با نام کتابخانه دوستدار محیط زیست یا همان کتابخانه سیار شتری از طریق یکی از دوستانم که مروج کتاب و کتابخوانی در سیستان و بلوچستان است آشنا شدم. دلم میخواست با این جوان پاکستانی هرچند کوتاه گفتوگویی داشته باشم، برای همین صفحه او را در فضای مجازی پیدا کردم و برایش پیامی فرستادم اما متوجه شدم که فارسی نمیتواند صحبت کند یا بنویسد برای همین دوباره رفتم سراغ ساجد آدمپیرا که با این جوان در ارتباط است و ایشان به نوعی شد مترجم اسماعیل که در ادامه میخوانید.
ماجرای کتابخانه شتری از کجا آغاز شد؟
من اسماعیل بلوچ ۲۴ ساله از روستای پلّیری در بلوچستان پاکستان هستم. سال گذشته بود که وضعیت دسترسی بچههای منطقه روستایی خودم را به کتاب و مدرسه دیدم. با خودم فکر کردم باید برای این بچهها که حتی به آسانی نمیتوانند دسترسی به مدرسه و آموزش داشته باشند و از نعمت داشتن کتابخانه هم محروم هستند کاری بکنم.
جایی که زندگی میکنید مدرسه دارد؟
در جایی مثل دشت پاکستان در ایالت بلوچستان که در واقع یکی از بخشهای ایالت بلوچستان پاکستان است چیزی مثل بخش دشتیاری سابق (شهرستان دشتیاری فعلی) در بلوچستان ایران مدرسه به تعداد بسیار کمی وجود دارد و اگر هم مدرسه هست فقط در شیفت صبح فعالیت میکنند برای همین بچهها صبح را به مدرسه میروند و عصر دیگر نه در مدرسه هستند و نه در فضای آموزشی یا جایی که بشود اوقات فراغت این بچهها را پر کرد. این بیکار بودن بچهها برای بعضی از آنها معضلاتی هم به همراه داشته است و گاهی بچههایی را میبینیم که در سن پایین دچار معضلات اجتماعی شدهاند. دیدن این وضعیت من را بیشتر به فکر فرو برد که باید برای بچهها کاری انجام بدهم. من فکر میکنم اگر بچهها کتاب غیردرسی ببینند و بخوانند، هم میتوانند چیزهای مختلفی از کتابها یاد بگیرند، هم میتوان اوقات فراغت آنها را به درستی پر کرد و همین امر میتواند در بهبود وضعیت درسی آنها هم تأثیر داشته باشد. این نکته را هم باید یادآور بشوم که بچههای مناطق کمبرخوردار بلوچستان پاکستان هم مثل بچههای بلوچستان ایران بچههای بسیار بااستعدادی هستند اما مشکل آنها هم کمبود امکانات و دسترسی کم به امکانات است.
کارتان را چگونه شروع کردید؟
در ابتدا با همان پولی که در جیب خودم پیدا میشد تعدادی کتاب تهیه کردم و آنها را روی شانهام گذاشتم و سراغ بچهها رفتم. روستایی که من در آن زندگی میکنم روستای بزرگی است برای همین کارم را از محلههای همین روستا آغاز کردم. این نکته را هم باید یادآور شوم که متأسفانه یکی از پاهای من نقص دارد اما این بهانهای برای نرفتنم نمیشود. با همان وضعیت که راه رفتن را برایم سخت میکند، در این راه قدم گذاشتم و خوشبختانه خانوادهها وقتی دیدند که من با عشق و علاقه برای بچههای آنها کتاب آوردم، بچههایشان را جمع کردند و از من استقبال کردند. من برای بچهها کتاب میخوانم، به آنها کتاب امانت میدهم، درباره اهمیت علم و آگاهی برای ایشان صحبت میکنم، با آنها بازیهای بومی و محلی انجام میدهم و خلاصه سعی میکنم با کارهای مختلفی که در ذهن دارم ارتباط بچهها را با کتاب و دانایی بیشتر کنم.
