تحولات منطقه

این روزها تصویری در شبکه‌های اجتماعی بازنشر می‌شود که حکایت از پایان سینمای ایران دارد؛ طرحی از یک سنگ قبر با این عبارات: «سینمای ایران ، تولد: ۱۳۰۹، فوت: ۱۳۹۹».

زمان مطالعه: ۳ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، این روزها تصویری در شبکه‌های اجتماعی بازنشر می‌شود که حکایت از پایان سینمای ایران دارد؛ طرحی از یک سنگ قبر با این عبارات: «سینمای ایران ، تولد: ۱۳۰۹، فوت: ۱۳۹۹». این طرح که خیلی‌ها آن را در صفحات شخصی‌شان بازنشر کرده‌اند، اشاره‌ای است آشکار و صریح بر تمام شدن سینمای ایران و تأکیدی است بر این فرضیه که با بحران کرونا سینمای ایران هم علائم حیاتی‌اش را از دست داد.

واقعیت هم این است که سینمای ایران از زمستان ۹۸ تا امروز که در اواخر تابستان ۱۴۰۱ به سر می‌بریم، به شکلی بی‌سابقه با بحران مخاطب مواجه شده است؛ بحرانی که هرگز در این سطح مسبوق به سابقه نبوده است. قهر تماشاگر اگر ادامه پیدا کند و اگر شناور کردن بهای بلیت و تشویق و ترغیب مردم به سینما رفتن، در نهایت جواب ندهد چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ آیا این به‌معنای مرگ سینما در ایران است؟ پس این همه فیلم بدون مخاطبی که یا برای فستیوال ساخته می‌شود یا با سرمایه‌های دولتی ساخته می‌شود چه؟ در سینمایی که سود در تولید است و نه الزاما در اکران، بدون تماشاگر هم می‌شود ادامه داد.

اما سینما بدون نفس تماشاگر و بدون حضور مردم، حتی اگر وجود هم داشته باشد، عبث و بی‌فایده است. سینمای بی‌خاصیت دولتی یا جشنواره‌ای که معمولا در شرایطی به حیاتش ادامه می‌دهد، در نهایت فقط به سود فعالانش تمام می‌شود. کارگردان‌ها و تهیه‌کنندگانی که به جشنواره‌ها می‌روند و جایزه می‌گیرند یا با سرمایه‌ای هنگفت، محصولی می‌سازند که میزان استقبال مردم از آن برای هیچ‌کس مهم نیست.

جدای از این ما در این سال‌ها با پدیده منحصر به فردی هم مواجه شده‌ایم که بخش خصوصی را هم بی‌نیاز از اقبال عمومی کرده است؛ سرمایه‌گذارانی که هدف‌شان از تولید فیلم کسب سود نیست؛ چون سود را از جایی دیگر به‌دست آورده‌اند، بخشی از سینما را هم نسبت به آنچه قرار است در گیشه رخ دهد بی‌تفاوت کرده است. برای این دوستان هم زندگی و سینما بدون تماشاگر ادامه دارد. پس سینمای ایران بدون مخاطب هم الزاما نمی‌میرد.

سینمای ایران اما، بدون تماشاگر، بدون مخاطب پیگیر، بدون صندلی‌های پر و بدون سانس‌های شلوغ آخر هفته، چه ‌معنایی دارد؟ سینمای ایران را در چنین روزی که روز ملی سینماست با چه فیلم‌هایی به‌یاد می‌آوریم؟ با فیلم‌هایی که کمتر کسی برای دیدنش بلیت خرید یا فیلم‌هایی که برایش صف‌های طولانی تشکیل شد و منتقدان درباره‌شان نوشتند.

سینمای ایران اگر مانده نه با پول بی‌حساب سرمایه‌گذاری مشکوک و نه با بودجه‌های عمومی و نه به زرق و برق جوایز فستیوال‌ها، که به نفس گرم تماشاگر زنده مانده است. فیلمی می‌ماند که مثل «قیصر» همه‌چیز را به قبل و بعد از خودش تقسیم کند و مثل «عقاب‌ها» در میانه‌های جنگ، مردم را روانه سالن‌های سینما کند تا بازار سوت و کف را داغ نگه دارد. یا مانند «هامون» از آشفتگی روشنفکری، قصه و کاراکتر جذاب برای تماشاگر بسازد. کنارش حتما «کلوزآپ» و «خانه دوست کجاست» هم می‌ماند. سینمای ایران همه اینهاست ؛ از سفر به چذابه و مهاجر و مادر تا شوکران و قرمز و موقعیت مهدی. از اجاره‌نشین‌ها تا یه حبه قند. سینمای ایران را با تمامیتش دریابیم.

قبل از نوشتن این یادداشت با یکی از کارگردان‌های سینمای ایران حرف زدم که توصیه‌اش رها کردن مصاحبه و نوشتن یادداشتی امیدبخش بود؛ امید برای عبور از این روزگار سخت. البته که باید امیدوار بود و این سینما هم نشان داده که همیشه راهی برای خروج از بحران می‌یابد. امروز روز ملی سینماست و نباید حرف‌های تلخ زد. کام‌مان را شیرین کنیم به انبوه لحظه‌های به یاد ماندنی که از سینمای ایران در ذهنمان ثبت شده است؛ از دیروز و امروز سینمای ایران و به امید فردایی که باز هم برایمان خاطره جمعی بسازد. مثل لحظه‌ای که سیدرسول در آن سیاه و سفید قدیمی به درخواست دوستش که می‌خواهد جانش را بردارد و از مهلکه بگریزد، می‌گوید: «تو مث که حالیت نیست خونمه...» و این سینما هم خانه ماست؛ خلوت یا خراب متعلق به ماست که همیشه پای بد و خوبش ایستاده‌ایم. روز ملی سینما مبارک.

نویسنده: سعید مروتی

منبع: همشهری

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.