گاهی یک خبر بد میتواند آغاز یک اتفاق خوب باشد و این همان چیزی است که برای خانم معلم زنوزی اتفاق افتاد. کبوتر بهاور، معلم بازنشسته زنوزی سال ۱۳۹۸ در میان خبرهای تلخ و شیرین میشنود جنگلهای ارسباران با یک ته سیگار دچار آتشسوزی شدهاند. حتماً آن روز آدمهای فراوانی آن خبر را شنیدند و شاید فقط گفتند «حیف» و احتمالاً برای لحظاتی بعضی از آنها غصهدرختها را خوردند، اما خانم بهاور تنها به غصه خوردن اکتفا نکرد و به قول توران میرهادی، غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کرد.
نشان به آن نشان که پویش مردمی و ملی «نه به ته سیگار» را کلید زد. بهاور از آن جنس آدمهایی است که معتقد است باید از خودمان شروع کنیم و این شروع کردن موجب جمعآوری چندین تن ته سیگار سمی و خطرناک از محیط زیست شده است. او معلمی بازنشسته است که کارنامه درخشانی در حوزه شغلیاش هم دارد از جمله مبدع روشهای نوین تدریس خلاق، نخستین مجری آموزش با رویکردهای نوین تدریس در کرج، آموزشدیده جهانی روشهای نوین تدریس بر اساس آموزههای نوین زیرنظر یونیسف به مدت سه سال،عضو شورای زبانآموزی در سازمان پژوهش و دفتر تألیف کتب درسی وزارت آموزش و پرورش و... و حالا چند سالی است که معلم مهربانی و کمک به طبیعت کشور عزیزمان است.
سیلی معلم ابتدایی من
من در خانوادهای خوشفکر در شهر زنوز از شهرهای آذربایجان شرقی به دنیا آمدم. تمام کارهایی را که تا امروز در حوزه محیط زیست انجام دادهام مدیون کودکی خودم هستم. یادم هست شبهای طولانی و سرد آذربایجان را با گوش دادن به کتاب خواندن بزرگترها سر میکردیم.
اگرچه در زنوز به دنیا آمدم اما از حدود ۱۲سالگی به تهران آمدیم و بزرگشده تهران هستم و در حال حاضر در کرج زندگی میکنم. وقتی برای ادامه زندگی به تهران آمدیم در یکی از دبیرستانهای خوب تهران درسم را تمام کردم. یکی از علاقهمندیهایم در کودکی همان طبیعت بود که میتواند آموزگار بزرگی برای هر کدام از ما باشد و برای من هم همینطور بود. کودکی من در باغهای زنوز گذشت. پدرم کشاورز و آهنگر بود و مادرم خانهدار.وقتی دوران راهنماییام تمام شد متوجه شدم دوستانم خودشان را آماده ورود به دانشسرا میکنند. من هم دوست داشتم به دانشسرا بروم و دور از چشم خانواده نامنویسی کرده بودم اما مادرم با این کار مخالف بود. چون مادرم دوست داشت وارد دانشگاه شوم. از نظر ایشان دانشگاه مهمتر از رفتن به دانشسرا بود. مادرم از روزی که برادر کوچکترم وارد مدرسه شد، خودش هم درس خواندن را شروع کرد، آن هم در زمانهای که درس خواندن دخترها خیلی رسم نبود. مادرم این حرف را هم میگفت که ای کاش چشمم کور بود اما پسر بودم و میتوانستم درس بخوانم. خلاصه توانست دوره ابتدایی را به پایان برساند. شاید آن محرومیتی که خودش کشیده بود سبب میشد بخواهد من به سطوح بالاتر بروم.
کلاس چهارم ابتدایی بودم و معلم مشغول تدریس مساحت متساویالاضلاع بود، برای همین گفت ارتفاع ضرب در قاعده. وقتی معلم این را گفت، پیش معلم رفتم و پرسیدم چرا ارتفاع باید ضرب در قاعده باشد؟ یادم هست همانطور که روبهروی معلم ایستاده بودم معلمم کشیدهای به صورتم زد و گفت در ریاضی چرا نداریم. این جواب برایم قانعکننده نبود. از کشیدهای که ایشان به صورتم زد زمین خوردم و دماغم خونی شد. هر چند وقتی بزرگتر شدم متوجه شدم اتفاقاً این قانون دارد و آن روز معلم ما برخورد خوبی با من نکرده بود. این برخورد سبب شد فکر کنم اگر جایی باشد و بتوانم از آنجا به دیگران کمک کنم همان مدرسه است و آینده بچهها را میسازد.