چه شد که از شتر برای رساندن کتابها استفاده کردید؟
پس از مدتی که از فعالیتم گذشت با خودم فکر کردم باید برای بچههایی که در روستاهای دورتر زندگی میکنند هم کتاب هدیه ببرم اما مشکل این بود که من پیاده بودم و باید به شکلی این مشکل را حل میکردم. یک روز به ذهنم رسید که از یکی از اهالی شترش را قرض بگیرم و با آن شتر به روستاهایی بروم که یکی دو ساعت از روستای ما فاصله دارند. اما وقتی به صاحب شتر مراجعه کردم و درخواستم را گفتم او در قبال امانت دادن شترش کرایهای از من درخواست کرد. گفت باید برای هر روز هزار روپیه پرداخت کنم. من از پساندازی که داشتم برای سه روز شتر را کرایه کردم. خوشبختانه در این مدت چون دو سازمان مردمنهاد در بندر گوادر پاکستان با کارم آشنا شده بودند تعداد ۶۰۰ جلد کتاب به من هدیه دادند و همچنین نوعی کتابخانه قابل حمل به من دادند که آن را روی شتر بگذارم. این حرکت موجب شد من ۱۸۰ کودک را زیر پوشش فعالیت کتابخوانی خودم قرار بدهم و حتی در ماه رمضان هم فعالیتم را تعطیل نکردم. خوشبختانه سازمانهای مردمنهاد قول دادند هزینه کرایه شتر را قبول کنند تا بتوانم به کارم که عاشقانه آن را دوست دارم ادامه بدهم.
در این مدت چه برخوردهایی از طرف مردم دیدید؟
خیلیها تشویقم کردند. لبخند بچهها و رضایت آنها خیلی برایم مهم است. حتی کسانی پیدا شدند که مبلغی را به خودم هدیه دادند اما من همه آنها را برای بچهها و کتاب هزینه کردم چون معتقدم آنها با دیدن کارم من را مورد لطف قرار دادند برای همین پول را برای خودم خرج نکردم.
چه اندازه با دوستان اهل کتاب در ایران در ارتباط هستید؟ آیا از دوستانی که در سیستان و بلوچستان در حوزه ترویج کتاب فعال هستند هم ایده و یا راهنمایی گرفتهاید؟
خوشبختانه فعالیتهای من در فضای مجازی دیده شد و مثلاً از ایران هم بانی کتابخانههای کوچک مهربانی مبلغ یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان از طریق آقای آدمپیرا به من رساند. من دنبال این هستم که در روستای خودمان کتابخانهای دایر کنم و آنجا حتماً از کتابهایی که به زبان فارسی نوشته شدهاند هم استفاده کنم چون اینجا هم کسانی هستند که میتوانند فارسی بخوانند.
با توجه به استقبال پرشور کودکان مشتاق دانایی و کمبود کتابهای مناسب این کودکان در چند روستایی که روزانه و یا در هفته سه چهار روز برای آنها کتاب میبردم، آنها کتابهایی را که تاکنون جمع کردهام بارها و بارها خواندهاند و به جرئت میتوانم بگویم هر کودک هر کدام از کتابها را تا سه مرتبه مطالعه کرده است برای همین هم اکنون به شدت به منابع جدید نیازمند هستیم.
امیدواریم که همنوعان فرهنگدوست ایرانیمان، در راستای صلح و دانایی به من در این راه کمک کنند تا کمکها از طریق رابط ما یعنی مجری طرح کتابخانه سیار خانوادگی، ساجد آدمپیرا به دست ما برسد و ما بتوانیم با قیمت بسیار مناسب و حتی نصف قیمت، کتابهای مورد نیازمان را خریداری کنیم.
متأسفانه با توجه به شرایط حاکم مرزی، تهیه و ارسال کتابها از ایران به پاکستان پرهزینه، زمانبر و بسیار مشکل است و ارسال مبالغ نقدی بهترین راه ممکن است.
نظر شما