میگن یکی از روحیات جوونا جوگیر شدنه. بودم که میگم. من خودم قبلاً خیلی زود جوگیر میشدم؛ یعنی مثلاً میدیدم یهعده دارن توی خیابون میزنن به سروکله هم. بدون اینکه بپرسم ماجرا از چه قراره، میرفتم توی ماجرا و بزن که میزنی! بعد از اونکه یکدفعه قاطی دعوا شدم و آخرش معلوم شد یکطرف دعوا نیروهای لباس شخصی بودند که تو کمین یهعده لاتوپات بودند و من نخود آش رو هم با خودشون بردن و اگه نبود اعتراف خود اون حضرات لات که گفته بودند: «این یارو با ما نیست»، نمیدونید چه بلایی سر من اومده بود. البته اونا دلشون به حال من نسوخته بود، کسر شأنشون بود که یک جوون محصل قاطی دارودستهشون شده و میخواستند به هرنحو شده، این لکه ننگ رو از دامنشون پاک کنند!
چندبار دیگه هم توی همچین مخمصهای گرفتار شدم، مثل اوندفعه که با پسرخالهم که دان۳ کاراته بود، داشتیم میرفتیم و من به امید همراهی پسرخالهم وارد یک دعوای خیابونی شدم و حسابی کتک خوردم و پسرخالهم انگشت سرازیرشو سر بالا نکرد و وقتی بهش گفتم: «نامرد من با تکیه به قدرت تو وارد این ماجرا شدم و...»، با خونسردی گفت: «ما عهد بستیم که از این تکنیکها تو خیابون استفاده نکنیم.»
آخه یکی نیست بگه «مسلمون! قبل از دعوا من رو توجیه کن تا وارد این گود نشم. همین یکیدوبار و چندبار دیگه باعث شد که دیگه حواسمو جمع کنم و دیگه هیچوقت وارد گود اینجور فضاها نشم. راستشو بخواید، تا این تجربهها رو کسب کردم، پیر شدم. ولی شما خودتونو نخود هر آش نکنید و بهعبارتی جوگیر نشید!
نظر شما