برای همین وقتی معلم شدم، در مقطع ابتدایی تدریس کردم. خلاصه سیلی معلمم من را مصمم کرد باید معلم شوم و دنبال کار دیگری نروم. خدا را شکر همین حالا هم با خیلی از دانشآموزانم در ارتباطم، چون از طریق فضای مجازی خیلی از آنها را پیدا کردم یا آنها من را پیدا کردند.
همین الان حتی با بعضی از دانشآموزانم رفت و آمد دارم. این را هم برایتان بگویم که اسامی دانشآموزانم از سال اول تا آخر را دارم. در حال حاضر معلم بازنشستهام و در تألیف برخی کتابهای درسی همکاری داشتهام و سالیان سال در پژوهشگاه وزارت آموزش و پرورش کار کردهام.
از آنجا که کودکی من در طبیعت گذشته بود و احترام به طبیعت را از بزرگانمان یاد گرفته بودیم و از طرفی هرگز به همان چیزی که باید انجام بدهم اکتفا نمیکنم -که در آن دوره تدریس کتابها بود- سراغ تفکیک زباله و گفتن از اهمیت انجام آن برای بچهها هم رفته بودم. البته پیش از آن، این کار را از خانه خودم آغاز کرده بودم تا بعد به محیط مدرسه هم رسید. در محیط مدرسه سعی کردم دانشآموزان را با اهمیت تفکیک زباله از مبدأ آشنا کنم و این کار را در مدرسه هم انجام میدادیم.
یک آتشسوزی، یک پویش
سال ۱۳۹۸نوبت به راهاندازی پویش نه به ته سیگار رسید. جالب است برایتان بگویم راهاندازی این پویش در پی یک اتفاق بود.
۲۶ تیر ۱۳۹۸ بهطور اتفاقی از اخبار شنیدم پنج روز است جنگلهای ارسباران دچار آتشسوزی شده و پس از پنج روز توانستهاند آتش را خاموش کنند.
شنیدن این خبر خیلی برایم ناراحتکننده بود. با خودم فکر کردم چرا باید چنین اتفاقی بیفتد؟ بهخصوص پس از اینکه فهمیدم این آتشسوزی بر اثر انداختن یک ته سیگار به وسیله یک گردشگر رخ داده بود. آن سال چون بارندگی خوب بود پوشش گیاهی هم به تبع آن خوب شده بود و خشک شدن علفها در تابستان شبیه انبار باروتی بود که یک ته سیگار هم میتوانست آن را منفجر کند و همین اتفاق هم افتاده بود.
چون کوهنورد هستم و اهل ورزش، هر روز صبح به پارک مکعب مهرشهر کرج میرفتم و چند کیلومتری میدویدم. فردای شنیدن خبر آتشسوزی جنگلهای ارسباران که طبق قاعده هر روز به پارک رفته بودم تا بدوم، متوجه ته سیگارهای فراوانی شدم که در باغچهها رها شده بودند. نکته جالب اینکه آن ته سیگارها همیشه وجود داشتند اما تا آن روز متوجه آنها نشده بودم و به واسطه شنیدن خبر آتشسوزی جنگل، این بار آنها را میدیدم. آن روز آنقدر ناراحت بودم که ورزش نکردم و به جای آن از پارکبانها نایلون و دستکش گرفتم و شروع کردم به جمع کردن ته سیگارها.
چند نفری که کار من را دیدند درباره جمع کردن ته سیگارها پرسیدند و من ماجرای ارسباران را برایشان گفتم و خوشبختانه تعدادی از آنها هم با من همراه شدند. همان روز اول با کمک مردم مقدار زیادی ته سیگار جمع کردم.
ماجرای آتش گرفتن جنگلهای ارسباران و توجه من به مضرات ته سیگارها سبب شد سراغ مطالعه در این حوزه هم بروم. برای این کار سراغ منابع دست اول رفتم. اول مقالههایی را خواندم که توسط دانشگاه آنگلیا راسکین انگلستان منتشر شده بود و پس از آن مقالاتی از دانشگاه سن دیگو. آنجا بود که متوجه شدم این زباله دومین آلودهکننده پس از زبالههای اتمی است. تحقیقاتی که این دانشگاهها کرده بودند نشان میداد دانههایی که در محیط آلوده به سیگار کاشته میشوند ۲۷درصد کاهش رشد جوانهزنی، ۲۷درصد کاهش رشد ساقه و ۶۰ درصد کاهش حجم ریشه داشتند.
