تحولات لبنان و فلسطین

جشنواره فیلم فجر امسال بیش از سال‌های گذشته شاهد فیلم‌هایی بود که به زندگی طبقات پایین اجتماعی می‌پردازند. بیشتر از دو سوم از فیلم‌های حاضر در فجر ۳۸حول مسائل و داستان‌های این طبقه روایت می‌شود.

زهرا اردکانی

جشنواره فیلم فجر امسال بیش از سال‌های گذشته شاهد فیلم‌هایی بود که به زندگی طبقات پایین اجتماعی می‌پردازند. بیشتر از دو سوم از فیلم‌های حاضر در فجر ۳۸حول مسائل و داستان‌های این طبقه روایت می‌شود. این چرخش سینمای ایران از طبقه متوسط به طبقه پایین می‌تواند به لحاظ اجتماعی و فرهنگی کاملاً معنادار باشد. طبق نظریه بازنمایی در حوزه مطالعات سینما، سینما بازنمایی‌کننده آن چیزی است که در متن واقعی جامعه رخ می‌دهد. بازنمایی، روایت شخصی فیلمساز است از آنچه در جامعه رخ می‌دهد یا جامعه از زاویه دید فیلمساز، بنابراین بازنمایی  بخش‌هایی از واقعیت را دارد، اما واقعیتی است که فیلمساز می‌فهمد و تصویر می‌کند.

بحران‌های اقتصادی چند سال گذشته کشور بیش از پیش موجب از بین رفتن طبقه متوسط و گسترده و بزرگ شدن طبقه پایین شده است. سینما نیز از این تغییرات متأثر بوده و این اثرپذیری را در حرکت از فیلم‌های اجتماعی با محوریت زندگی طبقه متوسط به سمت فیلم‌هایی با توجه و تمرکز بر زندگی طبقه پایین اجتماعی نشان داده است. در این برهه از زمان، سینما به ابزار و تریبونی برای بازنمایی و نشان‌دادن زندگی، مصائب و رنج‌های طبقات پایین‌ اجتماعی تبدیل شده است.

در نقطه مقابل سینما نیز می‌تواند بر جامعه و شکل‌گیری ناخودآگاه جمعی ما تأثیر داشته باشد. سینما با تصاویری که از ما به ما ارائه می‌دهد، دوباره ما را و ذهنیت جمعی‌مان را می‌سازد. زمانی که سینما زندگی طبقات پایین اجتماعی را سوژه خودش می‌کند، نوعی خودآگاهی تازه نسبت به این طبقه در جامعه شکل می‌گیرد. از این جهت بررسی و تحلیل اینکه سینما چطور این طبقه را نشان می‌دهد و تصویر می‌کند حایز اهمیت است. در این یادداشت قصد دارم توصیفی کلی از تصویری که در جشنواره  فجر امسال در ۱۰ فیلم از طبقه پایین اجتماعی و مسائل آن‌ها ارائه شد، داشته باشم. «سه کام‌حبس» سامان سالور، «قصیده گاو سفید» بهتاش صناعی‌ها، «شنای پروانه» محمد کارت، «تومان» مرتضی فرشباف، «دوزیست» برزو نیک‌نژاد، «کشتارگاه» عباس امینی، «مردن در آب مطهر» برادران محمودی، «خروج» ابراهیم حاتمی‌کیا، «خورشید» مجید مجیدی، «خون شد» مسعود کیمیایی و «تا حدودی مغز استخوان» حمیدرضا قربانی همگی دغدغه این طبقه را دارند.

البته همه این فیلم‌ها یک نوع نگاه به طبقه پایین ندارند. شاید بتوان گفت دو نوع دیدگاه متفاوت در این فیلم‌ها به چشم می‌خورد. بخشی از آن‌ها در عین حال که زندگی طبقات پایین اجتماعی را سوژه خود کرده‌اند، اما این افراد را قربانی محض شرایط نمی‌دانند، بلکه آن‌ها را افراد فعالی تصور می‌کنند که برای تغییر شرایط و سرنوشت خود دست به کار می‌شوند و تلاش می‌کنند. حاتمی‌کیا در خروج اعتراض کشاورزان ستمدیده را به رئیس‌جمهور می‌برد. کیمیایی در خون شد، در مقابل ظلم‌ها می‌ایستد و خانه (وطن) و خانواده‌اش را حفظ می‌کند. مجید مجیدی در خورشید، نوجوان داستان را به تلاش و رسیدن به باور و آگاهی تازه از خودش و توانمندی‌هایش می‌کشاند.

