تحولات لبنان و فلسطین

پانزدهمین پویش مطالعاتی به‌نشر با محوریت کتاب «مرا با خودت ببر» نوشته حجت‌الاسلام مظفر سالاری از دی ماه تا بهمن ماه ۱۴۰۱ با همکاری مرکز ارتباطات و رسانه آستان قدس رضوی، هیئت و کانون فرهنگی جوادالائمه(ع) و فروشگاه اینترنتی فراکتاب در سراسر کشور آغاز شده‌است.

حجت‌الاسلام مظفر سالاری در گفت‌وگو با قدس: جای معنویت و حیات طیبه در جهان رمان خالی است

در پویش مطالعاتی «مرا با خودت ببر»، کتاب‎دوستان برای شرکت در قرعه‌کشی می‌توانند همچون سایر پویش‌ها و مسابقات کتاب‌خوانی، نسخه چاپی، نسخه الکترونیکی (پی دی اف) و یا کتاب صوتی مرا با خودت ببر را تهیه کنند و پس از مطالعه با مراجعه به وب‌سایت marabebar.ir به سؤالات آزمون پاسخ دهند تا نامشان در لیست قرعه‌کشی پانزدهمین پویش مطالعاتی به‌نشر قرار گیرد. به مناسبت این پویش ملی با نویسنده این اثر برجسته گفت‌وگویی مفصل داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

از ایده اولیه برای نوشتن «مرا با خودت ببر» بگویید.
من سال۱۳۷۰ به استخدام دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم در آمدم و از همان اول مسئول کتابخانه‎ای بودم که بعدها به کتابخانه تخصصی ادبیات و هنر بخش فرهنگی هنری دفتر تبلیغات اسلامی تبدیل شد و محلی است که باید به آن افتخار کرد چراکه خیلی از بزرگان از این کتابخانه برخوردار شدند. در کنار کتابخانه، همکاری‌ام را با مجلات کودک و نوجوان دفتر تبلیغات آغاز کردم؛ از جمله «سلام بچه‌ها» و «پوپک». جمعی طلبه بودیم که هیئت تحریریه را تشکیل دادیم و می‌خواستیم این مجله به یک مجله استاندارد و عالی تبدیل شود که این اتفاق هم افتاد. سردبیری این مجلات هم به عهده فرزند ارجمند مرحوم علامه حسن‌زاده، آقای شیخ عبدالله حسن‎زاده بود. یکی از کارهای خوبی که در آن دوران انجام دادیم مطالعات گسترده درباره ائمه(ع) و علما بود تا داستان‌های معارفی بر اساس آن مطالعات بنویسیم. همین کار را هم کردیم و این بخش از مجله یعنی داستان‎های معارفی ما با استقبال روبه‌رو شد به‌طوری که ۱۰تا از این داستان‌ها بعدها در کانون پرورش فکری به عنوان کتاب «زیر سایه درختان توت» چاپ و سال بعدش هم یکی از کتاب‌های برگزیده جشنواره کتاب کانون شد. یکی از سوژه‌هایی که انتخاب کرده بودم درباره حضرت جوادالائمه(ع)بود؛ سوژه‌ای که در رمان «مرا با خودت ببر» از آن استفاده شد.
این سوژه سال‌ها با من بود و داستانش را کپی گرفته بودم و این کاغذ کپی این‌قدر پیش من مانده بود و گاهی نگاهش می‌کردم که کم‌کم از بس تاخورده و باز شده‌بود، شکننده شده‌بود. سال‌ها منتظر فرصتی بودم که این سوژه را به صورت رمان کار کنم. این فرصت پیش نیامد تا اینکه کتاب «دعبل و زلفا» در به‌نشر چاپ شد. در سفری که برای نمایشگاه کتاب به مشهد مشرف شده ‌بودم و مراسم نقد و بررسی رمان دعبل و زلفا به مناسبت چهلمین چاپ کتاب بود، جناب آقای سعیدی، مدیرعامل به‌نشر به من گفتند شما که درباره امام رضا(ع) این رمان را نوشتید، بیا و درباره حضرت جوادالائمه(ع) هم کاری انجام بده. ما می‎خواهیم بیشتر درباره حضرت جوادالائمه(ع)، دردانه حضرت ثامن‌الحجج(ع) کار کنیم. این شد که ناگهان به یاد این سوژه‌ای که شاید بیش از ۲۰سال همراه خودم داشتم افتادم و گشتم و توی کاغذهایم پیدایش کردم.
داستانی درباره حضرت جواد الائمه(ع) که سراغ جوانی در دمشق می‌روند و او را با خودشان به زیارت خانه خدا و کربلا و نجف می‌برند و بعد وقایعی اتفاق می‌افتد و این جوان به اتهام ادعای معجزه دستگیر می‌شود؛ چراکه حکومت بنی‌عباس اصلاً نمی‌پذیرفته و نمی‌خواسته کرامات اهل‌بیت(ع) منتشر شود. این سوژه را استفاده کردم و سر بزنگاه، خداوند تقدیر کرد. شاید نگارش این کتاب پاداشی برای من بوده که حضرت ثامن‌الحجج(ع) به خاطر نگارش کتاب دعبل و زلفا به من عنایت کردند. پس از توسلی که داشتم توفیق نگارش این رمان هم بدست آمد. به هر حال طرح را دادم و به‎نشر پذیرفت. قرارداد بستیم و در یک فرصت یک‎ساله، ۶ماه را صرف تحقیق و بررسی کردم. تحقیقاتی درباره حضرت جوادالائمه(ع)، مسائل آن روزگار، بغداد، دمشق و... تقریباً ۶ماه هم صرف نگارش رمان شد. خدا را شکر می‌کنم که داستان قشنگی شد. داستانی است که دو نقطه عطف دارد و این خود ساختار خوبی به داستان داده‎ است. در این مدت به چاپ‎های متعددی هم رسیده که نشان می‎دهد خوانندگان آن را پسندیده‌اند.

