با این همه چرخ زندگیشان نمیچرخد و زندگی بخورونمیری دارند و برای ادامه حیات به کمکهای خیران دلخوشاند.
برای بچههای ما بازی و استراحت معنی ندارد
۱۵- ۱۰ کیلومتر از جاده امام رضا - محور تهران به سمت مشهد که می رانیم، به شهرستان پاکدشت می رسیم؛ شهری قدیمی در جنوب شرقی تهران که میتوان در آن علاوه بر مزارع سبزیجات و گل و گیاه، دودکشهای بلند کورههای آجرپزی را هم دید. کورههای این شهرستان که بیشتر در دو منطقه فرون آباد و خاتون آباد قرار گرفته اند هر کدام اسمی دارند؛ کوره انقلاب، کوره عاطف، کوره شفق و...
ورودی خیلی از کوره های اینجا با طناب پلاستیکی مسدود شده و نشان می دهد که فعال نیستند. به هرحال پس از طی دو سه کیلومتر به سمت جنوب فرون آباد به کوره ای فعال می رسیم.
قسمت شمالی کارگاه، اتاقک هایی به مساحت
۲۴ متر مربع دیده می شود که جلو در ورودی بعضی از آن ها تعدادی دمپایی و مقابل برخی از پنجره ها هم کولرهای آبی وجود دارد. انتهای این اتاقک ها یک سرویس بهداشتی و حمام قرار دارد که ظاهراً به صورت مشترک مورد استفاده ساکنان قرار می گیرد. این را زن ۷۰ ساله ای می گوید که به همراه دخترش در حال شستن تنها فرش رنگ و رو رفته خانه شان است.
حالا تیغ آفتاب تابستان درست بالای سر ماست. شدت گرما به قدری است که نمی توان پلک ها را کاملاً باز کرد. با این وجود در کنار تلی از خاک رس، پسر بچه ای خشت های خام را حمل می کند. پسرک تنها نیست؛ پدر، مادر و خواهر بزرگترش هم هستند. خودش را یاسین معرفی میکند؛ هفت ساله است و دو ماه دیگر باید در پایه دوم ابتدایی درس بخواند؛ اما وقتی از او می خواهم تا الفبای فارسی را برایم بگوید، فقط تا حرف ث را می گوید و بعد هرچه به ذهنش فشار می آورد نمی تواند سایر حروف را به خاطر بیاورد. می گوید: آقا درسم خوبه فقط الان خیلی خسته ام. پسرک خسته و کم توان است و هر از گاهی سرفه هم می کند.
پدرش که از دو سال پیش از روستای صوفیآباد تربت حیدریه به اینجا آمده است، می گوید: پسرم و خواهرش یاسمنا سرما خورده اند. هر دوشان را به درمانگاهی در پاکدشت بردم، ولی از نسخه پزشک فقط توانستم یک دارو را به قیمت ۵۰ هزار تومان تهیه کنم و پول بقیه داروها که ۱۵۰ هزار تومان می شد را نداشتم. اگر هم داشتم ترجیح می دادم با آن چیزی برای خورد و خوراک بچه ها تهیه کنم.
وی که به گفته خودش قبلاً شاطر نانوایی بوده، درآمد ناچیز را دلیل مهاجرتش به پاکدشت
میداند و میگوید: البته اینجا هم بهتر از تربت نیست؛ هر چند آنجا درآمد کم است، اما هزینه زندگی هم کمتر است، اینجا درآمد بیشتر و هزینهها هم سنگینتر است. با این حال چون اینجا همسرم نیز در کنارم کار می کند، کمی به صرفه تر است. یعنی در مجموع روزی ۱۵۰ تا ۲۰۰هزار تومان درآمد داریم. البته بیمه نیستیم ولی صاحبکارمان آدم خوبی است. یعنی یک اتاق با کولر و آب و برق و گاز رایگان در اختیار مان قرار داده است. البته الان کولر ما خراب شده و از گروهی خیر خواسته ایم برایمان بیاورند.
وقتی از او می پرسیم چرا یاسین و یاسمنا با سن کمشان باید در این شرایط سخت کار کنند،
میگوید: برای بچه های ما بدبخت و بیچاره ها بازی و استراحت معنی ندارد. همین که شکمشان سیر شود و کفش و لباسی برای پوشیدن داشته باشند، کفایت میکند. ضمن اینکه اینجا اصلاً محلی برای بازی کردن ندارد و اگر هم داشته باشد باز به دلیل وجود معتادان، امنیت ندارد. معتادان اینجا هم تعدادشان زیاد است و هم اسلحه دارند!
