تحولات لبنان و فلسطین

۱۴ تیر ۱۴۰۳ - ۱۸:۰۰
کد خبر: 997986

فاضل‌زاده هم‌محله‌ایی آیت‌الله محله سرشور

یکـی از محسـنات مسـجد صدیقی‌هـا، نماز آقاسـیدجواد بود

مردم از بسیاری از شهرها با آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای تماس می‌گرفتند

علیرضـا فاضـل‌زاده از اهالی حمله سرشـور مشـهد و از مرتبطین بیت آیت‌الله سـید جواد خامنه‌ای اسـت کـه سـال‌ها پشـت‌سر ایشـان در مسجد صدیقی‌ها نماز خوانده است. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی با علیرضا فاضل‌زاده پیرامون شخصیت آیت‌الله سـید جواد خامنه‌ای اسـت...

یکـی از محسـنات مسـجد صدیقی‌هـا، نماز آقاسـیدجواد بود

لطفاً ابتدا کمی از خودتان و فعالیتهایتان بگویید؟

مـن علیرضـا فاضـل‌زاده، متولـد 1328 هسـتم. مـدرک تحصیلی‌ام دیپلـم مخابرات اسـت و از سـال1352 در مخابرات مشـهد اپراتـور اطلاعات 118 بودم و سـال1382 هم بازنشسـته شـدم. خانـه مـا از دوران کودکیمـان در بـازار قالی‌فروش‌هـا (بـازار سرشـور) بـود و همسـایه حضرت آیت‌اللـه سـیدجواد خامنـه‌ای بودیـم. چـون بـازار سرپوشـیده بـود و چراغ‌هـای پرنـوری داشـت، مـن و دوسـتانم از جملـه آقـای محمدرضـا مقـدم‌زاده شـب‌های امتحـان در بـازار درس‌هایمان را مطالعـه می‌کردیـم. گاهـی پیـش از اذان صبـح می‌دیدیـم حضرت آیت‌الله سـیدجواد خامنـه‌ای بـرای نماز صبح به مسـجد گوهرشـاد مشرف می‌شـوند. خیلـی آهسـته و بـا طمأنینـه راه می‌رفتنـد. ایشـان بعـد از اینکـه نماز را می‌خوانـد، بـه زیـارت می‌رفـت و بعـد از زیـارت هـم بـه خانـه برمی‌گشـتند. مـا برگشتن ایشـان را خیلی کـم می‌دیدیم. چـون پیش از آن بـه خانه‌مـان می‌رفتیـم.

مـن از سـن هفت سـالگی کـه مرحـوم پـدرم نذر کـرده بـود بیـن مأمومیـن گلاب بپاشـم، ایشـان را می‌شـناختم. بعـد هـم بـا سیدحسـن آقا کـه همسـن‌مان بـود، آشـنا شـدیم و بعـد هـم بـا حسـن آقای خجسـته کـه برادرخانـم رهبری بودنـد مرتبـط شـدیم. رهبر معظـم انقلاب یک مـاه مبـارک رمضـان را در منـزل پدرخانمشـان آقـای خجسـته منبر می‌رفتنـد و مـا در آنجـا با ایشـان بیشتر آشـنا شـدیم. یعنـی از همان سـن هفـت، هشت سـالگی بـا ایـن خانـدان آشـنا شـدیم و حتی بـه خانه‌شـان می‌رفتیم؛ حسـن آقا خامنـه‌ای، پسر مرحـوم سـیدجوادآقا اتاقـی داشـتند کـه تقریبـاً مربـوط بـه خودشـان بـود و وقتـی مـا می‌رفتیـم، بریده‌هـای جرایـد را کـه آن زمـان طعـن سیاسـی هـم داشـت، دور اتـاق می‌دیدیـم.

یکـی از محسـنات مسـجد صدیقی‌هـا، نماز آقاسـیدجواد بود

ایـن موضـوع مربـوط بـه آن زمانـی اسـت کـه آقاسـیدجواد بـه مسـجد صدیقی‌هـا می‌رفتنـد، یـا اینکه در مسـجد گوهرشـاد نماز می‌خواندنـد؟

نـه، نماز صبـح را در مسـجد گوهرشـاد می‌خواندنـد. ایشـان نماز ظهـر و عصر و مغـرب و عشـا را در مسـجد ترک‌هـا معـروف به مسـجد صدیقی‌هـا برگـزار می‌کردنـد. مسـجدی قدیمـی و باصفـا بـود. صحـن حیاطی داشـت و یـک شبسـتان بـزرگ. جمعیـت بسـیاری می‌آمـد و اغلـب اوقـات، مخصوصـاً در ایـام زمسـتان جـا نبـود کـه مسـتمعین پشـت سر حاج‌آقـا نماز بخوانند. بیشتر طلبه‌هـای جوان مدرسـه علمیه سـلیمانیه هـم بـرای نمـاز جماعـت ظهروعصر و مغرب و عشـا می‌آمدنـد و پشـت سر آیت‌اللـه سـیدجواد خامنـه‌ای نماز می‌خواندنـد. آقایـان اهـل علـم و علما را هـم در مسـجد می‌دیـدم، مخصوصـاً هنـگام نماز مغـرب و عشـا.

