اما هنوز از اتوبوس پیاده نشده بود که مرد جوانی در مقابلش ظاهر شد، با لبخندی بر لب و پس از سلام و علیکی گرم خواست که برای انتقال خریدهایش به او کمک کند.
در طول مسیر که کم هم نبود میان زن و مرد جوان گفتوگوهایی شروع شد که در نهایت به این نتیجه رسیدند که میتوانند باز هم یکدیگر را ملاقات کنند.
مرد جوان به زن میگفت که مجرد است و دنبال همسری خانهدار و مهربان میگردد تا تنهاییاش را پر کند، زن جوان هم که در زندگی اولش شکست سختی خورده بود، او را در لباس مرد ایدهآل آیندهاش میدید.
دیدار این دو مرد و زن جوان چندین بار دیگر تکرار شد و هر کدام از زندگی و خواستههای متقابلشان گفتند و چه جالب بود که مرد جوان با هر چه زن از زندگی و آیندهاش توقع داشت موافق بود، زن و مرد جوان را همان شاهزاده سوار بر اسب سفید رویاهایش میدانست که آمده بود تا او را به اوج خوشبختی برساند.
زن جوان مسأله را با خانوادهاش در میان گذاشت، برخی موافق بودند و برخی خواستار تحقیقات بیشتر در مورد مرد جوان شدند، تحقیقات که زن مخالف آن بود و آنرا بیاحترامی به خواستگارش میدانست.
او به درخواست مرد جوان خیلی زود آماده مراسم خواستگاری شد، مرد جوان در روز مقرر به خواستگاری آمد و با تمام درخواستهای خانواده زن موافقت کرد، البته او قبلاً در این خصوص با زن جوان به توافق رسیده بود، پس هر دو طرف توقع زیادی نداشتند.
در همان روز خواستگاری قرار عقد و عروسی هم گذاشته شد، آخر هفته زمان مناسبی بود که مورد توافق هر دو طرف قرار گرفت، عروس چادر سفید بر سر و داماد با کت و شلوار سفید راهی محضر شدند و خطبه عقد خوانده شد و این زوج زندگی مشترکشان را شروع کردند.
قرار گذاشتند به محض تهیه یک خانه از سوی داماد مراسم عروسی برگزار شده و مرد جوان عروسش را به خانه بخت ببرد. مرد جوان طی روزهای عقد با خانواده عروس خانم ارتباط صمیمانه و نزدیکی برقرار کرد او در این مدت متوجه شد که یکی از نزدیکان عروس مرد متمولی است، او به همراه عروسش سراغ مرد متمول رفتند، داماد در آنجا گفت که برای خرید خانه 10 میلیون تومان کم دارد، البته این پول طی چند ماه آینده به دستش میرسد، اما نمیخواهد عروسی به تعویق بیافتد. فامیل عروس هم به حرفهای داماد جوان اعتماد کرد و همان روز چک 10 میلیونی را در وجه او کشید و دستش داد، مرد جوان عروس را تا خانه همراهی کرد و سپس رفت تا چک را وصول کرده و کار خرید خانه را به پایان برساند.
روز بعد وقتی عروس خانم با داماد جوان تماس گرفت تا از روند تحویل خانه و انجام سایر کارها مطلع شود با تلفن همراه خاموش او رو به رو شد تلفن همراه او تا ظهر و سپس عصر و حتی شب خاموش ماند. دلشوره و نگرانی عروس خانم هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد و زمانیکه صبح روز بعد نیز موبایل داماد جوان پاسخی جز خاموشی به او نداد دیگر نتوانست جلوی اشکش را بگیرد، او مسأله را با خانوادهاش در میان گذاشت و راهی بیمارستانها، کلانتریها و حتی پزشکی قانونی شدند اما انگار مرد جوان قطرهای آب شده و به زمین فرو رفته است.
آنها چند روز دیگر هم منتظر خبری یا پیامی از داماد جوان ماندند اما وقتی دیدند هیچ خبری از او نیست راهی کلانتری شدند تا از او شکایت کنند که چرا تکلیف عروس جوان را مشخص نمیکند. آنجا بود که با شکایتهای مشابهی روبه رو شدند، شکایتهایی که همه از داماد جوانی بود که پس از دریافت مبلغی پول به بهانههای مختلف ناگهان غیب شده است و جالب که عکسی که شاکیان ارایه میکردند، همه یکی بود.
خانواده عروس آنروز فهمیدند که داماد جوان کلاهبرداری بیش نبوده است.
