بچه پولدار رفسنجان و بهرمان از اواخر دهه۳۰ بود که در آشنایی با امام(ره)، درس‌های دینی و سیاست را به هم آمیخت و پا به مبارزات سیاسی گذاشت. البته این همزیستی پر فراز و فرود با سیاست برای طلبه جوان مانند بسیاری دیگر از مبارزان چندان بی‌هزینه نبود!...

رفاقت شصت‌ساله

سیاست، اخلاق بدی دارد! گاهی با ما آدم‌ها کنار می‌آید و گاهی بد تا می‌کند و گاهی نیز بدتر از بد! گاهی ما را وا می‌دارد از دیگران قهرمان بسازیم و روزی هم وادارمان می‌کند با دست خودمان، قهرمان خودساخته‌مان را از عرش به زیر بکشیم و حتی از او ضد قهرمان بتراشیم.

برای همین پیشنهاد می‌کنم در مطلب امروز «سیاست» را بی‌خیال شوید تا  اگر شد، چند سطر غیرسیاسی از مردی بنویسیم که از آغاز جوانی، زندگی‌اش با سیاست پیوند خورد و تا روز آخر در هوای سیاست‌زده روزگار نفس کشید. مردی که شاید ابرهای بحران‌زای سیاست، از چند سال مانده به فوتش، گرداگرد او هاله‌ای از ابهام و تردید آفرید تا بسیاری از آن‌ها که فرصت شناختنش را نیافته بودند و حتی برخی از آنان که او را خوب می‌شناختند، همچنان میان راست و دروغ‌ها و افراط و تفریط‌های سیاسی متحیر و سرگردان بمانند.

پرت نیفتیم
سال ۱۳۱۳، روستای «بهرمان» در اطراف رفسنجان، پدری که اندک تحصیلات حوزوی داشت و البته باغ‌های پسته، خانواده، زندگی نسبتاً مرفه و... را خیلی شنیده‌اید. اینکه یکی از ۹ فرزند تاجر ثروتمند رفسنجان از ۱۴ سالگی برای تحصیلات حوزوی به قم رفت و پای درس علمای سرشناس آن روزگار از جمله امام(ره) نشست را نیز همین‌طور. برای اینکه به هوای غیرسیاسی بودن خیلی هم از واقعیت‌ها پرت نیفتیم چاره‌ای نیست یادآوری کنیم که بچه پولدار رفسنجان و بهرمان از اواخر دهه۳۰ بود که در آشنایی با امام(ره)، درس‌های دینی و سیاست را به هم آمیخت و پا به مبارزات سیاسی گذاشت. البته این همزیستی پر فراز و فرود با سیاست برای طلبه جوان مانند بسیاری دیگر از مبارزان چندان بی‌هزینه نبود! خاطرات و ماجراهای دستگیری و زندان و شکنجه‌اش‌، پول‌هایی که خرج مبارزه کرد، مدتی بساز و بفروشی در تهران و... را چون خوانده و شنیده اید، دوباره و چند باره یادآوری نمی‌کنیم.

ماجرای رادیو
امام(ره) مدتی آمده بودند در همسایگی خانه برادران«مرعشی» زندگی می‌کردند. رفسنجانی جوان هم ساکن همین خانه بود. دورادور امام(ره) را می‌شناخت و حتی درست نمی‌دانست چند سال دارند. روزی که امام(ره) به رسم ادب به دیدار همسایه آمده بودند، رفسنجانی جوان هنوز رابطه نزدیکی با ایشان نداشت. امام خمینی(ره) را دورادور می‌شناخت و بیشتر از چهره مصمم، محاسن جوگندمی و متانت امام(ره)، شیفته لحن صحبت‌هایشان بود. آشنایی و رفت و آمد بیشترشان هم مربوط می‌شد به رادیو! خودش در خاطراتش گفته است: «جزو اولین طلبه‌هایی بودم که رادیو خریدم... آن هم با پول امام(ره). مبارزه را شروع کرده بودیم و برای پیگیری اخبار ، ۲۰۰ تومان دادند که رادیو بخرم. من رفتم یک رادیوی ۴۰۰ تومانی خریدم... البته ۲۰۰ تومان دیگرش را قسطی از جیب خودم دادم...».

