محمدرضا سنگری، محقق عاشوراپژوه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شب گذشته، ۱۷ تیرماه در اولین شب سخنرانی خود در مؤسسه فرهنگی و هنری فرهنگ عاشورا پس از بیان مقدمهای در پیوند تمام جهان هستی با حضرت اباعبدالله(ع)، به بیان نکاتی درباره مهارتهای زیستن براساس روایتی از امام حسین(ع) پرداخت که مشروح آن را در ادامه میخوانیم:
جز خیمه آشنای سال ۶۱ حضرت اباعبدالله(ع) ـ که امروز در کربلا در بخشی به نام مخیم یا خیمهگاه هنوز نشان آن را میتوانید بیابید ـ چند خیمه برای حضرت اباعبدالله(ع) میشناسیم. خیمه اول، خیمهای است که در قلبهای همه ما وجود دارد: «فِی قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُهُ» حسین(ع) گره خورده با قلبهایی است که دوستدار اویند. عاشقان حسین(ع) میتوانند او را در قلبهای خودشان بیابند.
اتفاقاً هر وقت سینه میزنیم، این سینه زدن را زدن به در قلب برای گشودن به روی حضرت اباعبدالله(ع) میدانم. هر ضربهای که میزنیم این در بازتر میشود و بعد حضور اباعبدالله(ع) را در قلب خودمان میتوانیم احساس کنیم. این به قلبهای ما آرامش میدهد.
امام حسین(ع) خیمه دیگری دارد که به گستره هستی است، ما کم درباره این خیمه صحبت کردهایم. در کتاب ارزشمند «کامل الزیارات» دست کم میتوانید ۲۹ روایت پیدا کنید که نشاندهنده آن است که هستی برای حضرت اباعبدالله(ع) سوگواری کرده است؛ آسمانها و زمین. دهها روایت وجود دارد که جنیان بر حسین(ع) گریه کردند، ۹ روایت در این کتاب میبینید که نشان میدهد پرندگان نیز برای حضرت اباعبدالله(ع) اشک ریختند. ممکن است ما اینها را به وجه نمادین تبیین و تحلیل کنیم، هر چند در وضع ظاهری نیز قطعاً اتفاق افتاده است. ما در بیان قرآن هم گریه آسمان و زمین را داریم. در این کتاب و کتاب «تاریخ دمشق» ابن عساکر (در بین ۱۱۳ روایتی که از ابی مخنف نقل شده است) از گریه آسمان و زمین یاد میشود.
در «بحار الانوار» از پرندگانی که پس از شهادت به زیارت حضرت اباعبدالله(ع) میآیند و وارد قتلگاه میشوند سخن به میان آمده است. این پرندگان پر و بال خود را به خون حضرت اباعبدالله(ع) آغشته و در چهار سوی جهان پرواز میکنند تا پیام شهادت حضرت اباعبدالله(ع) را به همه جهان برسانند.
این نشاندهنده این است که نام حضرت اباعبدالله(ع) با هستی گره خورده است؛ دریاها، ماهیها و نسیم بر او گریستهاند. اینها یک پیام روشن است که حضرت اباعبدالله(ع) متعلق به همه هستی است.
ما حتی در روایت مشهوری داریم که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «حسین زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ» است. نام حسین(ع) بر سمت راست عرش نگاشته شده است. برای حسین(ع) آسمانیان بیش از زمینیان سوگواری میکنند. این روایات که در کتابهای یاد شده میتوانید ببینید، نشان میدهد امام حسین(ع) خیمهای به وسعت کل آفرینش دارد که هم عرش را در برمیگیرد هم فرش را؛ هم پرندگان و هم حیوانات، هم جن و هم انسان. هیچ چیز نیست که نسبتی با حضرت اباعبدالله(ع) پیدا نکند.
خیمه دیگری هم هست؛ هر جا مجلسی برای حضرت اباعبدالله(ع) برپا میشود آنجا خیمه امام حسین(ع) است. در کربلا ۶۲ خیمه بوده است و من هر جا مجلسی برپا میشود آن را خیمه شصتوسوم کربلا میدانم. شما الان زیر خیمه شصتوسوم کربلا نشستهاید و خوب است همانگونه که در خیمههای کربلا، زمزمه قرآن جاری بود و یاران پای سخنان امام مینشستند، ما هم در این خیمه پای سخن حضرت اباعبدالله(ع) بنشینیم و مهارتهای زیستن را از ایشان بیاموزیم.
روایتی در کتاب «فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)» وجود دارد که وجه روانشناختی دارد. این روایت شش قسمت دارد که در این جلسه به کوتاهی درباره آنها صحبت خواهم کرد؛ حضرت اباعبدالله(ع) فرمودند: «الأمین آمِن و البریء جریء و الخائن خائف والمسیء مستوحش. اذا وردت علی العاقل لمة، قمع الحزن بالحزم و قرع العقل للاحتیال.»