اما باقی فیلم‌ها، افراد این طبقه را اسیر شرایط می‌دانند، اسیرانی که راه برون‌رفتی از سیاهی و تباهی زندگی‌شان ندارند. تمام طول فیلم مرثیه‌سرایی غم‌آلود فیلمساز است، برای مردم این طبقه. مردمی که گرفتار اعتیاد، جنایت، فقر و قتل هستند. زندگی آن‌ها در فضایی چرک و کثیف نشان داده می‌شود. رنگ‌های به کار رفته و میزانسن‌ها نوعی تیرگی و ناامیدی را به تصویر می‌کشند. فضایی که نشانی از زندگی و شادابی ندارد. این فضاسازی مستعد ترس، جنایت و دلهره است. آدم‌ها در این فیلم‌ها یا جنایتکار و یا قربانی هستند. چنین تصویری از طبقات پایین اجتماع که در سه‌کام حبس، شنای پروانه، دو زیست، مردن در آب مطهر و کشتارگاه می‌بینیم، شاید منصفانه نباشد، چرا که افراد شریفی که در این طبقه اجتماعی با سلامت و کرامت زندگی می‌کنند را نادیده می‌گیرد. افراد در این فیلم‌ها نسبت به یکدیگر بی‌رحم و ناجوانمرد هستند. دروغ و دورویی شیوه اصلی زیست آن‌هاست. این تصویری است که از ساکنان حاشیه شهر و طبقات پایین اجتماعی نمایش داده می‌شود. آن‌ها بلندپرواز و به دنبال یک‌شبه پولدار شدن هستند و برای این امر به هر جنایت و ظلمی نسبت به همدیگر و حتی خانواده خود دست می‌زنند.

نکته قابل توجه این است که نحوه مواجهه این فیلم‌ها با مسائل و معضلات طبقات پایین اجتماعی، مواجهه‌ای فردی و اخلاقی است. به این معنا که مقصر اصلی در داستان‌ها خودِ فرد و بی‌اخلاقی‌اش است. فیلم‌ این‌طور القا می‌کند اگر افراد اخلاق‌مدارتر باشند، مشکلات حل می‌شوند. اگر گنده‌لات‌ها در «شنای پروانه» کمتر طمع کنند، اگر «دوزیست» ها یکرنگ باشند، اگر مرد داستان «سه کام حبس» بیشتر به فکر خانواده‌اش باشد و کمتر طمع کند، اوضاع درست می‌شود. این فیلم‌ها بستر اجتماعی و تأثیر تبعیضات و ناکارآمدی‌های اجتماعی و سیاسی را بر رفتار و کنش‌های شخصیت‌ها نادیده می‌گیرند. بسترِ زیست در طبقات پایین، ملتهب و آماده بروز بی‌اخلاقی‌های بیشتر است. در چنین بستری، اینکه صرفاً پیشنهادات اخلاقی داده شود (یا حتی در فیلم‌هایی مثل سه کام حبس و مردن در آب مطهر همان پیشنهاد اخلاقی هم طرح نشود)، راهگشا نخواهد بود و به معنای نادیده گرفتن بخش بزرگی از مسائل است. تقلیل دادن مشکلات و بدبختی‌های طبقه پایین به جنبه‌های فردی و اخلاقی نوعی جفا به آن‌هاست. فیلم باید شرح دهد که چه شرایطی و چه بستر اجتماعی این افراد را به سمت بی‌اخلاقی پیش می‌برد و آن را نقد کند.

به طور کلی می‌توان گفت این فیلم‌ها نقدی بر نظم اجتماعی موجود نیستند، بلکه صرفاً نقدی بر بی‌اخلاقی‌های شخصی هستند. در نتیجه می‌توان گفت فیلم‌سازان در عین حال که از پرداختن به مسائل طبقه متوسط به مسائل طبقات پایین اجتماعی چرخش داشته‌اند، اما نحوه مواجهه آن‌ها با معضلات این طبقه شبیه طبقه متوسط است. فیلمساز قصه طبقه پایین را با فرم طبقه متوسط روایت می‌کند و این نشان می‌دهد درست است سینمای امسال چرخشی به سمت طبقات پایین داشته، اما نوع نگاه و نوع آسیب‌شناسی‌اش، همچنان سبک طبقه متوسطی است!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.