قدس آنلاین: در آستانه سالروز آغاز نهضت امام خمینی(ره) در سال ۴۲ که بیش از نیم قرن از آن میگذرد، بجاست این سؤال مطرح شود که آیا نظریه عام درباره تببین علت وقوع انقلاب اسلامی و اثرات و دستاوردهای آن وجود دارد و چه میزان این نظریات را تبدیل به یک گفتمان عمومی قابل فهم برای مردم کردهایم؟ قطعاً پاسخ به پرسش اول در این مقال نمیگنجند، اما مسئله مهم این است که بدانیم حداقل سه گروه از مطالعات در زمینه «انقلاب» ها وجود دارد که شناخت آن میتواند ما را برای رسیدن به پاسخ پرسش دوم کمک کند.
دسته اول مطالعاتی هستند که به تبیین چرایی انقلابها میپردازند، دسته دوم به تبیین روند آن دست میزنند و اینکه از کجا آغاز شدند و چگونه تکامل یا پایان یافتند. اما دسته سوم مطالعات به بررسی «نتایج انقلابها» میپردازند.
واقعیت این است که انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی(ره) مثل هر انقلاب دیگری وجه نفی (چه نیست) و یک وجه اثباتی(چه هست) دارد. وجه نفی آن که در ابتدای نهضت بارها توسط بنیانگذار آن از همان خرداد ۴۲ مطرح شد، نفی وابستگی، سلطه و دیکتاتوری بود و طی ۴۰ سال اخیر مدام درباره آن صحبت شده است، اما در وجه اثباتی آن چه اقدامی انجام شده است؟ در ابتدای نهضت یا در کوران حوادث سال ۵۷ مردم با اتکا به همین وجه نفیای به خیابانها آمدند و جان خود را به خطر انداختند و همین میزان آگاهی برای قیام و مبارزه کفایت میکرد، اما اکنون وقت وجه اثباتی است.
هرچند وجه نفیای و شناخت حرکت امام خمینی(ره) در خرداد ۴۲ هم که به تعبیر برخی اندیشمندان تلاش یک جامعه دینی برای بازسازی خود بر پایه دین بود و ریشههای آن به تحولات ۲۰۰ ساله اخیر و انحطاط دوران قاجار برمیگردد، به اندازه کافی برای افکار عمومی تبیین نشده است، اما امروزه وجه اثباتی انقلاب اسلامی بیشتر از همه محل چالش و حتی هجمه دشمنان ایران قرار گرفته است.
به تعبیر دیگر چالشها و مشکلات فعلی که در ۶ سال اخیر بیشتر از هر دورهای به چشم آمده است، این مطالبه را ایجاد میکند که اندیشمندان و عقلای قوم برای نظریه و تئوری حکمرانی کشور کارهای تبیینی و مطالعاتی بیشتری انجام بدهند و آن را تبدیل به یک برنامه عملیاتی بکنند. موضوعی که خود را از همان سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی نشان داده است و نیازمند رجوع و کسب تجربه است.
در دولتهای پس از سال ۵۷ تاکنون تنازع اندیشهای سبب تشدد و واگرایی اجرایی شده است، از نگاهی که حتی برنامه ریزی انسان برای دنیا را خلاف مشی الهی میدانست تا نگاههایی که الهام گرفته از تفکرات مارکسیستی و ضدسرمایهداری بودند، به مرور این نگاهها با خط مشیهای لیبرالی و سرمایهداری مخلوط شد و «شتر، گاو و پلنگی» را در عرصه اجرایی کشور به وجود آوردند، از یک سو از عدالت دم زده شد و از سوی دیگر با خصوصی سازی رانتی و بی برنامه، مردم را زیر چرخهای توسعه له کردند. توسعه ای که کاش توسعه واقعی بود و نه کاریکاتوری.
امام خمینی(ره) در مدت کوتاهی بعد از سال ۵۷ که زمام امور اجرایی از دست رژیم گذشته خارج شد، رهنمودهای اجرایی قابل توجهی داشتند که بعدها با رحلت ایشان، ریل گذاری آن تغییر کرد و حتی مخالف آن شد. برای درک بهتر این مسئله میتوان به طور نمونه به بحث ارائه زمین توسط دولت و نهضت مسکنسازی اشاره کرد که با رحلت ایشان و به مرور زمان به فراموشی سپرده شد. تجربه ۴۰ ساله اخیر حاکی از این است که با وجود ضرورت به وجه اثباتی اندیشهای امام خمینی(ره) به اندازه کافی پرداخته نشده است و نمیتوان تصور کرد بدون مداقه دقیق در آن و ایجاد یک فرایند بازتولید اندیشهای بتوان مشکلات حکمرانی فعلی کشورمان را رفع کرد. حکایت این روزهای ما حکایت هیزم شکنی است که با وجود تلاش زیاد نمیتوانست تعداد درخت کافی را قطع کند و علت آن را هم نمیدانست. وقتی از او پرسیده شد که آیا تبرت را تیز کردهای، پاسخ داد فرصت کافی برای آن ندارم. اندیشمندان و عقلای جامعه نیز گویا هنوز فرصت تولید و بازتولید نظریههای حکمرانی را پیدا نکردهاند!
انتهای پیام/
نظر شما