خلاصه هر منبعی که درباره آلایندگی ته سیگار میدیدم، میخواندم و یا فیلمهای مربوط به این ماجرا را میدیدم تا اطلاعاتم در این باره بیشتر شود. سعی میکردم وقتی برای ورزش به پارک میرفتم که بخشی از آن زمان صرف جمع کردن ته سیگار میشد، این اطلاعات را در اختیار دیگران هم قرار دهم. زمانی که این مسیر را شروع کردم تنها یک نفر بودم، اما الان پویش ما در ۱۶شهر کشورمان نمایندگی دارد و یکی از شهرهایی که بسیار خوب کار کرده و میتوان گفت این شهر عاری از ته سیگار است، شهر اصفهان است. نحوه آشنایی و عضویت این شهرها در پویش ما هم از طریق فعالیتها و اطلاعرسانیهایی بود که در فضای مجازی انجام دادهایم.
روز نه به ته سیگار
سال ۱۴۰۰نمایشگاه بینالمللی دستاوردهای پسماند در تهران برگزار شده بود و من هم در افتتاحیه آن مراسم شرکت کردم. آقای دکتر حسن پسندیده مدیرکل دفتر مدیریت پسماند سازمان حفاظت محیط زیست و مهدی جمالینژاد معاون عمران و توسعه امور شهری و روستایی وزارت کشور هم حضور داشتند. آنجا فرصتی شد که از خطرات ته سیگار و البته در کنار آن، مطالبات پویش صحبت کنم.
خوشبختانه آن مراسم و شرکت بنده در آن نمایشگاه سبب شد سه مورد از مطالبات پویش در قانو�� جدید پسماند گنجانده شود. تصمیم بر این شد ته سیگار جزو پسماندهای سمی و خاص به حساب بیاید.
از طریق کمیسیون محیط زیست مجلس هم درباره خطرات ته سیگارها کارهایی در حال انجام است که امیدوارم با انجام آنها گام مثبتی در این راه برداشته شود. یکی از مواردی که کمپین به دنبال آن است نامگذاری روز ۲۷تیر به نام روز ملی نه به ته سیگار و ثبت آن در تقویم است که البته برای ثبت در تقویم باید مراحل خاص خود را طی کند. من با شرکت دخانیات هم در ارتباط هستم تا آنها هم به مسئولیت اجتماعی خود بیش از پیش ورود پیدا کنند، چرا که همین زباله کوچک مانند زبالههای اتمی خطرناک است، چون دارای آرسنیک و فلزات سنگینی چون کروم و مس است که نه تجزیه میشوند و نه تصفیه. بهینهسازی آب و فاضلاب تهران بهتازگی در رسانه رسمی خودشان اعلام کرده بود اینها متأسفانه با روانابها وارد مخازن تصفیه آب میشوند اما تصفیه نمیشوند.
آقای سیروس ارسطونژاد، مخترع و دانشآموخته دانشگاه صنعتی شریف است. ایشان حدود
۲۰ سال میشود روی زبالهها و زباله سمی ته سیگار مطالعه میکند و خوشبختانه از سال ۱۳۹۸ که به پویش ما پیوست فقط روی همین زباله مطالعه میکند.
ایشان خوشبختانه در این زمینه اختراعاتی هم داشته و اگر در این بخش سرمایهگذاری پیدا کنیم دیگر زبالهای با این عنوان نخواهیم داشت. در ایران متأسفانه به این معضل پرداخته نشده است، یعنی مسئولان ادارههای کل محیط زیست
ما هم نمیدانند ته سیگار یک زباله سمی است و باید در رده زبالههای خاص باشد اما در دنیا به این ماجرا پرداخته شده است. در کشوری مثل چین براساس آنچه در مقالات مرکز سرطانشناسی آمریکا خواندهام از ۲۰سال پیش از ته سیگارها در صنعت فولادسازی استفاده میشود.
در آمریکا هم شرکت ترا سایکل که بازیافت زبالهها را انجام میدهد و در برخی کشورها هم شعبههایی دارد، در حال حاضر از ته سیگار مفتولهای پلاستیکی تولید و آنها را تبدیل به پالت کردهاند که در صنعت راهآهن استفاده میشود. یا در جایی مثل استرالیا دکتر عباس مهاجرانی را داریم که در دانشگاه Rmit ملبورن موفق به ساخت آجرهایی از ته سیگار شده که نه تنها از هزینه تولید کمتری برخوردار است بلکه مصرف انرژی را هم میتواند کاهش دهد.
یک رکورد گینسی
دکتر حیدری به عنوان نماینده پویش نه به ته سیگار در اصفهان چند روز پیش در سفری به کرج گفت دنبال ثبت این تعداد ته سیگار جمع شده در گینس هستیم.
