این نامهها دارای مضامین متعدد و متنوعی بود. محمد بن فرج میگوید: امام هادی(ع) به من فرمودند: چنانچه سؤالی داشتی، آن را بنویس و زیر جانماز بگذار و پس از چند لحظه آن را بردار و نگاه کن. محمد بن فرج میگوید: من همین کار را انجام دادم، دیدم جواب حضرت در آن، نوشته شده.[۱] این حدیث نشاندهنده معجزه آن حضرت نیز هست.در ادامه برخی از مضامین این نامهها را که در مقاله «نامههای امام هادی(ع)» نوشته سید جعفر ربانی آمدهاست با هم مرور میکنیم.
طلب حوائج و درخواست دعا
موضوع برخی از نامههای شیعیان به امام هادی(ع) درباره ابتلائات و حوائج و گرفتاریهایی است که از حضرت برای حل مشکل تقاضای دعا میکردند.
ایوب بن نوح میگوید: یحیی بن زکریا (از اصحاب امام هادی(ع)) به امام نامهای نوشت بدین مضمون که همسرم حامله است. از خداوند بخواهید به من پسر عنایت کند. حضرت، در پاسخ نوشتند: «چه بسا دختر از پسر بهتر باشد»، و خدا به او دختر عنایت کرد.
خود ایوب بن نوح نیز میگوید: جعفر بن عبدالواحد (قاضی کوفه) مرا اذیّت میکرد. به حضرت هادی(ع) نامه نوشتم و شکایت کردم. امام(ع) در پاسخ مرقوم فرمودند:
«تکفی امره الی شهرین؛ دو ماه صبر کن. از شرّ او خلاص میشوی »
ایوّب میگوید: در این دو ماه، جعفر بن عبدالواحد عزل شد و از آزار وی راحت شدیم.(۱)
مرحوم سید بن طاووس (م۶۶۴) در کتاب مهج الدعوات از الیسع بن حمزه ( از اصحاب امام هادی(ع)) نقل میکند:
عمرو بن مسعده (وزیر معتصم، خلیفه عباسی) با من دشمنی ورزید و بسیار مرا تهدید کرد؛ تا جایی که ترسیدم مرا بکشد و نسل من را قطع کند. به حضرت ابی الحسن العسکری(ع) نامه نوشتم و از وضع خودم به ایشان شکایت کردم. حضرت در پاسخ نوشتند:«نگران نباش! خدا را با این کلمات بخوان، تو را خلاص خواهد کرد». الیسع میگوید: من آن دعا را در آغاز روز خواندم. چیزی از همان روز نگذشت که فرستاده وزیر آمد و گفت: دعوت وزیر را اجابت کن. من نزد وی رفتم. او با چهره خندان با من برخورد کرد و دستور داد زنجیر از دست و پای من بازکردند. آن گاه لباس فاخر بر من پوشانید، مرا معطّر ساخت و نزدیک خود نشاند و با من صحبت کرد و از من عذرخواهی کرد و آنچه از من گرفته بود، به من برگرداند.»
علم خداوند
ایوب بن نوح میگوید: خدمت امام هادی(ع) نامه نوشتم و سؤال کردم: آیا خداوند قبل از آفرینش جهان از آن آگاه بود یا اینکه پس از آفرینش مطلع شد؟ حضرت، در پاسخ به خط خودشان نوشتند:
«لَم یَزَلِ الله عالماً بالأشیاء قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ الاَشیاءَ کَعِلْمِهِ بِالأَشیاءِ بَعدَ ما خَلَقَ الأَشیاءَ؛ خداوند پیوسته به همه چیز آگاه است و علم او به هر چیزی قبل از خلقت، مانند علم او پس از خلقت است.» (۳)
جانشینی
در شرایط سخت و رعب انگیز حاکمیت متوکل، شیعیان به علت عدم دسترسی به امام هادی(ع)، نگران مسئله امامت بعد از ایشان بودند. برای رفع این دغدغه، خود آن حضرت به وسیله نامه افراد را مطلع میساختند. شاهویه، پسر عبدالله جُلاب، میگوید: امام هادی(ع) به من نامهای نوشتند بدین مضمون: پس از اینکه ابوجعفر از دنیا رفت، تو میخواستی از جانشینی پس از من سؤال کنی[۳] و بدین سبب در اضطراب بودی. ناراحت نباش: «فَاِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ )لایضِلُّ قوماً بَعدَ اِذ هَدیهُم حَتّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُون(؛[۴] خداوند کسانی را که هدایت کرده، گمراه نمیکند تا آنچه را که باید از آن پرهیز کنند، بیان فرماید. امام پس از من، فرزندم ابومحمّد (امام حسن عسکری(ع)) است و آنچه بدان احتیاج دارید، نزد اوست.
