آیتالله سید محمد خامنهای، پسر ارشد ایشان درباره زندگی پدرشان در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده، چنین میگوید: والد ما در نوجوانی تحصیلات ابتدایی خود را طبق رسم آن زمان در مکتبخانهای در تبریز آغاز میکند و پس از طی مقدمات علوم حوزوی، بعد از فوت پدرش به مشهد و سپس به عراق میرود و تحصیلاتش را در حوزه نجف ادامه میدهد. در حدود سالهای ۱۳۳۷-۱۳۳۶ق دوباره برای زیارت به مشهد میرود و حال و هوای علمی مشهد و حوزه علمیه را بررسی میکند. حوزه علمیه مشهد در آن ایام حوزه بسیار پررونقی بوده و علمای بزرگی در آنجا درس فقه و حکمت میگفتند، مثل میرزا محمد معروف به آقازاده خراسانی (پسر آخوند خراسانی) و حاج آقا حسین قمی در فقه و اصول و حاج آقا بزرگ حکیم شهیدی در حکمت و علوم عقلی. از این رو والد ما علاقهمند به ماندن در این شهر میشود.
محفل علما و فضلا
ایشان پس از مدتی، با شنیدن خبر فوت مادرشان در شهر تبریز، به آن شهر برمیگردد و چون متأهل شده بود، همسر خود و فرزندانش را از تبریز به مشهد مقدس انتقال میدهد. ابوی تا حدود سال ۱۳۴۶ ق به همراه خانواده در شهر مشهد اقامت میکند و همان سال برای ادامه تحصیل دوباره راهی عراق و شهر نجف میشود. در نجف عمدتاً به درس میرزا محمد حسین نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی میرود و تا سال ۱۳۵۱ ق نیز در نجف میماند که در این سال با گرفتن اجازه اجتهاد از آیات نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی و غروی معروف به «کمپانی» به ایران برگشته و به مشهد میرود. والد ما از افرادی بود که هیچکس با او دشمنی نداشت، بنابراین با او دوستی، احترام و محبت میکردند و محبوبیت و احترام عام داشت. ایشان در مسجد جامع گوهرشاد و مسجد صدیقیها نماز میخواند. بسیاری از علما و فضلای شهرستانها وقتی برای زیارت به مشهد میآمدند در این مسجد با ایشان نماز میخواندند.
ایشان با بسیاری از علمای ایران و عراق از جمله آیتالله میلانی، علامه طباطبایی، حاج شیخ هاشم قزوینی، امام خمینی(ره) و بیشتر علمای معروف آذربایجان روابط نزدیک و دوستانهای داشت و بسیاری از این علما به خانه ما رفتوآمد داشتند.
سه یار دبستانی
آیتالله میلانی خودش میگفت ما و پدرتان هممکتب بودیم و با هم درس میخواندیم و بازی میکردیم. آن دو خیلی به هم نزدیک بودند و ایشان در اوایل اقامت در مشهد تقریباً هفتهای یکبار به منزل ما میآمدند. علامه طباطبایی، آیتالله میلانی و پدرم در شهر نجف هم سه یار دبستانی بودند و این ارتباط و دوستی میان ایشان سالها و تا اواخر عمرشان پابرجا بود. علامه طباطبایی بعضی از سالها با خانواده خود به مشهد مشرف میشدند و یکی دو ماه میماندند و بیشتر اوقات، صبحها برای دیدن ابوی به منزل ما میآمدند و ساعتی با هم مینشستند و با هم از هر دری صحبت میکردند. گاه بحثهای علمی داشتند، گاهی کتابهایی مثل تحریر اقلیدس در علم هندسه را جلو خودشان میگذاشتند و دو فقیه مینشستند و درباره قضایای هندسی با هم بحث میکردند. آقای طباطبایی با ما روابط خانوادگی هم داشت و در دوران اقامت خود در مشهد، هر دفعه که میآمدند خانواده و فرزندانشان را هم میآوردند، لذا خانمها با هم دوستی و مراوده نزدیک داشتند، بچههای دو خانواده نیز با هم بازی میکردند و روابط نزدیک و صمیمانهای برقرار بود.
منبرهای اندکی که طرفدار بسیار داشت
یکی از خصوصیات اخلاقی پدرم کمرویی و گوشهگیری ایشان بود و از این رو اهل منبر رفتن رسمی نبود، اما گاهی به واسطه اصرار دوستانش، پس از نماز به منبر میرفتند که اتفاقاً این منبرها به دلیل مطالعات شبانهروزی ایشان و احاطه وسیع بر موضوعات دینی و اخلاقی بسیار مفید بود و مردم به آن علاقه نشان میدادند. علمای مشهد نیز به اطلاعات علمی والد پی برده بودند و گاهی از او استفاده میکردند. ایشان یک جلسه مباحثه روزانه به نام جلسه «مباحثه فقهی» برگزار میکرد. در مجموع در این جلسات آیات حاج میرزا حبیبالله ملکی تبریزی، آقا میرزا باقر تبریزی، حاج شیخ غلامحسین تبریزی معروف به عبدخدایی تبریزی، علمالهدی و آقای آسید علی رضوی و همچین گاهی آیات حاج میرزا جواد آقای تهرانی و حاج شیخ حسنعلی مروارید حضور داشتند.
نظر شما