صاحبکارمان بفهمد اخراجمان می کند
از این خانواده چهار نفره جدا می شوم و کمی آن طرفتر با علیرضا ۴۷ ساله گفت و گومی کنیم. خودش می گوید اگر درس می خواند فیلسوف می شد؛ اما فقیری نگذاشت بیشتر از پایه نهم راهنمایی ادامه تحصیل بدهد.
او هم اهل تربت حیدریه است و به امید درآمد بیشتر و زندگی بهتر برای خانواده اش به اینجا پناه آورده است. می گوید از کودکی در کوره پزخانه های
تربت بزرگ شده و از ابتدای امسال هم به اتفاق همسر، دختر و دو پسرش به پاکدشت آمده است.
علیرضا ادامه می دهد: به جز چند نفر، بقیه افرادی که اینجا کار می کنند و به صورت خانوادگی از صبح خروسخوان تا بوق سگ از گل رس آجر می پزند از شهرستان تربت آمده اند، چون در آنجا فرصت کاری چندانی نیست و درآمدها خیلی کم است و نمی توان با آن زندگی کرد. البته اینجا هم درآمدهای ما آنقدر است که زنده بمانیم وگرنه از پیشرفت در زندگی خبری نیست. یعنی ما به صورت خانوادگی در طول شبانه روز ۱۷ ساعت کار می کنیم اما درآمد هر ماهمان به ۲میلیون تومان نمی رسد و به همین دلیل همچنان فقیر هستیم ونمی توانیم زمینه ادامه تحصیل یا یک کسب و کار مناسبی برای خود و بچه هایمان فراهم کنیم و این درد تک تک ما در اینجا است.
وی با اشاره به اینکه اینجا فقط بعضی از سرپرستان خانواده بیمه می شوند، می افزاید: کارگران فصلی معمولاً مشکل بیمه دارند. مثلاً خودم بیمه موقت هستم اما همسرم و بچه هایمان که پا به پای من کار می کنند، بیمه نیستند و اگر روزی، صاحبکارمان بفهمد اسم خود را به بازرس سازمان تأمین اجتماعی دادیم، بلافاصله اخراجمان می کند. مثلاً همین چند ماه پیش یکی از همکارانم اسمش را به یکی از اعضای شورای کارگری داده بود تا بیمه شود اما ارباب اخراجش کرد. به همین خاطر هر وقت بازرس تأمین اجتماعی می آید طبق خواسته ارباب آنهایی که بیمه نیستند فرار می کنند یا مخفی
میشوند. چون به هر حال کاچی به از هیچی است. اینجا حداقل یک سرپناه داریم.
با التماس فقط یکبار ما را به پارک بردند
معصومه، زن جوانی که در ۱۴ سالگی با همسرش سجاد ازدواج کرده و الان صاحب یک دختر و یک پسر پنج و هفت ساله است هم از بی پولی و فقر مالی و فرهنگی می نالد و می گوید: درسم خیلی خوب بود. تا سوم راهنمایی هم خواندم اما در صوفی آباد دبیرستان نبود تا ادامه تحصیل بدهم. یعنی فرهنگ آنجا طوری است که پدر و مادرها اجازه نمی دهند دخترها برای تحصیل به خارج روستا بروند. به همین خاطر خیاطی و قالی بافی را یاد گرفتم اما هرچه تلاش کردم تا پولی بدست بیاورم که با آن جایی را اجاره کنم و مشغول کار شوم فایده ای نداشت. الان هم اینجا کنار همسرم
قالب داری یا قالب کشی می کنم تا ببینیم فردا خدا چه می خواهد.
از او درباره چگونگی گذراندن اوقات فراغت خود و فرزندانش می پرسم، خنده تلخی می کند و میگوید: در فرون آباد فقط یک پارک کوچک است که طی دو سال اخیر فقط یک بار آنهم با التماس راضی شدند که به آنجا برویم. یعنی ما محکوم هستیم به این که فقط کار کنیم، کار.
اما محمدرضا، جوان ۲۲ ساله ای که چند سالی میشود سر سفره عقد نشسته است، دغدغه دیگری هم دارد. او برای اینکه بتواند عروسش را به خانه بیاورد، باید ۱۰۰ میلیون تومان شیربها بدهد وگرنه از برپایی مراسم عروسی خبری نخواهد بود.