خداوند هر چه را بخواهد، مقدم یا مؤخر میدارد (امور به دست اوست): )ما نَنسَخ مِنْ آیَةٍ اَوْنُنْسِها نَأتِ بِخَیْرٍ مِنها اَو مِثلها(؛[۵] هر نشانهای را که حذف کنیم یا به تأخیر اندازیم، بهتر از آن یا مثل آن را جایگزین میکنیم.»
«قَدْ کَتَبْتُ بِما فیهِ بیانٌ وَ قِناعٌ لِذِی عَقْلِ یَقْظانِ[۶]؛ آنچه برای عقول آگاه ، بیانگر و قانع کننده باشد، نوشتم.»
در حدیث دیگر، ابی بکر فهفکی میگوید: حضرت هادی(ع) برای من نامه نوشتند:
«اَبُو مُحَمْد اِبنی اَنضَحُ آل مُحَّمدٍ عَزیزةٍ وَ اَوثُقُهُم حُجّةَ وَ هُوَ الاَکبَرُ مِنْ وُلدی وَ هُوَ الخَلَفُ وَ الَیهِ یَنتَهی عُریَ الاِمامَةِ وَ اَحْکامُها فما کُنتَ سائِلی فَاسْألهُ عَنهُ فَعِندَه ما یُحتاجُ اِلَیه[۷]؛ ابو محمد (امام حسن عسکری(ع)) خیر خواهترین آل محمد(ص) و معتبرترین ایشان است. او پسر بزرگتر من و جانشین من است و رشته امامت و احکام آن به او میرسد. آنچه میخواهی از من بپرسی، از او سؤال کن. تمام احتیاجات شما نزد اوست».
هشدار
علی بن محمد نوفلی میگوید: محمد بن فرج (وکیل امام(ع)) به من گفت: حضرت ابوالحسن (امام هادی(ع)) به من نامه نوشتند: ای محمد! کارهایت را به سامان برسان و مواظب خودت باش. من مشغول سامان دادن کارم بودم و نمیدانستم مقصود حضرت از آن نامه چیست که ناگاه مأمورین حکومتی آمدند و مرا از مصر، دست بسته حرکت دادند و تمام داراییام را توقیف کردند و هشت سال در زندان بودم.
سپس نامهای از حضرت در زندان به من رسید که: ای محمد! در بغداد منزل نکن. نامه را خواندم و گفتم: من در زندانم و ایشان به من چنین مینویسد؟! این موضوع شگفت آور است. چیزی نگذشت که ـ خدا را شکر ـ مرا رها کردند.
محمد بن فرج به آن حضرت نامه نوشت و درباره ملکش که به ناحق تصرف کرده بودند، سؤال کرد. حضرت به او نوشتند: به زودی به تو برمیگردانند و اگر هم به تو باز نگردد، زیانی به تو نمیرساند.
وقتی محمد به فرج به سامرا حرکت کرد، نامهای از دربار به دستش رسید که ملک به تو برگشت، ولی او پیش از دریافت نامه درگذشت.[۸]
این روایت از جهت دیگر نیز دارای اهمیت است و آن اینکه شبکه نامهرسانی شیعیان به قدری گسترده و منظم بود که به داخل زندان هم رخنه کرده بود.
شبکه وکالت
شرایط بحرانی که امامان شیعه با آن روبرو بودند، ایجاب میکرد که به ابزار جدیدی برای برقراری ارتباط با پیروان خود دست یابند و این چیزی جز شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان در مناطق مختلف نبود. هدف اصلی این روش دو چیز بود: یکی جمع آوری اموال (خمس، زکات، نذور و هدایا) از مناطق مختلف و دیگری پاسخ به شبهات فقهی و عقیدتی شیعیان.
بخشی از نامههای امام هادی(ع) را مراسلاتی تشکیل میدهد که بر اساس آنها، عزل یا نصب وکیل از جانب ایشان انجام شده است. از جمله این نامهها، این نامه است که آن حضرت در سال ۲۳۲ق، به علی بن بلال، وکیل محلی خود در بغداد، نوشتند:«من ابوعلی (بن راشد) را به جای علی بن حسین بن عبد ربه[۹] منصوب کردم.