خوب جوش خورد
جرقه رفاقت دیرین، سال۱۳۳۶ در سفر کربلا خورد. آیت‌الله شبیری زنجانی ختم زیارت عاشورا را نذر و بهانه کرده بود برای توفیق سفر کربلا. از خدا خواسته بود همسفران خوبی نصیبش کند. توی گاراژ «هاشمی رفسنجانی» را دید که عازم سفر است... به کربلا هم که رسیدند رهبر معظم انقلاب را پیدا و دو نفر را به هم معرفی کرد. کمی طول کشید تا صمیمی بشوند. یعنی اولش فقط همسفری بود و آشنایی، اما همین مختصر بعدها به همدرس شدن در مشهد کشید. ایرادهای مشترکی که هر دو بر درس و بحث داشتند سبب شد رفاقتشان جوش بخورد. البته این جوش خوردن دو سه سالی طول کشید اما وقتی جوش خورد، خوب خورد! جوری که حدود ۶۰ سال بعد هم، فراز و فرودهای مختلف، بدخواهان، اختلاف نظر و سلیقه و حتی آن خصلت بد سیاست و بحران‌های سیاسی که اول مطلب گفتیم نتوانست این پیوند را بشکند یا خراب کند.

نهضت زنده است
«فرقانی»‌ها قبلش شهید مطهری را زده بودند و بعد هم تیمسار «قرنی» را. نوبت رسیده بود به «هاشمی رفسنجانی» که در سخنرانی‌های اخیرش از منافقین و خصلت‌هایشان می‌گفت. پاسدار محافظ دیر متوجه شد که تروریست اولی آمده داخل و با «هاشمی رفسنجانی» درگیر شده است... تروریست دوم با اسلحه وارد شد... همسرش جلو آمد... تروریست ول‌کن نبود... لوله اسلحه را هرجور بود به بدن سوژه‌اش رساند و شلیک کرد...گلوله به پشت خورد و از شکم بیرون آمد...امام(ره) همان روز پیام دادند: بدخواهان بدانند! هاشمی زنده است چون نهضت زنده است.

عزل بنی صدر
این خاطره را «جاسبی» به نقل از رهبر معظم انقلاب به «فارس» گفته است: «همان خرداد۶۰ جلسه‌ای با امام داشتیم... من بودم و شهید بهشتی و آقای هاشمی. امام بی‌مقدمه شروع کردند به اعتراض به ما که شما از خدا نمی‌ترسید؟ چرا آن قدر اختلاف ایجاد می‌کنید؟ چرا به فکر مردم نیستید؟ یک آن آقای هاشمی ناراحت شدند و گفتند که ما خجالت بکشیم؟ آن قدر این بنی‌صدر علیه ما حرف می‌زند و آبروی ما را می‌برد شما حرفی نمی‌زنید؟! و بعد آقای هاشمی ساکت شدند و زدند زیر گریه! امام جلسه را ترک کردند و ما هم همین‌طور سکوت کرده بودیم... فردای آن روز حاج احمد آقا به ما زنگ زدند و گفتند دیشب امام خوابشان نبرده است و حکم عزل بنی‌صدر را از فرماندهی کل قوا صادر کرده‌اند و چند روز بعد نیز حکم عدم کفایت سیاسی در مجلس مطرح شد».

سال‌های سخت
سال۶۰  نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع شد و آشکارا به صحنه جنگ تحمیلی پا گذاشت و دو سال بعد هم جانشین فرمانده کل قوا شد تا جنگ را پیش ببرد. پایان جنگ و سپس دوران سخت سازندگی که فرا رسید، هاشمی هنوز در عالم سیاست و میان مردم محبوب بود. سال‌ها بعد که رقابت‌ها و جناح‌بندی‌های سیاسی پررنگ شد، برخی‌ها زبان به انتقاد باز کردند و برخی هم کوشیدند از پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸  بهانه‌ای بسازند برای عقده‌گشایی‌های کهنه و قدیمی. از پایان کار دولت سازندگی، انتقادهایی که وجود داشت و البته بی‌مهری‌هایی که پس از آن با او شد هم چیزی نمی‌گوییم چون قرار است سیاسی ننویسیم.

به خودمان زحمت بدهیم
فکر می‌کنم هم آن‌هایی که با زیاده‌گویی و بزرگ‌نمایی سعی کردند از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی امیرکبیری دیگر بسازند و هم آن‌هایی که در دوره‌ای او را عالی‌جناب سرخپوش لقب دادند، هر دو ظلم کردند. هر دو این جریان‌ها سبب شدند چشم نسل امروز بر بسیاری از واقعیت‌های یکی از شخصیت‌های بزرگ و ماندگار ایران و انقلاب بسته بماند. شما چطور فکر می‌کنید؟ به نظرتان بهتر نیست هفت سال پس از رحلت «آیت‌الله» کمی به خودمان زحمت بدهیم، برگردیم و نگاه منصفانه‌تری به رخدادها و شخصیت‌های تأثیرگذار گذشته، تلاش‌ها و موفقیت‌هایشان، خطاها و اختلاف دیدگاه‌هایشان و به «آنچه گذشت»‌ها داشته باشیم؟ 

خبرنگار: مجید تربت زاده
منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.