تا اینکه در یکی از همین درد دلها تازه داماد در بوستانی کوچک مقابل من نشســت و شــروع به غیبت و درد دل کرد. من قدری شنیدم و بعد از او اجازه خواستم و همان جا با همسرش تلفنی صحبت کردم و یکی دو توصیــه به هر کدام از آنها داشــتم و بعد هم در یک میهمانی خانگی میهمانشــان بودم و از آن به بعد دیگر هیچکســی از این دو نفر جز خوبی و خوشــی ندید و خبر جدال و دعوایی از آنها به گوش نرســید.
تا امروز هم اوضاعشان همین است و من با اینکه در سالیان اخیر ندیدمشان، اما از صفحات مجازی خبر زندگی خوب و خوششان را دارم و هر بار الحمداللهی میگویم و میگذرم.
من به آنها یکی دو نکته بیشتر نگفتم که مهمترینش این بود با همدیگر دعوا کنید، ولی اخبار این دعوا را مدیریت کنید. نگذارید پدر و مادرهایتان بفهمند که شما با هم دعوا دارید. این از آن قانونهای طلایی ازدواج است.
وقتی دو جوان به هم میرسند خیلی طبیعی است به خاطر هزار و یکی تفاوت که معمولاً آدمها دارند با هم دچار تنش شوند و درگیر باشند و این درگیریها طبیعت هر نوع پیوندی از جمله پیوند ازدواج است، اما وقتی از این درگیریها خبری به خانواده و دوستان مخابره میشــود، اتفاقهای مهمی میافتد که کوچکترین آنها جبههبندی است.
مادر عروس که تازه داشته از دیدار قد و بالای دامادش لذت میبرده ناگهان متوجه میشود این موجود لندهور دخترش را اذیت میکند و خیلی طبیعی است خاکریزی تشکیل بدهد تا از نورچشم خودش دفاع کند!
ولی جالب اســت او در این خاکریز تنها میماند و دختر بلافاصله با شوهرش آشــتی میکند. مادر اما نمیتواند خاکریز خودش را ترک کند، حالا او درگیر یک جنگ ابدی شده است، جنگی که اصلاً جنگ نبوده است.
فقط تفاوتهای بین عروس و داماد موجب تنشهایی میشود که به مرور حل میشوند، اما تا وقتی که اینها حل شوند اگر اخبار این تنشها مدیریت نشوند خاکریزهایی تشکیل میشوند که امکان فلسفی برچیده شدن ندارند!
قدیمیها میگفتند زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند، بله آن تنشهای جزئی اصلاً دعوا نیست، ولی بیچارگانی که در این ضربالمثل ابلهان نامیده شدهاند خاکریزی تشکیل دادهاند که قابل تخریب نیست.
انتهای پیام/
نظر شما