این مسئولیّت را بدان جهت به او واگذار کردم که وی از صلاحیّت لازم و کافی برخوردار است؛ به نحوی که هیچ کس بر او تقدم ندارد. میدانم که تو (علی بن بلال) بزرگ ناحیه خود هستی. به همین جهت خواستم طی نامهای جداگانه تو را از این موضوع آگاه کنم. در عین حال، لازم است از او پیروی کنی و وجوه جمعآوری شده را به وی بسپاری. پیروان دیگر ما را نیز به این کار سفارش کن و به آنان چنان آگاهی ده که وی را یاری کنند تا بتواند وظایف خود را انجام دهد.» [۱۰]
نامه به مردم اهواز
از نامههای امام دهم(ع)، نامهای به مردم اهواز است که در پاسخ نامه آنان درباره جبر و تفویض نوشته شد. نامه حضرت بسیار طولانی است و مرحوم «حرّانی» (از علمای قرن چهارم) آن را در کتاب ارزشمند «تحف العقول» ذکر کرده است. [۱۱]
ابتدای نامه چنین است:
« مِنْ عَلیِّ بْنِ مُحَمّدٍ. سَلامٌ عَلَیْکُمَ وَ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی وَ رَحْمةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه. فَاِنَّهُ وَرَدَ علیّ کِتابُکُمْ ما ذَکَرْتُم مِنْ اِختِلافِکُمْ فی دینِکُمْ...».
گر چه اصل نامه در مورد پاسخ به شبهه جبر و تفویض است، لکن حضرت، ابتدا به مبحث امامت پرداختهاند و به گونهای مطلب را طرح کردهاند که هر مسلمان آزاد اندیشی به راحتی آن را میپذیرد و آن حضرت در بحث از جبر و تفویض، سخنانشان را به سخنان امام صادق(ع) مستند میسازند که این خود، در خور تأمل و دقّت است.
محتوای نامه چنین است:
« خداوند به انسان توانایی عنایت فرموده و انسان بدین وسیله به انجام امورش میپردازد، نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری است بین این دو، چنانچه معتقد به جبر شویم، مانند این است که شخصی، برده خود را به بازار بفرستد، بدون اینکه پول در اختیار او گذارد، و از وی بخواهد برای او کالا خریداری کند. این عبد با دست خالی از بازار بر میگردد؛ چون توانایی بر خرید نداشته است. آن گاه مولا او را مؤاخذه کند که چرا چیزی نخریدی!؟ بدیهی است که این ظلم است. قائلین به جبر نیز میگویند: خدا به انسان هیچ توانایی عنایت نکرده و در عین حال، از او انجام واجبات و ترک محرمات را خواسته و این ظلم است: وَلا یَظلِمُ رَبُّکَ اَحَداً.
و چنانچه معتقد به تفویض شویم، مانند این است که کسی برده بخرد و به او امر و نهی کند و او فرمان مولای خود را بپذیرد و آخر الامر مولا از دست او خسته شده، او را به حال خود واگذار کند و بگوید: هر چه میخواهی، انجام ده و چون او را مؤاخذه کند که چرا چنین کردی، عبد در پاسخ بگوید: خودت امر را به من واگذار کردی! این عجز و ضعف مولاست.
قائلین به تفویض همین را در مورد خدا میگویندکه خداوند هیچ چیز را از ما نخواسته و کار را به خودمان واگذار کرده و حال آنکه خداوند میفرماید: )ولا یرضی لعباده الکفر(؛ او راضی به کفر بندگانش نیست».
در پایان نامه، حضرت به این آیه استشهاد میفرماید: )فَبَشِّر عِبادی الَّذینَ یَستَمعونَ القَولَ فَیَتَّبعوُن اَحْسَنَه ... اولئِکَ الَّذینَ هداهم الله و اولئِکَ هُم اُولُوالالبابِ(.
