اما روند تصویری شدن یک اثر ادبی در نوع خود جالب و جذاب به نظر میرسد.آثار اقتباسی ،چشم اندازهای نویی را برای معرفی ادبیات هر ملت به جهانیان مینمایاند.
با نگاهی به سینمای کشورهای صاحب سبک درمی یابیم که بسیاری از آثار سینمایی دراین کشورها بر اساس رمان و ادبیات داستانی شکل گرفته است؛ حتی در سینمای تجربی که هدف اصلی آن حفظ گیشه است این مسأله به روشنی دیده میشود.هر چند نمونه هایی در این باب در سینمای معاصر داشته ایم، ولی متأسفانه در این چند ساله اخیر شدیداً از این نظر ناکام بوده ایم.به این انگیزه با «رهبر قنبری» کارگردان خوش ذوق سینما به گفت و گو نشسته ایم که میخوانید:
سینمای معاصر ما سابقه اقتباس های موفقی در کارنامه دارد.ولی با این همه عملاً سالهاست در این زمینه موفقیت چندانی نداشته ایم. چرا؟
- چون فیلمسازان ما آموزه ها و تجربیات پیوسته ای ندارند.آموزه های سینمایی ما به پیوستگی نیاز دارد و هرگاه که ما این پیوستگی را به هم بریزیم، مجبوریم دوباره همه چیز را از نو شروع کنیم و نتیجه اش میشود این. سینمای اقتباسی سواد و آگاهی میخواهد که ما نداریم.
متأسفانه همه این ناپیوستگی ها به بخشهای مدیریتی جامعه برمی گردد.مدیریتهای فرهنگی در کشور ما چون میخواهند فرهنگ سیاسی را -نه سیاست فرهنگی- را در کل سینما جاری کنند، به مرور زنجیره های آموختگی های ما ، تجارب تاریخی و سال به سالمان توسط این آقایان که مرتب هم تغییر میکنند به هم میریزد و این مسأله گسستگی میآورد.
چرا سینماگران ما کمتر سراغ اقتباسهای ادبی میروند؟
- چون فیلمسازان ما همیشه برای ساخت آثار اقتباسی دو راه بیشتر نداشته اند یا اینکه سراغ آثار ادبی داخلی بروند؛ سؤال اینجاست که اصلاً مگر در کشور ما در سال چند رمان بدرد بخور و خوب چاپ میشود، تازه اگر این اتفاق هم بیفتد ، دردسرهای خاص خودش را دارد.
دوم اینکه ، سینما گر اگر بخواهد سری به آثار ادبی جهان بزند باز هم بی مشکل نیست.بسیاری از آثار جذاب ادبیات جهان به خاطر بعضی خط قرمزها، حالا چه فرهنگی چه به لحاظ ممیزی های ارشاد، قابل ترجمه و اقتباس نیستند.
از طرفی متأسفانه ، آن تعاملی که باید بین نویسنده و سینماگر ایرانی وجود داشته باشد عملاً نیست، زیرا هم سینماگران ما شناخت خوبی از ادبیات معاصرشان ندارند و هم نویسندگان ما خیلی سینما را قبول ندارند .
این را میپذیرید که ادبیات ما در این سالها از سینما قوی تر عمل کرده است؟
- بله حتماً همینطور بوده است. شاید چون ادبیات یک هنر فردی است و سینما جمعی. من یک فیلم را با حداقل بیست نفر میسازم که هر چند که بر احوال شخصیم هم اشراف داشته باشم، ولی در نهایت چند نفر باید اجرا کننده آن باشند تا یک اثر سینمایی خلق شود، برای همین است که سینما متفاوت تر از ادبیات است؛ ولی ادبیات توسط یک نفر به تنهایی خلق میشود و آن نویسنده بر احوال شخصیش احاطه دارد و خود مجری آن است.
متأسفانه بزرگترین ظلمی که مدیران ما در این میان به سینما میکنند به کارگیری کسانی است که کمترین آموزه ها را دارند تا بتوانند بدون هیچ حرفی دستورهایشان را به کار ببندند و این میشود که سینما افت میکند و بی شخصیت میشود.