«الأمین آمِن» درستکاران، آسودهخاطران هستند. آن که درست عمل میکند و امین است، دائم در آرامش به سر میبرد. پس حضرت اباعبدالله(ع) راهی برای خلق آرامش برای ما طرح میکنند. «و البریء جریء» فرد بیگناه، بیباک است. جمله سعدی را همه شنیدهایم: «آنکه حساب پاک است از محاسبه چه باک است». سومین جمله این است: «و الخائن خائف» افراد خیانتکار هراسزده هستند؛ وحشت را در رفتار و نگاهشان میتوانید ببینید. خیانتکار ترسان است. «والمسیء مستوحش» بدکاران هراسانند. آن که بدی کرده برای خودش ترس جمع میکند. آنها که در زندگی از چیزهایی میهراسند، اگر رفتارشان را تحلیل کنیم، خواهیم دید که بدیهای آنها، بذر هراس در جانشان افشانده است. اینها دائم از خود، رخدادها، دیگران و... میترسند. «اذا وردت علی العاقل لمة، قمع الحزن بالحزم» هر گاه بر عاقلان و اندیشهوران اتفاقی بیفتد که ناگوار باشد، اندوه را با دوراندیشی دور خواهند کرد. فرد عاقل، غم و غصه را با عنصر حزم یا دوراندیشی میزداید. «و قرع العقل للاحتیال» افراد عاقل، برای چارهجویی در خانه عقل را میکوبند.
نکتهای که در این فرصت میتوان درباره جمله اول این روایت یعنی «الأمین آمِن» به آن اشاره کرد این است که ما چند نوع امانت داریم؛ امانتهایی داریم که اگر آنها را حفظ کنیم، «آمن» هستیم؛ یعنی در آرامش هستیم. برخی امانتها، مادی هستند. خداوند در آیه ۲۸۳ سوره بقره به امانتهای مادی اشاره کرده است. مثلاً پول امانت است. هر مقدار پول داشته باشید، این پول مال شما نیست. لباس، ظرفها، کتاب، جنسها و کالاییهایی که در اختیار شما است، امانت است، مال شما نیست.
امانتهای معنوی هم داریم؛ در قرآن به این موضوع اشاره کرده است؛ یکی از این امانتها، امانت ولایت است که خداوند در آیه ۷۲ سوره احزاب به آن اشاره فرموده است: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» ولایت الهی امانتی است که خداوند آن را به آسمان و زمین و کوهها عرضه کرد و آنها پروا داشتند که آن را بپذیرند و ترسیدند، اما انسان این امانت را پذیرفت. حافظ میگوید: «آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه کار به نام من دیوانه زدند» ما آدمها یک دیوانه بازی درآوردیم و امانت را قبول کردیم. انسان قدر این امانت را نمیشناسد که بعد درباره آن خواهیم گفت.
امانت دیگر، فرزند است. فرزندان، امانتهای الهی هستند؛ ما نباید به فرزندان خود خیانت کنیم. اینکه چگونه در این امانت خیانت اتفاق میافتد بعدتر خواهیم گفت. امانت دیگر، استعدادهایی است که خداوند به ما داده است و ما حق نداریم آنها را تباه کنیم؛ همچنانکه حق نداریم به امانتی که به ما سپرده شده، خیانت کنیم، انسان حق ندارد استعداد خود را تلف کند.
امانت دیگر، نعمتها هستند؛ حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه به فراموشی نعمتها اشاره کردهاند. ما باید دائم به یاد نعمتها باشیم. امانت دیگر، زمان است. حضرت اباعبدالله(ع) زمان را یک امانت میدانند ما حق نداریم وقت خود را بیهوده تلف کنیم. هیچ کس حق ندارد بر پیشانی لحظههایش، لغو و لهو بنویسد. باید پاس هر لحظه را داشت. قبلاً این روایت را از حضرت اباعبدالله(ع) گفتهام که فرمودند: «یا ابن آدم انّک أنت أیام، کُلما مَضی یوم، مَضی بعضُک» ای انسان تو جز مجموعهای از روزها چیز دیگری نیستی. من مساوی با یک مجموعه روز هستم. سعی کن هیچ روزی از تو تلف نشود. روزها امانت هستند. ما الان در امانت به سر میبریم. ما حق نداریم به این امانت خیانت کنیم. زمان را دریابیم. سالها پیش وقتی در دوره ابتدایی بودیم پشت تمام کتابهایم این شعر را نوشته بودم: «باید از هر دقیقه، قرنی ساخت/ قرن را در دقیقه باید ریخت» ما باید هر دقیقه، به اندازه یک قرن کار کنیم و گاهی وقتها، یک قرن بزرگ محصول یک دقیقه خوب است که کسی از آن دقیقه خوب استفاده کرده است.
نظر شما