پل استر، یکی از نویسندگان محبوب ایران و جهان بود. آثار او به بیش از 40 زبان ترجمه و خوانده شد. نویسندهای که بسیاری او را با شاهکارش «سهگانه نیویورک»؛ (شهر شیشهای، ارواح و اتاق دربسته) میشناسند و من با رمانهای دلچسب «تیمبوکتو»، «سانست پارک» و «موسیقی شانس».
پل استر مثل بسیاری از نویسندگان آمریکایی علاقهمندان زیادی در ایران دارد به طوریکه ناشرانی مانند نشر افق و چشمه کتابهای او را با رعایت قانون کپیرایت و فاصله کمی از انتشار جهانی در ایران ترجمه میکردند و به چاپ میرساندند.
استر اولین کتابش را در سن 35 سالگی و در سال 1982 نوشت؛ یک زندگینامه اما با روایت داستانی به نام «اختراع انزوا». دو سال بعد او سه گانه نیویورک را نوشت که باعث شد نام پل استر در محافل ادبی انگلیسی زبان مطرح شود بعد از انتشار این سه گانه منتقدان و کتابخوانها آثارش را با جدیت بیشتری دنبال کردند.
سه گانه نیویورک، مشهورترین اثر پل استر، از سه رمان به هم پیوسته تشکیل شده است: شهر شیشه ای، ارواح، و اتاق دربسته؛ داستان هایی به یاد ماندنی و اسرارآمیز که به شکلی نفس گیر، خواننده را درگیر اتفاقات خود می کنند. سه رمان کوتاه معمایی، فلسفی و کارآگاهی بود که شخصیت هر داستان در شهر نیویورک دچار ماجراهای عجیب و غریبی میشوند؛ اتفاقهایی که سرانجام آن جنون، سرگشتگی و بحران هویت است. این کتابها جسورانه نوشته شده بودند و سرشار از پیچیدگیهای انسانی و عاطفی بودند.
جهان خاص «پل استر»
در ابتدا برچسب ژانر کارآگاهی را بر آثار استر گذاشتند اما با انتشار آثار دیگرش مشخص شد، او نویسندهای پست مدرن است که جهانی مخصوص به خود دارد، جهانی که مهمترین مولفههای آن پرداختن به بحران هویت، فقر، مفهوم انزوا، شکستن فضا و زمان و تاکید او بر پدیده شانس است.
قهرمانهای کتابهای استر اغلب خود را گرفتار داستان سرنوشت یا نقشههای دیگری مییابند؛ چیزی فراتر از توان و تصورشان، چیزی که آن ها را به این پرسش میرساند که «من کیستم؟» (این ویژگی در اثر «موسیقی شانس» بسیار مشهود است.) او در همه این سالها در آثارش قهرمانی خلق کرده که هر کدامشان میتواند آینهای مقابل مخاطب بگذارد و مخاطب با خواندن داستان شخصیتها به کشف خود دست پیدا کند.
اما یکی از آثار دلچسب پل استر، رمان «تیمبوکتو»ی اوست. یک داستان تمثیلی مدرن که میخواهد با بیان ساده از معانی ژرف صحبت کند.
قهرمان داستان «تیمبوکتو» سگی به نام آقای بونز است که همراه و همدم همیشگی مردی بی خانمان از بروکلین به نام ویلی جی. کریسمس میشود. ویلی از نظر جسمانی وضعیت خوبی ندارد و همزمان با وخیم تر شدن حالش، به همراه آقای بونز به سوی بالتمیور راه می افتد. داستان سفر آن ها توسط آقای بونز روایت می شود. پل استر با قرار دادن سگ به عنوان یک شخصیت داستانی، موفق شده تا یکی از غنی ترین و هیجان انگیزترین داستان ها در ادبیات آمریکا را خلق کند. این کتاب از نگاه حیوانات، دنیای انسان ها را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد.
نوشتن از جزئیترین خاطرات
پل استر که در سال 2017 نامزد جایزه معتبر بوکر شد جزء نویسندگانی بود که ید طولانی در نوشتن آثار زندگینامهای داشت. او در آثاری مانند: «اختراع انزوا»، «بخور و نمیر» و «خاطرات زمستان» با دقت و ریزبینی به بررسی جزئیترین خاطرات خودش دست زده است؛ از سرمای کف اتاق در 6 سالگی گرفته تا تجربه گرسنگی و فقر تا علاقه دیوانهوارش به بیسبال و موسیقی. آقای نویسنده علاوه بر ورزش و موسیقی با دنیای سینما هم بیگانه نبود.
آستر خالق بیش از 30 اثر بود که از این میان چندین عنوان به فیلم تبدیل شده اند که «موسیقی شانس» از آن جمله است.
استر خودش فیلمنامههایی نوشت که با فیلمنامه «دود» (۱۹۹۵) با بازی هاروی کایتل، ویلیام هرت و جیانکارلو اسپوزیتو شروع شد. سپس همراه وانگ و به طور مشترک دنبالهای به نام «آبی در چهره» را کارگردانی کرد.
سال ۱۹۹۸، آستر همراه کایتل، سوروینو و ریچارد ادسون فیلمنامه «لولو روی پل» را نوشت و کارگردانی کرد. او سال ۲۰۰۷ در فیلم «زندگی درونی مارتین فراست» با بازی دیوید تیولیس، ایرنه جاکوب و مایکل ایمپریولی بار دیگر همین وظیفه را انجام داد.
استر در مورد ورودش به دنیای فیلمسازی گفته بود: «من بیشتر یک نویسندهام. نویسندگی کار من است. فیلمسازی برای من یک راه دیگر برای قصهگویی است.»
بعد از کتاب «مردم حمام خون»، آخرین کتاب پل آستر که با عنوان «باومگارتنر» منتشر شده، به پروفسوری میپردازد که با خاطره تلخ مرگ همسرش مبارزه میکند. استر در زمان نوشتن این رمان با بیماریاش دست و پنجه نرم میکرد و در حین نوشتن رمان در مصاحبههایش تاکید کرده بود این رمان شاید آخرین اثرش باشد. او گفته بود: «احساس میکنم وضعیت سلامتیام آنقدر مخاطره آمیز است که بگویم شاید این آخرین چیزی باشد که مینویسم و اگر این پایان باشد پس با این مهربانی انسانی که به عنوان نویسنده در محافل صمیمی دوستانم احاطهام کرده، باید بگویم ارزشش را داشت.»
نظر شما