در کنار عروس جوان زنی میانسال نشسته بود که دست دختری جوان را در دست داشت، او هم از شاکیان همین مرد جوان کلاهبردار بود. رو به زن جوانی که هووی دخترش میشد کرد و سفره دلش را باز کرد.
زن میانسال گفت که مرد جوان دخترم را در مسیر خانه به کلاس آموزشی دیده بود، یک روز به در خانه مراجعه کرد و گفت که یک دل نه، صد دل عاشق او شده است، من هم که دیدم مرد جوان خوش سیما و خوش لباس است به او اجازه دادم که برای خواستگاری به خانه ما بیاید.
در روز خواستگاری مرد جوان توانست اعتماد ما را جلب کند و خیلی زود با دخترم نامزد کرد. او مدعی بود که هر چه پول داشته داده و خانهای خریده است که دخترم بعد از عروسی مستأجر نباشد، برای همین هم برای تجهیز خانه و خرید وسایل لازم پول کم آورده است، او از ما خواست که این پول را بعنوان قرض به او بدهیم تا خانه را برای عروس آماده کند و طی ماههای آینده همه آنرا برمیگرداند اما به محض دریافت پول دیگر خبری از او نشد و ما هم نتوانستهایم پولمان را از این داماد کلاهبردار پس بگیریم.
از دیگر سو وقتی مأموران پلیس با شکایات متعددی از این جوان کلاهبردار مواجه شدند، شناسایی و دستگیری او را در دستورکار قرار دادند، آنها در مرحله اول و با توجه به اینکه این مرد جوان نشانی مشخصی نداشت، عکس او را در اختیار تمام تیمهای گشتی قرار دادند تا در صورت رویت او در سطح شهر اقدام به دستگیری وی کنند.
اما مأموران زبده پلیس در مرحله دوم پیگیریهای ویژهای را در دستور کار قرار دادند، آنها طی تحقیقات پلیسی، علمی و میدانی گستردهای توانستند این متهم را ردزنی کرده و در یکی از مناطق مرکزی شهر محل اختفای او را شناسایی کردند.
آنها در ادامه عملیات ضربتی گشت و کنترل نامحسوسی را اجرا کردند که خیلی زود منجر به دستگیری مرد جوان کلاهبردار شد.
اما مرد جوان زیر بار نمیرفت و اتهامات وارده را قبول نمیکرد، او اما در مقابل افسران باتجربه پلیس قرار داشت که در مقابلش ادله و مستندات پلیس را قرار دادند تا انکار را کنار بگذارد، او در ادامه و هنگامی که کوچه انکار را بن بست دید لب به اعتراف گشود و اقدامات مجرمانه خود را پذیرفت.
مشابه این روایت در مشهد رخ داد و طی آن فرمانده انتظامی مشهد در گفتوگو با خبرنگار به تشریح آن پرداخت و گفت: مردی که زنان جوان را به بهانه ازدواج فریب میداد دستگیر شد.
فرمانده انتظامی مشهد با اعلام این خبر گفت: در پی اعلام شکایت چند زن مبنی بر اینکه فردی با بهانه ازدواج از آنان کلاهبرداری کرده است تحقیقات پلیسی با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع آغاز شد. سرهنگ محمد بوستانی افزود: تیمهای دایره آگاهی کلانتری 29 شیرازی مشهد مأموریت یافتند این پرونده را به طور ویژه پی گیری کنند.
وی گفت: پلیس در این عملیات ضربتی با تحقیقات علمی و تحقیقات میدانی، متهم پرونده را شناسایی و تصویر او در اختیار تیمهای گشتی پلیس مشهد قرار گرفت.
مأموران کلانتری 29 شیرازی، متهم که حمید نام دارند را در یکی از خیابانهای شلوغ شهر مشهد ردزنی و دستگیر کردند. این متهم که اهل یکی از شهرهای شمالی کشور است در تحقیقات اولیه پلیس منکر ارتکاب هرگونه کلاهبرداری میشد اما در برابر شواهد و ادله موجود راهی جز بیان حقیقت ندید و به ارتکاب اقدام مجرمانه خود اعتراف کرد. فرمانده انتظامی مشهد گفت: تحقیق از متهم پرونده در حالی ادامه دارد که این فرد قبلاً نیز به همین شگرد بانوان را اغفال کرده و از آنها کلاهبرداری کرده و دارای سابقه کیفری است.
نظر شما