نام کتاب چگونه انتخاب شد؟
مخاطب هنگام مشاهده یک کتاب با اولین چیزهایی که برخورد می‎کند جلد و نام کتاب است. از این رو جلد کتاب از حیث گرافیک و جذابیت بصری، مهم و به‌اصطلاح پیشانی کتاب است؛ اسم کتاب هم همین‎طور. بسیاری از رمان‎ها که از آن‌ها استقبال شده به خاطر اسمشان است. خود من هم روی این قضیه خیلی وسواس دارم و وقتی قرارداد یک رمانی را می‌بندم یک نام موقت برای آن در نظر می‌گیرم؛ بعد هنگام نگارش، اسم‎های متعددی که به ذهنم می‎آید را یادداشت می‎کنم و وقتی رمان تمام شد و حتی به دست انتشارات رسید، در مرحله ویراستاری و در مراحلی که دارند برایش جلد تهیه می‎کنند و در نوبت چاپ قرار می‎گیرد و حتی گاهی تا آن لحظه آخر روی نام کتاب فکر و با اهل فن مشورت می‎کنم و سپس اسم نهایی را برمی‌گزینم.
روش کارم هم این است که مثلاً از بین ۱۰ نامی که در نظر گرفتم به صورت سلبی اسم‎هایی را حذف می‎کنم تا به آن اسم نهایی می‎رسم. نامی هم که برای این رمان انتخاب شد به یکی از درونمایه‎های این رمان اشاره دارد مبنی بر اینکه اگر کسی این توفیق را پیدا می‎کند که به خدمت امام معصوم(ع) مشرف شود، مثل کسانی که خدمت امام زمان(عج) مشرف می‎شوند، باید شرایط و صلاحیت‎هایی را هم داشته باشند تا این اتفاق بیفتد.
در ابتدای داستان «مرا با خودت ببر» نشان می‎دهیم ابراهیم - شخصیت اول این رمان- چه شخصیت ویژه‎ای دارد که در نقطه عطف اول داستان حضرت جواد(ع) برای دیدن او از مدینه به دمشق می‌آیند و او را با خودشان به یک سفر معنوی می‌برند.
این حدیث نفس خیلی‎هاست که آرزو دارند با اعمال صالحی که انجام می‎دهند و با ارتباطی که با امام معصوم(ع) دارند، حضرت اجازه دهند شیعیانشان‎ ایشان را زیارت کنند و ببینند و سپس نقطه طلایی‌اش که از والاترین آرزوهاست این است که حضرت آن‌ها را با خودشان به یک سفر معنوی ببرند. در طول تاریخ شیعه بعضی‎ها به مورد دوم مفتخر شده‌اند که حضرات معصومین(ع) آن‌ها را به دلایلی با خودشان بردند و این مقام بسیار بلندی است. نام رمان به این واقعه نادر اشاره دارد و به امید روزی که امام زمان(عج) ما را هم با خودشان به چنین سفر معنوی ببرند.