خبر از آینده
شخصی از اهل مدائن نامهای خدمت امام هادی(ع) نوشت که چه مقدار از عمر متوکل باقی مانده است؟ حضرت مرقوم فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحیم. )قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنینَ دَأَبًا فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فی سُنْبُلِهِ إِلاّ قَلیلاً مِمّا تَأْکُلُونَ* ثُمّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدادٌ یَأْکُلْنَ ما قَدّمْتُمْ لَهُنّ إِلاّ قَلیلاً مِمّا تُحْصِنُونَ* ثُمّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فیهِ یُغاثُ النّاسُ وَ فیهِ یَعْصِرُونَ.) [۱۲]
این آیات تعبیری است از جانب حضرت یوسف (ع) در مورد خواب پادشاه مصر و اشاره دارد به اینکه هفت سال باران میبارد و باید محصولات را ذخیره کنید و هفت سال خشکسالی است که از ذخیره استفاده میکنید و سپس باران فراوان خواهد بارید که به عصیر (میوه و دانههای روغنی ) دست مییابید».
این دو نامه (سؤال و پاسخ) از دو جهت اهمیت دارد: نخست اینکه بر اثر شدت اختناق دستگاه حاکم، مردم منتظر مرگ متوکل بودند تا از فشار ظلم رهایی یابند و دیگر اینکه امام(ع) چگونه با نوشتن آیات قرآن، هم مطلب را مخفیانه اطلاع دادند و هم اینکه زمان مرگ متوکل را پیشگویی کردند. در پایان حدیث آمده است که متوکل، دقیقاً در اوّل سال پانزدهم از دنیا رفت.متوکل در سال ۲۳۲ بر تخت حاکمیت نشست و در سال ۲۴۸ به هلاکت رسید.
سؤالات فقهی
برخی از نامههای امام علی النقی(ع) را پاسخ به سؤالات فقهی تشکیل میدهد. جالب اینکه بعضی از این سؤال کنندگان، دشمن حضرت بودند، ولکن چون از عالمان خودشان پاسخ قانع کنندهای نیافتند، به امام(ع) پناه آوردند؛ مانند این مورد:
مرد نصرانی را که با زن مسلمان زنا کرده بود، نزد متوکل آوردند. وقتی متوکل میخواست حد او را اجرا کند، آن مرد مسلمان شد. یحیی بن اکثم گفت: اسلام ما قبل خود را محو میکند (حد اجرا نمیشود). برخی دیگر گفتند: سه حد بر او اجر میشود. (در روایت مقصود معلوم نشده). متوکل که چنین دید، به امام هادی(ع) نامه نوشت و پاسخ این مسئله را درخواست کرد. حضرت در پاسخ نوشتند:«یضرب حتی یموت؛ باید زده شود تا بمیرد». عالم نمایان دربار متوکل این مطلب را قبول نکردند. متوکل مجدداً نامهای خدمت حضرت نوشت که علت این حکم چیست؟
امام در پاسخ فرمودند:«بسم الله الرحمن الرحیم. )فلما رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنّا به مشرکین(؛[۱۳] «چون عذاب ما را دیدند، ایمان آوردند و گفتند: به آنچه مشرک بودیم، کفر میورزیم».
متوکل این حکم را از امام پذیرفت و اجرا کرد.[۱۴]
________________________________________
[۱] اثبات الهداة، شیخ حرّ عاملی (م۱۱۰۴)، ج۳، ص۳۸۱.
[۲] اصول کافی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، ج۱، ص۱۴۵.
[۳]. ابوجعفر، فرزند دیگر امام هادی و برادر امام عسکری است و در ابتدای امر، شیعیان فکر میکردند که او امام بعدی خواهد بود، ولی وی در زمان حیات امام هادی از دنیا رفت و این سبب تحیّر شیعیان گردید؛ مانند آنچه در قضیّه اسماعیل و موسی بن جعفر اتفاق افتاد.
[۴] توبه/۱۱۵.
[۵] بقره / ۱۰۶.
[۶] اصول کافی،ج۲، ص۱۱۷.
[۷]همان، ص۱۱۶.
[۸] همان، ص۴۲۶؛ الارشاد، شیخ مفید (م۴۱۳)، انتشارات علمیه اسلامیّه، ج۲، ص۲۹۲.
[۹] علی بن حسین بن عبد ربه در سال ۲۲۹ق، در مکه در گذشت و امام هادی ابوعلی را به جای وی منصوب فرمودند (رجال کشی، ح۹۸۴).
[۱۰] رجال کشی، ح۹۹۱.
[۱۱] تحف العقول، انتشارات علمیّه اسلامیّه، ص۵۳۸ ـ ۵۶۲.
[۱۲] یوسف / ۴۹.
[۱۳] غافر / ۸۴.
[۱۴] بحار ، ج۵۰، ص۱۷۲.
نظر شما