این ماجرا بر مرید بسیار دشوار آمد، پس از اینکه با مشقت بسیار این کار را انجام داد، پیر به او فرمود استحمام کند و دوباره همان مسیر را برود و از مردم بپرسد آیا چنین کسی را با چنین نشانیهایی دیدهاند که شکمبه بر دوش از بازار بگذرد؟ پاسخ مردم بسیار جالب است: هیچکس چنین چیزی ندیده! این حکایت در متن تصوف معناهایی دارد، اما برای زندگی امروز ما هم پر از بصیرتهای ناب است. فقط خود ما هستیم که روی ایرادات و اشکالاتمان متمرکز هستیم و مدام از خودمان ایراد میگیریم، یکی از دوستان من زمانی مشکلی شبیه به این داشت، یکی از چشمهای او در بازیگوشیهای نوجوانی آسیب دیده بود، شب پیش از کنکور او روی درختی میرود و بالا و پایین میپرد، با شکستن شاخه به زمین میخورد و شاخه هم به چشمش برخورد میکند و بینایی یکی از چشمهایش را از دست میدهد. البته در ظاهر چشم او هیچ ایرادی مشخص نبود، ولی خودش میدانست که این چشم نابیناست، همین موجب شده بود که چند سال اطمینان بهنفس خودش را برای بعضی کارها از دست بدهد و هر چه ما به او میگفتیم این ماجرایی است که فقط تو به آن توجه داری، نصیحت ما را نمیشنید! تا اینکه سرانجام پس از چند سال متوجه درستی حرف ما شد. ولی به هر حال چند سال از عمر او در سایه همین بحران محاسباتی گذشت، سالهایی که هرگز برنمیگردند.
زمانی همسایهای داشتیم که همسرش بسیار درباره وضعیت زندگی خودشان گلایه میکرد و همیشه مادرم به او هشدار میداد این طور حرف نزن... بدبختی میآورد و در گذر زمان هم ثابت شد که واقعاً گلایه کردن بدبختی میآورد. من اثرات گلایه و شکایت و نقنق در عالم معنا را انکار نمیکنم، ولی اکنون منظورم این است که این نوع رفتار بسادگی شخصیت ما را دچار آسیب کرده و در نظرگاه مردم ما را تضعیف میکند. یعنی نقنقوها بسادگی اعتبار اجتماعیشان را خودشان تخریب میکنند. دنبال برطرف کردن ضعفهای خودتان باشید، اما هر چه و هر که هستید در نمایش اجتماعیتان سعی کنید محکم و بدون تزلزل باشید.
انتهای پیام/
نظر شما