اکنون که بیش از ۱۰هزار جلد از این کتاب فروخته شده، چه بازخوردهایی به شما رسیده که برای خودتان جالب و جذاب بوده است؟
بازخوردها از نظر من فوق‌العاده اهمیت دارند و مثل نوری هستند که از یک آینه منعکس می‌شود؛ چرا که برخی از کتاب‎ها مثل نوری هستند که به آینه وجود مخاطب فرستاده می‎شود مقدار زیادی از این نور توسط وجود خود مخاطب جذب می‎شود و مقداری از بازخوردها به دیگران می‎رسد. کمی از این نور هم ممکن است منعکس شود و به خود نویسنده برگردد. اظهارنظرهایی که خوانندگان کتاب‎های من دارند خیلی دلگرم کننده است و ما را امیدوار می‎کند این راه را ادامه دهیم. ضمن اینکه نشان می‎دهد چقدر مردم ما تشنه آثار معنوی و کتاب‎های خوبی هستند که به نیازهای معنوی آن‏ها پاسخ مثبت می‏دهند.
از بالاترین اهدافم در زندگی‎ این است که تا لحظه‎ای که خداوند به من توان و عمر می‎دهد برای این همه خوانندگان مشتاق و نجیب بنویسم. به اظهارنظرهای خوانندگان کارهایم بسیار اهمیت می‌دهم و همه‌شان برای من مهم هستند؛ حالا چه از خوبی‎های کار بگویند و چه از ضعف‎های احتمالی‎اش. چون نظر مخاطب برای من صائب است و آن‎ها اشتباه نمی‌کنند.
ممکن است نتوانند مثل یک منتقد توضیح دهند که چه می‎خواهند بگویند ولی می‎توانیم به برخی از ضعف‎هایی که در کارمان هست پی ببریم. مثلاً شخصی گفت انتظارآفرینی و کشش داستان در میانه داستان کم شده، یکی از خوانندگان گفت رمان شما دوپاره است و شما نتوانستید به این کتاب وحدت دهید. خوب که فکر کردم دیدم حرفش درست است. من به خوانندگان توصیه می‎کنم اگر واقعاً به مطلبی برمی‎خورند که از نظر خودشان مهم است حتما آن را به نویسنده کتاب منعکس کنند. از طرفی هم از نویسندگان و پدیدآورندگان درخواست دارم اگر به فکر رشد خودشان هستند به این نکات توجه کنند.
درباره «مرا با خودت ببر» بازخوردهای معمولاً مثبتی داشتیم. یک جلسه نقد کتاب هم توسط به‎نشر در مشهد برگزار شد و من از یزد به مشهد رفتم و در این جلسه شرکت کردم. آقای دکتر سعید طاووسی میهمان و منتقد این جلسه بودند و درباره جنبه‏های تاریخی این رمان مباحثی از طرف ایشان مطرح شد که خیلی عالی بود. ایشان گفتند این رمان از نقطه نظر تاریخی مشکلی ندارد. واقعاً خوشحال و متوجه شدم این ۶ماهی که برای رمان‎های تاریخی وقت می‎گذارم چقدر سازنده و خوب است و هم خوانندگان از آن اطلاعات تاریخی لذت می‎برند و هم منتقدان و مورخان متوجه می‏شوند نویسنده وقت گذاشته است.
به هرحال مجموعه این بازخوردها به من نشان داد زحمت‎هایی که برای این رمان کشیدم و البته توسلی که داشتم و توفیقی که پیدا کردم موفق بوده و کار خوبی تولید شده که امروز می‎توانم به خاطر نگارش این کتاب سرم را بالا بگیرم.