الان اکثر فیلمهای ما در طول سال به دستور آن مدیری ساخته میشود که یک نوع فرهنگ سیاسی خاصی را پیروی میکند و این دستورعملها را که کارگردانان صاحب نامی چون آقای فلان و خانم بهمان که اجرا نمی کنند، در نتیجه میرود فلان بازیگر جوان و بی تجربه را میآورد، یکسری کسانی که در کار اندیشه و سواد نیستند.
وقتی اینها بیایند به دنبالش تبه کردن مسایل مالی و فکری هم میآید، از آن طرف کسی که دارای آموزه فرهنگی باشد، هم میلی برای به سینما رفتن ندارد و به این طریق است که کلنگ نابودی سینما زده میشود.
همانطور که خودتان هم گفتید، اقتباسهای ادبی ما کم است، ولی همین چند مورد هم که صورت میگیرد، عمدتاً نتیجه خوبی ندارد؟
- چون این کار، کمتجربه شده است و خب طبیعتاً هم نمی توانیم به کیفیت برسیم.زمانی میتوانیم از کیفیت صحبت کنیم که فرآیندی مدام در حال آزمون و خطا باشد و به مرور برای فیلمسازی که این کار را میکند، تجربه ساز شود تا نقاط ضعف و قوت خود را پیدا کند. درحالیکه ما اصلاً چنین فرصتی در سینمایمان نداریم.آنقدر تجربه این کار کم است که نمیتوانیم انتظار داشته باشیم، کاری که ساخته میشود، قابل دفاعی باشد.
تعداد انگشت شماری آثاراقتباسی در طول این چند سال اخیر ساخته شده، ولی همان هم بر اساس متون خارجی بوده است.آیا در این میان نویسندگان ما درک درستی از سینما ندارند یا سینما گران ما از ادبیات شناختی ندارند؟
- همانطور که قبلاً هم گفتم سینما وادبیات باید یک رابطه متقابلی با هم داشته باشند.نویسنده خارجی یاد گرفته است که ملموس و تصویری بنویسد ادبیات نوشتاریشان از نمایشنامه شروع میشود، برای همین است که فضای ملموسی دارند و برای یک فیلمساز خیلی دلچسب تراست که سراغ این گونه اقتباسها برود، در حالیکه نویسندگان ما تعداشان اندک است که بخواهند مصور بنویسند نویسندگان ما بیشتر توصیفی هستند.
ولی برخی معتقدند که نبود اقتباس ادبی به دلیل بی نیازی سینمای ایران به اقتباس ادبی است.
- اصلاً این طور نیست! مسأله اصلی ما عدم درک زمانه است.سینماگران ما یک ارتش از هم گسیخته هستند. در سینمای ما هر کسی ساز خودش را میزند و هنوز یک وحدت نظر جامع در فرهنگ مدیریتی جامعه وجود ندارد؛ متأسفانه بعد از سالها ما هنوز در سینما دچار یک پراکنش ذهنی هستیم.
باز هم این سؤال است که چرا ارتباط بین سینما و ادبیات گسسته شده است؟
- بهدلیل اینکه وضعیت ما در همه حوزههای فرهنگی به هم ریخته است. در حوزه ادبیات داستانیمان آنقدر فضا نداشتهایم که نویسندگانمان بتوانند داستانهای جذاب و مرتبط با زمانه بنویسند، بنابراین سراغ موضوعاتی رفتهاند که قابل ترجمه در جامعه نبوده و فقط یک گونه خاص از ادبیات رشد کرده است.
در بخش سینما هم ورشکستگی اقتصادی باعث شده که از فضای اقتباس دور شویم. شما چطور از یک صنعت بحران زده انتظار پویایی دارید؟ سینمای ما الان فقط دارد، تلاش میکند که ادامه حیات بدهد در این حالت چطور میتوانیم ازارتباط سینما و ادبیات صحبت کنیم؟ از طرفی من اصلاً چنان شور و اشتیاقی در همکارانم نمی بینم که حالا بخواهند سراغ اقتباس هم بروند.
نظر شما