در حال حاضر میتوانم بگویم ما خودمان در حدود یک تن ته سیگار در آزمایشگاه و کارگاه آقای ارسطونژاد داریم که مشغول تحقیق روی این
ته سیگارها هستند. ایشان از همین ته سیگارها کارتن هم تولید کردهاند که کیفیت آن با کارتنهای وارداتی برابری میکند. پویش ما در کرج تانکری۷هزار لیتری دارد و در هر جای کرج ته سیگار جمع میشود به این تانکر منتقل میشود. در پارک مکعب، جعبهای از شیشه درست کردهایم که هدف از درست کردن و گذاشتن آن در پارک، فرهنگسازی و توجه دادن مردم به این زبالههای سمی است، چرا که مردم باید بیش از پیش با این زباله سمی آشنا شوند. مثلاً شاید برایتان جالب باشد بدانید گروه حفاظتی و پاکسازی اقیانوسها که ۴۴سال است در این حوزه فعالیت میکند، اعلام کرده رتبه اول آلودهکننده دریاها و اقیانوسها ته سیگارها و رتبه دوم پلاستیکها هستند، اما چون این زباله خیلی به چشم نمیآید، توسط مردم جدی گرفته نمیشود.
ته سیگار از ۱۱هزار تار استاتسلولز درست شده و این تارها هم تجزیه نمیشوند اما متأسفانه به مرور زمان تبدیل به میکروپلاست شده و با این کار به چرخه زندگی ما وارد میشود. اگر خواسته باشم واضحتر بگویم باید اینطور توضیح دهم که وقتی این میکروپلاستها وارد آبها میشوند، توسط ماهیها خورده میشوند. پرندهها و حیوانات هم آنها را میخورند و ما هم با خوردن ماهی یا گوشت حیوانات، میکروپلاستها را میخوریم. سال ۲۰۲۰ هلند مقالهای منتشر کرد که ۶۰درصد از گوشت حیواناتی که این میکروپلاستها را بلعیدهاند، مسموم شده است. در همان مقاله اعلام شده بود این میکروپلاستها حتی در بند ناف نوزادان تازه متولد شده هم دیده شده و این واقعاً وحشتناک است.ما منطقه ۴ شهرداری کرج را به صورت پایلوت برای کار فرهنگسازی در این زمینه انتخاب کردیم، چرا که معتقدم ته سیگار یک ثروت است، اما همین ثروت در صورت مدیریت نشدن میتواند معضلات بسیار بدی داشته باشد. وقتی میبینم یک ته سیگار روی زمین افتاده واقعاً دلم به درد میآید و نکته غمانگیز اینکه هنوز مردم نمیدانند ته سیگار چه زباله سمی و خطرناکی است.
مثل کیهان کلهر
در کردان پاکسازی داشتیم و خوشبختانه در آن برنامه استاد کیهان کلهر، موسیقیدان برجسته ایرانی و نوازنده ساز کمانچه هم با ما همراه شدند. وقتی کاور پویش را به ایشان دادیم تا بپوشند، گفت: خب من این را بپوشم مردم نمیگویند من سیگاری هستم و دارم ته سیگار جمع میکنم؟ گفتم اتفاقاً پیامی که کار شما به مردم میدهد تأثیرگذارتر خواهد بود، چون با این کار به مردم این پیام را میدهید که اگرچه من سیگاری هستم اما ته سیگارم را در طبیعت رها نمیکنم.
جریمه برای ته سیگار
آرزوی من برای مردم، انسانی زیستن و داشتن سواد محیط زیستی است. دلم میخواهد ماجرای ته سیگار و رها نکردن آنها در محیط به صورت قانون در بیاید و برای رها کردن آن هم جریمه در نظر گرفته شود.
امانتی به نام زمین
دلم میخواهد مردم قدر محیط زیستی را که بدون منت این همه موهبتش را در اختیار ما قرار داده، بدانند تا آن را در وضعیت خوبی تحویل آیندگان بدهیم. چون این زمین فقط به من و شما تعلق ندارد و برای آیندگان هم باید سهمی از آن کنار بگذاریم.امیدوارم بتوانیم برای طبیعت کاری انجام دهیم و مسئولان ما هم با این مسائل همراه باشند، دلم میخواهد بدانم محیط زیست در نهادهای مختلف در کجا قرار دارد؟ جایگاه آن در شهرداری، دانشگاه، آموزش و پرورش و دیگر نهادها کجاست و چقدر در این باره فکر میکنیم. فراموش نکنیم وقتی محیط زیستمان بیمار باشد دانشگاه ما بیمار است، بیمارستان بیمار است و نهادهای مختلفی که داریم بیمارند.
نظر شما