برای نویسندگان و نوقلمانی که علاقه‌مندند در حوزه ادبیات دینی اثر تولید کنند چه توصیه‌ای دارید؟
داستان‌نویسی مهارتی است که مثل هر مهارت دیگری باید کسب شود و از خیلی از مهارت‌ها و تخصص‌ها پیچیده‎تر است. کسی‎که می‎خواهد داستان‎نویسی یاد بگیرد حتماً باید زیرنظر استاد، سواد داستانی خودش را ارتقا دهد. باید بنویسد و تمرین پیوسته داشته ‌باشد. وقتی شما صحبت از ادبیات دینی می‌کنید کار دوچندان سخت می‌شود یعنی هم باید ادبیات داستانی را بشناسیم و هم آشنایی مطلوبی با دین داشته ‌باشیم. به‎نظر می‌رسد امروز دیگر دوره‎ای نیست که با نوشتن غریزی بتوانیم راه به جایی ببریم بدون اینکه سواد داستانی و مهارت کافی داشته‎باشیم و مدارج لازم را در این حوزه طی کرده‎باشیم. به نظر من بدون شناخت ادبیات دینی خلق یک اثر داستانی در حوزه ادبیات دینی تقریباً کار غیرممکنی است و اگر کسی بدون داشتن این شرایط دست به نوشتن رمان یا داستان‎دینی بزند کار جذاب، مؤثر و ماندگاری نخواهد شد. در سراسر جهان هم کسانی که راه به جایی بردند، همین مسیر را طی کردند و با تحمل رنج و سختی‎ها و بردباری توانستند به هدفشان برسند.

در این داستان تا چه حد به منابع تاریخی و اتقان آن‎ها پایبند بودید؟
البته داستان با داستان تاریخی و رمان تاریخی با خود تاریخ تفاوت‌هایی دارد اما باید سعی شود تا آنجایی که امکان دارد تاریخ مدنظر قرار گیرد و چیزی گفته نشود که برخلاف مستندات تاریخی باشد. وقتی در این حوزه می‎خواهیم به پیامبر و ائمه معصومین(ع) بپردازیم، کار خیلی حساس‎تر می‎شود. ما می‎دانیم قول و فعل و تقریر معصومین(ع) برای ما حجت است و کسی حق ندارد در آنچه با عنوان سنت به ما رسیده دخل و تصرف کند.
در داستان‏هایی که نوشتم خط قرمزها را همیشه گوشه ذهنم داشتم. هیچ‌گاه ائمه(ع) را به عنوان شخصیت‎های اصلی داستان قرار نمی‎دهم که کار سخت شود. ایشان را شخصیت‎های فرعی قرار می‎دهم و داستان دیگری را درباره شیعیان و نزدیکان آن‎ها شروع می‎کنم و بعد یک جاهایی براساس مستندات تاریخی و دینی، آنچه درباره ائمه(ع) نقل شده را در همان قسمت نقل می‎کنم. من ابتدا تحقیقات زیادی می‎کنم و تا جایی که امکان دارد آنچه در داستان می‌آورم مستند و براساس واقعیت‎های تاریخی است؛ تخیل را فقط جایی استفاده می‎کنم که حلقه‏های مفقوده و حفره‎هایی در تاریخ باشد، آن وقت تلاش می‎کنم بر اساس اطلاعاتی که داریم این جاهای خالی را به نحو شایسته و مطلوب پر کنم.
نکته دیگر اینکه ما مثلاً داستان علمی تخیلی داریم؛ یعنی براساس داده‎های علمی می‎توانید به تخیل خودتان تا بی‎نهایت بار بدهید و اثری با عنوان رمان علمی تخیلی بدست می‎آید اما رمان دینی تخیلی نداریم؛ این به خاطر حساسیت‎هایی است که وجود دارد و نباید کاری کنیم که مخاطب ما درباره آموزه‌های وحیانی و دینی دچار سوءتفاهم شود.

