تلقی تقابل دین و اخلاق که برخی نویسندگان داخلی، خودشان، یا به تبع امثال کی یرکگور «اندیشمند مسیحی» با تکیه به مثال ذبح حضرت اسماعیل(ع) پذیرفته اند، صحیح نیست زیرا امر خداوند به حضرت ابراهیم (ع) برای ذبح فرزندش، امر واقعی نبوده بلکه امتحانی بوده است و لذا اسماعیل، قربانی نشد.
دیگر اینکه این حکم، دستوری عام برای همه مسلمانان نبوده بلکه اختصاصی است و لذا تکرار آن برای دیگران حرمت شرعی دارد و مستوجب عقوبت است.
این در حالی است که این نوع اقدام به ذبح و کشته نشدن، از مصادیق معجزات و کرامات الهی است که نمی تواند با قواعد نظام اسباب و مسببات مادی مقایسه شود. در صورتی دین با اخلاق تعارض پیدا می کند که با معجزه الهی، مانعی برای بریدن کارد حاصل نشود.
در خصوص حضرت ابراهیم(ع) نیز ضد اخلاقی نیست چرا که بنا بر دیدگاه صحیح در فلسفه اخلاق، بالاترین کمال اخلاقی که ارزش ذاتی دارد (یعنی ارزش آن بخاطر خودش است نه چیزی دیگری) رضا و قرب الهی است. سایر رفتارها در صورتی خوب و اخلاقی خواهند بود که ما را به این هدف برسانند. لذا پای نهادن بر خواسته های نفسانی برای نیل به کمال (نزدیک شدن به خدا)، از مصادیق آشکار رفتار اخلاقی است؛ بلکه قربانی جان خود یا فرزند و شهادت در راه خدا، برترین نمونهی آن به شمار میرود.
در همین مورد خاص نیز ابراهیم فرزند خویش را به این کار مجبور نکرد بلکه اسماعیل بود که به استقبال اجرای فرمان معشوق شتافت. به فرموده قرآن در آیه 102 سوره صافات، اسماعیل خطاب به پدر گفت: «قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِین» یعنی ای پدر، هر چه مأموری انجام بده که ان شاء اللّه مرا از بندگان با صبر و شکیبا خواهی یافت.
در نهایت نیز میبینیم که آنان در این آزمون کامیاب شدند و آنچه قربانی شد نه تن جسمانی که نفس آنان بود.
نظر شما