می گوید: از ۳۰ میلیون تومان وام ازدواجی هم که به من تعلق می گرفت ۱۵ میلیونش در وثیقه بانک ماند چون کسی را نداشتم ضامنم شود در نتیجه همچنان باید شب و روز تلاش کنم تا به زندگیمان سر و سامانی بدهم و اگر این اتفاق بیفتد، دلم
میخواهد صاحب سه فرزند شوم البته اگر مسئولان به قولی که در خصوص پرداخت وام ۱۵۰ میلیون تومانی برای فرزند سوم و هزینه پوشک بچه ها و ... داده اند، عمل کنند.
دستمزد کارگران کوره پزخانهها را واقعی کنید
معصومعلی موسیزاده، رئیس انجمن صنفی کارگران کوره پزخانه ها و رئیس کانون انجمنهای صنفی کارگران استان تهران که به ما در تهیه این گزارش کمک کرده است هم مسائل و مشکلات کارگران کوره پزخانهها را یکی دو تا نمی داند و می گوید: مهمترین مشکل این کارگران پایین بودن دستمزد است. در واقع از ابتدای انقلاب تا سال ۹۵ که اتحادیه کوره پزخانهها با انجمن صنفی کارگران کوره پزخانه به اتفاق نمایندگان وزارت کار بر سر پیمان های دسته جمعی کار توافق می کردند، هر ساله مبلغی برای افزایش دستمزد کارگران کوره پزخانهها تعیین می شد که هم کارگران راضی بودند و هم کارفرمایان؛ اما پس از روی کار آمدن دولت تدبیر و امید پنج سال می شود که افزایش حقوقی را که شورای عالی کار تعیین می کند، اجرا نمی شود، دلیلش هم این است که اتحادیه کوره پزخانهها برای امضای قرارداد با انجمن صنفی حاضر نمی شود و اداره کار نیز در این خصوص از انجمن صنفی حمایت نمی کند؛ در نتیجه حق این کارگران پایمال میشود. البته ما تا امروز چند بار به دستگاههای مسئول برای رفع این مشکل نامه ارسال کردهایم، حتی نمایندگان مردم شهرستان و استان در مجلس شورای اسلامی را در جریان ماجرا قرار دادیم، اما هیچ نتیجه ای نداشت و کسی به داد ما نرسید. بنابراین باز هم از وزارت کار می خواهیم تا دستمزد کارگران کوره پزخانهها را واقعی کند.
وی با ابراز تأسف از اینکه کارگران کوره پزخانهها به لحاظ بیمه هم دچار مشکل جدی هستند،
میافزاید: از روزی که در کوره پزخانهها مشغول کار شدم تا امروز به یاد ندارم که حتی یکی از کارگران این بخش بازنشسته تأمین اجتماعی شود؛ چون کارفرمایان لیست بیمه را به موقع و کامل رد نمیکنند. مثلاً در سال برای کارگر ما حدود سه ماه بیمه رد می شود. یا کارفرما می گوید فقط حاضر است سرپرست خانواده را بیمه کند، در حالی که طبق توافقاتی که قبلاً داشتیم باید چهار عضو خانواده را بیمه کنند.
او با اشاره به اینکه بازرسان تأمین اجتماعی معمولاً هر دو ماه یکبار می آیند که در آن روز هم ممکن است کارگری به دلیل بیماری سرکار نیاید یا لباس کار نداشته باشد که در این صورت در لیست بیمه قرار نمی گیرد.
وی امکانات تفریحی برای کارگران کوره پزخانهها را در حد صفر توصیف می کند و می گوید کارگران ما و فرزندانشان اصلاً نمی دانند امکانات تفریحی یعنی چه. یعنی ۶ ماه از فصول گرم سال را از ۳ صبح تا ۸ – ۷ شب سر کار هستند، در حالی که اصلاً از اضافه کاری یا سختی کار خبری نیست. ضمن اینکه از مسئولان وزارت بهداشت میخواهیم برای واکسیناسیون کارگران کوره پزخانهها هم اقدام کنند.
موسیزاده در آخر هم به موضوع تعطیلی
کوره پزخانهها اشاره می کند و می گوید: تا ۱۵ سال پیش فقط در خاتون آباد پاکدشت بیش از ۶۰ کوره آجرپزی فعال بود. حتی تعداد کارگرانش به ۱۵ هزار نفر می رسید، اما به دلیل کاهش ساخت و سازهای مسکونی و تجاری در کشور و کم شدن مشتری آجر و حمایت نکردن دولت از صنف فخاریها اکنون تعداد آجر پزی های این منطقه به ۱۵ کارخانه رسیده که اینها هم با نصف نیروی قبلیشان فعالیت می کنند.
نظر شما