حال و هوای شلوغِ نمایشگاه کتاب را ندارد اما خلوت هم نیست. از اطلاعات نمایشگاه، سراغِ غرفه قدس را می گیریم. می فرمایند: راهروی 17 – غرفه 420.
با همکاران مان آشنا می شویم. با دوستانی که همدیگر را می شناسیم و نمی شناسیم. چقدر این آدم های فعال و کاربلد، آرام اند از نزدیک! این مردانِ قلم بدستِ دلسوز.
هر سو چشم می اندازیم، لپ تاپ و تکاپو و گفتگوست. انگار روزنامه نگار که باشی، نوشتن اَمان نمی دهد.
اینجا پُر از وقت گذرانی با اهل رسانه و قلم است. با دوستانی که از استان های دیگر تشریف آورده اند و بودن در میان آدم هایی که اخبار و تیترها و گزارشات روزانه را دنبال می کنند و صاحبنظرند. و این یعنی آخرِ انرژی و هیجان.
کمی از بودن مان در نمایشگاه نمی گذرد که آقای همسر هم رِکوردرش را روشن می کند و به مناسبت آمدن آقای وزیر ارتباطات، می روند برای تهیه خبر.
با جمعیت موّاجی که در راهروها و غرفه ها می گردند و روزنامه و مجله برمی دارند، همراه می شویم. با مردمانی که دلگرمی خبرنگارها و نویسندگان اند. با آنانی که این روزها زیاد از کلینتون و ترامپ می گویند.
هنرمندان بی نام و نشانی هم دارد اینجا که صورت شان را سیاه و سفید کرده اند و دوره می گردند تا دلسوزانه از مرگ زاینده رود بگویند و پلاکاردچرخان فریاد بکشند " زاینده رود من کو؟ "
می گردیم و می بینیم و نتیجه می گیریم چقدر حالِ خوب و بدِ اهل رسانه، ارتباط مستقیمی با پیگیری و علاقه مردم دارد... به نگاه نقّادانه و منصفانه ی آنها...
نظر شما