خـود مـن هـم بیشتر شـب‌ها می‌رفتـم مسـجد صدیقی‌هـا و آنجـا نماز می‌خوانـدم. امیـر طالبیـان، پسر یکـی از خادمیـن مسـجد، بـا ما همسن و سـال بـود و بیشتر می‌رفتیـم آنجـا و طبـق نـذر پـدرم، شـب‌های جمعـه پشـت سر مرحـوم آقاسـیدجواد بـه مـردم گلاب مـی‌دادم. یکـی از محسـنات مسـجد صدیقی‌هـا و نماز آقاسـیدجواد، خلـوص نیتی بود کـه در آن جاری بـود. همه مأمومیـن و هـر کسـی کـه بـه ایـن مسـجد پـا می‌گذاشـت، واقعـاً انگار رنـج و غم دنیـا را فرامـوش می‌کـرد.

شیوه آقاسیدجواد در اقامه نماز و سلوکشان در ارتباط با مردم در مسجد چطور بود؟

بـه نظـر مـن، ایشـان خیلـی نمی‌خواسـت موقـع برگشـت بـه خانـه، کسـی پشـت سرش باشـد. هـر وقـت مـن ایشـان را می‌دیـدم کـه از مسـجد بیـرون می‌آیـد، خـودش تنهـا بـود. مثلا چنـد نفـر پیش نمازهـای مسـجد گوهرشـاد را مشـایعت می‌کردنـد، ولـی برای ایشـان هیچگونه همراهـی ندیـدم. ایشـان چنـد دقیقـه بعـد از نماز می نشسـتند و اگـر کسـی کاری داشـت، یـا طلبه‌هـا از لحاظ درسـی یـا مـادی مشـکلی داشـتند، بـا ایشـان در تماس بودنـد.

از این رفت و آمدهای آقاسیدجواد به مسجد، خاطره‌ای دارید که برایمان نقل کنید؟

بلـه، یـادم هسـت در همان روزهایـی که ایشـان بـرای نماز بـه مسـجد می‌رفتنـد، یکـی از تجار معـروف آذری زبـان قدیم مشـهد که ورشکسـت کـرده بـود، در همان اطـراف خانه‌ای گرفتـه بود و زندگـی می کـرد. خانـه‌اش دیواربه دیـوار خانه مـا بود. جـوری ورشکسـت کـرده بود کـه هیچی برایـش نمانـده بـود و صفـر شـده بـود. کارش بـه جایـی رسـیده بود که بـرای گذران زندگـی، کنار خانه‌اش بسـاط کـرده بـود و جـارو و بشـقاب و وسـایل مسـتعمل می‌فروخـت. اغلـب هـم مشتری نداشـت و کسـی ازش خریـد نمی‌کـرد. مرحوم آقاسـیدجواد که آن تاجر را می‌شـناخت، هروقـت از کنـارش رد می‌شـد، حتماً یک چیزی می‌خریـد. حتـی گاهـی وقت‌هـا می‌دیـدم کـه آقاسـیدجواد بـا ایشـان مصافحـه می‌کنـد و در حیـن مصافحـه، یـک مبلغی کف دسـت ایشـان می‌گـذارد. یکبـار دیـدم 10 تومـان کـه آن موقع، پـول کمی نبود، در دسـتش گذاشـت، طوری که اطرافیـان متوجـه نشـوند. بعضی مواقع کـه مثلا کالایی از او می‌خریدنـد، چنـد برابـر قیمـت کالا، پـول می‌دادنـد و سـعی می‌کردنـد، در حـد تـوان، بـه آن تاجر کمـک کنند.

