پیشنهاد سردبیر

۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۷
کد خبر: 405400

قدس آنلاین: رقیه توسلی / قصه دو دوست همسن و همدرس است که یکی تمام همّ و غم اش را گذاشت پای گرفتن مدرک کارشناسی و دومی اما، سرسوزنی هم به مهارت اندوزی پرداخت.

یک بغل مدرک، سرسوزنی مهارت!

بعد فارغ التحصیلی، اولی بدو بدوکنان از این طرف به آن طرف که شغلی درخور و آبرومند پیدا کند و دومی، با جوازش یک دار قالی آورد توی خانه و دست یک قالیباف دیگر را هم گرفت و نشاند پای نخ و نقشه و طرح.

اولی تا تقلایش را برای پیداکردن منبع درآمدی بزند و نفسی چاق کند، دومی، نخستین قالی مشترکشان را بافتند و از سقف قیچی کردند و بردند بازار.

به این ترتیب قصه اولی، دو سالی شد بی ثمر گشتن و هیچ نیافتن و قصه دومی اما به مدد مدرک و مهارت، شد داستان چهار قالیباف که صدای کوبشِ رج هایشان، دارها را می تکاند و چشمان دخترک لیسانسه ای را که روی دو ستون محکم، خشت هایش را بنا کرد.

یک روز دومی به شماره  اولی زنگ زد و گفت: اگر هنوز جایی مشغول نشده، برای حسابدار پاره وقت شدن، برنامه ریزی کند؛ یعنی بروند برای دوره آموزشی این رشته. برای تخصصی که کارگاه دوست پدرش قرار است به 2 نفر واجد شرایط، کاری بدهد.

اولی با پوزخند جواب داد: معلوم نیست در چه هپروتی سیر می کنی...! با مدرک مهندسی، قالیباف شده ای و با دوسال تار و پود کردن، حالا هم که سرت زده درس حساب و کتاب بخوانی و بروی عددهای ریز و درشت از هم سوا کنی.

دومی لبخند زنان گفت: خدا را چه دیدی، شاید باز ادامه تحصیل هم دادم... تنبلی نکن. راه و رسم بیکار نماندن قبلاً مدرک بود دوست خوبم! اما حالا باید درهای دیگر ورود به بازار کار را پیدا کنی و بکوبی.

دخترجان! شش سال است که می گویم؛ تحصیلِ فن.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.