چنان که از سال 2002 که این چالش ساختگی با سناریوسازی صهیونیستها شروع شد تا دیروز- سه شنبه، بیست و سوم تیرماه 94 خورشیدی- که توافق اعلام شد، حدود سیزده سال سپری شد.
در همان سالها و در هنگامه چنگ و دندان نشان دادن و اشتلم خوانیهای نئوکانها و بازهای آمریکایی- دوره ی ریاست جمهور بوش پسر- برای ایرانیان، مبنی بر حمله نظامی، در مقاله ای با تیتر «ایران هستهای؛ الگوی بی همتا»، سخنان کاندولیزا رایس را که گفته بود، باید الگوی لیبی را درباره ایران پیاده کنیم، دستمایه یک تحلیل قرار دادم و نوشتم: ایران هستهای، نه الگوی لیبی را در پیش میگیرد که در برابر فشارها و سمبه پر زور قدرتها وا داد و تمامی پیچ و مهرههای هستهای اش را باز و بر کشتی سوار و تسلیم آمریکاییها کرد، و نه مانند کره شمالی یاغی گری میکند و به سیم آخر میزند و بمب اتمی اش را میسازد و میترکاند. سپس استدلال کردم که ایرانیان در جایگاه یک ملت متمدن و با فرهنگ و نیز شجاع، نه زیر بار حرف زور میروند تا غنی سازی مجاز و قانونی شان را که آشکارا در «ان پی تی» آمده، تعطیل کنند و نه چنان جزم اندیش و قشری نگر و بی بهره از هوش و درایت سیاسی و ناآشنا با مناسبات پیدا و پنهان بین الملل هستند که بخواهند، - خواسته یا ناخواسته- فتیله یک جنگ دیگر را در منطقه روشن کنند تا با دست خودشان، دولت اشغالگر و آپارتاید عبری را به نهایت آرزوها و خواستههایش برسانند. در آن روزها هر چند سر سوزنی شک و تردید نسبت به تدبیر و دور اندیشی ایرانی وجود نداشت اما کمتر کسی میتوانست، پیش بینی کند، روزی فرا برسد که ایران و 6 قدرت برتر و زورگوی جهان به یک نتیجه مشترک و – بیش و کم- مورد رضایت همه طرفهای ماجرا برسند.
نتیجهای که در آن، داد و ستدی انجام شده و ایران هرچند محدودیتهایی را در برنامه هستهایاش پذیرفته است اما همچنان هستهای باقی میماند و غنی سازی را نیز تعطیل نکرده و از آن سو، اگر طرف غربی بدعهدی و پیمان شکنی نکند، - گوش شیطان کر- همه تحریمهای هستهای- در روز اجرای توافق- برداشته میشوند و چند قطعنامه ظالمانه و ضد ایرانی شورای امنیت نیز لغو خواهند شد. در این میان، و با قدردانی از تیم خستگی ناپذیر و حرفهای دیپلماتهای ایرانی، یادآوری دو نکته ضروری به نظر میرسد. یک این که فراموش نکنیم، فتوای رهبر انقلاب مبنی بر حرمت ساخت و نگهداری و آزمایش سلاح اتمی، تا چه اندازه راهگشا و از نظر ذهنی و نظری، برطرف کننده پارهای از بدفهمیها و کژفهمیهای طرفهای آن سوی میز مذاکره بود. البته در این راستا باید از دیپلماتهای ایرانی هم قدردانی کرد که اهمیت و سترگی این فتوای مذهبی را برای همتایان غربی شان یادآور شدند و ابعاد و زوایا و جایگاه فتوای مذهبی مرجعیت شیعه و رهبر جامعه اسلامی را روشن و تفهیم کردند.
بی گمان، کارکرد موثر و ظرفیت بیبدیل فتوای رهبر انقلاب در روند مذاکرات، چنان بود که اوباما- رئیس جمهور آمریکا- نیز چند بار در سخنانش و یک بار هم در سخنرانی رسمی در صحن عمومی سازمان ملل، به آن اشاره کرد.
نکته دوم اما خواستهای از تحلیلگران و فعالان سیاسی کشور است. اگر همه در داخل کشور به این «واقعیت» توجه داشته باشند که نظام جمهوری اسلامی به این جمع بندی رسیده که بهانههای ساختگی و دستاویزهای القایی صهیونیستها را درخصوص برنامه صلحآمیز هستهایاش از دست جهان سلطه بگیرد و به ازای آن، امتیازها- شما بخوانید: - حق واقعی مردم ایران- را دریافت کند، میتوان فضای پس از توافق را با درک مشترک بیشتر و سوءتفاهمهای احتمالی کمتر، مدیریت کرد.
به بیان ساده، ناگفته پیداست، چیزهایی از دست دادهایم و چیزهایی گرفتهایم و البته هرگز فراموش نمیکنیم، طرف رودرروی ما نیز که در تمامی این سالها پنجه در پنجهاش افکندهایم، پنج قدرت دنیا هستند که گاه با وجود همه اختلافهای داخلی شان، در برابر ایران مستقل و هستهای، رفتار همسویی از خودشان بروز دادهاند. معنای این سخن، این است که افزون بر امتیازهای دریافت کرده، «نابرابر بودن» این نبرد نفسگیر دیپلماتیک را از نظر دور نداریم و مبادا در هیاهوی دستگاه تبلیغاتی صهیونیستی و هوچی گریهای رسانههای بداندیش منطقهای و فرامنطقهای، اجر و کوشش و مجاهدت تیم مذاکره کننده هستهای کشورمان را پایمال و تباه کنیم. بیشک، چنین رویکردی به همان اندازه ناستوده است که از آن سو - در بازه کنونی پس از توافق تا مرحله اجرا- بخواهیم، نقدهای سازنده و به دور از حب و بغض تحلیلگران را نکوهش کنیم. بیشک، اکنون که توافق- دستکم بر روی یک متن مشترک- به سرانجام رسیده و دغدغههای دولت در این باره کاهش یافته، چه نیکوست که صدای منتقدان دلسوز - بیش از پیش- شنیده شود.
نظر شما