زمانـی کـه مـن در مرکـز اطلاعـات 118 مشـهد اسـتخدام شـدم، شـب در میان از سـاعت یـازده شـب تـا هفـت صبـح سر کار بـودم. نیمه شـب از شهرسـتانهای مختلـف تماس میگرفتنـد و شماره منـزل آیت‌الله خامنـه‌ای را می‍‌خواسـتند و بیشترشـان هـم لهجـه ترکـی داشـتند. معمـولا ایـن افراد برای سـؤال شرعی و دنی شماره ایشـان را می‌خواسـتند و مـن هم شماره ایشـان را حفـظ بـودم و بلافاصله می‌دادم. هنـوز هم آن شماره را در حفـظ دارم: ٢١٠۶٠، البتـه اول ٢ نداشـت و بعدهـا این عـدد دو به ابتدای شماره اضافـه شـد. آن زمـان در طـول روز تماس گرفتن بین شـهری سـخت بـود و بـرای همین خیلی ها بـرای نزدیـک نماز صبـح تماس می‌گرفتنـد تـا راحتتـر بتواننـد خـط را بگیرنـد. مـن مطمئن بـودم کـه ایشـان حتماً بـرای نماز شـب و اعمال مسـتحب بیدارند.

یعنی چه ساعتی تماس می گرفتند؟

بیشتر مراجعـان ایشـان از سـاعت دوازه و نیم و یـک تا قبل از اذان صبح تماس می گرفتند. همان اول از لهجه‌شـان می‌فهمیـدم کـه ترک زبان اند. یکـی می گفـت مـن از مشکین شـهر تلفـن میکنـم، یکـی از مراغـه تلفـن می‌کـرد، دیگری از خـوی تلفـن می‌کـرد و همه بـا آقاسـیدجواد کار داشـتند. مـن اولین بار اسـم شـهر سـلماس را در همین تماس هـا شـنیدم کـه کسـی تماس گرفـت و شماره آقاسـیدجواد را می‌خواسـت و گفـت مـن از سـلماس زنـگ می‌زنـم.

آیت الله سیدجواد را تا چه زمانی در مسجد ترک‌ها می‌دیدید؟

ایشـان را تقریبـاً تـا قبـل از خرابـی مسـجد می‌دیـدم. حـدود سـال 1353 ایـن مسـجد خـراب شـد. بعـد از آن فقـط وقتـی می‌رفتیـم خانـه ی حضرت آیت‌اللـه سـیدجواد خامنه‌ای، ایشـان را می‌دیدیـم.

شما به واسـطه دوسـتی بـا حسـن آقا وارد خانـه آقاسـیدجواد می شـدید. چقدر بـه خانه ایشـان آمدوشـد داشـتید و آیا طلبه‌ها و افراد دیگـری را هـم می‌دیدیـد کـه بـه ایـن خانـه رفت وآمـد کننـد؟

منـزل قبلـی ایشـان دو تا در داشـت و مـا از در داخـل کوچـه بـه اتـاق حسـن آقا می‌رفتیـم کـه ارتباطـی بـه حیـاط نداشـت و متوجه نمی شـدیم کـه تـردد هسـت یـا نیسـت. البتـه در مواقعـی کـه مـا می‌رفتیـم، حاج آقـا یـا بـه حـرم مشرف می شـدند یـا بـرای نماز مغرب و عشـا به مسـجد می‌رفتنـد.

نـوع ارتباطتـان بـا دیگـر پسران آیت اللـه سـیدجواد خامنـه ای چطـور بـود؟

سـال1352 خاله ی مـن در تهران سـاکن بودند. رفتـه بـودم بـازار تهران کـه کتـاب بخـرم و آنجا آقاسـیدهادی خامنـه ای را دیـدم. گفـت آقـای فاضل فردا صبـح جمعه بیـا میدان ژالـه، کوچه شـکوفه. آنجـا دعـای ندبه اسـت. مـن هم صبح رفتـم آنجـا و موقـع آمـدن یک بسـته به مـن داد و گفـت ایـن را بـاز کـن و بخـوان و بعـد دوباره ببنـد و به مـادرم تحویل بده. داخلـش دوتا کتاب بـود؛ کتاب‌ها در حوزه روشنگری وضع موجود بودند.

ارتبـاط من با رهبر معظم انقلاب از سـال1351 شـکل گرفـت. ایشـان جلسه ای داشـتند و مـن و آقـای خجسـته و آقـای محمدرضـا مقـدم زاده و آقـای کاظـم خورشـیدی از سـاعت 3 تـا بعـد از نماز مغـرب و عشـا آنجـا تلمـذ می کردیـم. جلسـه خصوصـی بـود و راجع به اوضـاع مملکت صحبـت می کردنـد و بعـد هـم نماز می‌خواندیم. این جلسـه روزهای جمعه از سـاعت3 بعدازظهر تـا بعـد از نماز مغـرب برگزار می شـد. بعـد از آن هـم ایشـان در مسـجد امـام حسـن علیه السلام بـرای نمازگـزاران و جوان هـا کـه تعدادشـان هـم زیـاد بـود، منبر می‌رفتنـد و ما هم در خدمتشـان بودیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.