جناب آقای سالاری، دوست دارید پس از امام رضا(ع) و امام جواد(ع)، درباره کدام یک از ائمه(ع) کتاب بنویسید؟
به‌تازگی دارم درباره حضرت خدیجه(س) فکر می‎کنم تا به طرحی برسم و درباره ایشان بنویسم. به ایشان به‏عنوان همسر محبوب پیامبر(ص)، ملکه بطحا و مادر گرامی حضرت زهرا(س) ارادت دارم و همیشه دلم می‎خواسته درباره ایشان کاری را انجام دهم. حالا امیدوارم خود ایشان دست مرا بگیرند و کمک کنند. خیلی دلم می‎خواهد درخصوص حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) نیز کار کنم. دوست دارم مسائل مربوط به حضرت سیدالشهدا(ع) از مدینه تا شهادت را روایت کنم که کار فوق‌العاده سختی است. اما خب کار نشد ندارد. پس از ایشان اگر این توفیق را پیدا کردم دوست دارم درباره حضرت هادی(ع) کار کنم چون امام دهم ما از همه مظلوم‎تر هستند. دوست دارم اگر حضرت حواله کنند درزمینه ایشان هم کار کنم.

قله و هدفتان در نویسندگی کجاست؟
آرزو دارم تا وقتی زنده‎ام بنویسم و همیشه هوش و حواسم طوری باشد که بتوانم بنویسم و آفرینش داشته باشم و می‎خواهم تمام سوژه‎هایی راکه در دفتر سوژه‎هایم یادداشت کرده‌ام بنویسم. دلم می‌خواهد سوژه نانوشته‎ای را باقی نگذارم و روزی برسد که احساس کنم هر چه باید بنویسم را نوشته‌ و به وظیفه خودم عمل کرده‌ام.
ولی بالاتر از جنبه‏های شخصی آرزوی من این است نویسندگان ما بتوانند جهانی شوند و آثارشان به دیگر زبان‎ها ترجمه شود و بتوانیم صادرات داشته باشیم و همه‎اش واردات نداشته باشیم. نویسندگان ما در سطح جهان مطرح و معروف شوند و آثارشان نقطه عطفی در ادبیات داستانی باشد، چرا که احساس می‎کنم آنچه امروز در جهان کم است، چه در سینما و چه در رمان، معنویت و حیات طیبه است که جایش خالی است و امیدوارم با عنایت مسئولان مسیری تعریف شود که بتوانیم نهضت ترجمه داشته‎باشیم و آثار خوب توسط یک مرکز بین‌المللی به وسیله بهترین مترجمان به زبان‎های دیگر ترجمه شود و در اختیار دیگران قرار گیرد.

نظرتان درباره مسابقات کتاب‌خوانی چیست؟
بسیار کار مبارک و خوبی است و کمبودهایی را پر می‎کند. خیلی وقت‏ها مسابقه کتاب‌خوانی سبب می‎شود کتابی که مردم نمی‎شناسند دیده شود و آن را بخوانند و کتاب چاپ‏های متعددی بخورد و همین سبب می‎شود نویسنده تشویق و امیدوار شود که کارهای بعدی‎اش را بنویسد. هر پویشی خودش یک کتاب سال غیررسمی است. فکر می‌کنم اگر کسانی که این پویش‌ها را برگزار می‎کنند واقعاً به کار خودشان معتقد باشند و اهمیت آن را دریابند بیشتر تلاش می‎کنند و از این نوع مسابقات کتاب‌خوانی بیشتر خواهیم داشت.

خبرنگار: عطیه هـراتی مطلق

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.