نخستین بار که صدای بخشی سهراب محمدی را با تنظیم و آهنگسازی بسیار خوب مجتبی ابوالقاسمپور شنیدم، احساس کردم یکی از ته تاریخ دارد پیش میآید و میخواند. احساس کردم استاد محمدی همه آنچه را از عشق، رنج، درد و اندوه میتواند سهم یک انسان باشد، در صدای بلند و رسایش دارد و میخواند و میآید و عجب تصویر شگفتی از این پیرمرد کُرد کرمانج در ذهنم نقش بست چه قدر شکوهمند و چه قدر بلندبالا و اصیل.
من که زبان کُردی نمیدانستم اما صدای استاد درست مثل بارانی که در زمین داغ کویر رسوب میکند در دل و جانم نشست و مرا بیش از پیش شیفته فرهنگ، هنر و تاریخ کردها و کرمانجها کرد. از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد اشکم را جاری کرد.
آواز را بارها و بارها شنیدم تا روزی که در برگشت از زیارت زندهیاد دکتر عبدالجلیل غیادی آن پزشک خیر و نازنین از روستای یکهسعود رازوجرگلان، سر از خانه استاد در آشخانه درآوردیم. برای استاد شاره جان را از گوشیام پخش کردم تا ببینم واکنشش چیست و پیرمرد لبخند زد. انگار برگشته بود به جوانیها، به همان زمانهایی که دل و دماغ خواندن داشت و هنوز به قول خودش نیمسکتهای نکرده بود و دستش بیحس نشده بود و بیماری قند به بدن پیرش نزده بود. با این همه او آن روز برایمان شاره جان را خواند؛ با روی باز و صدایی خسته. برای من باز هم همان تصویر شگفت زنده شد؛ سهراب خان بخشی با آن شال پر از گل بر سرش، جلیقهای بر تن و پیتاوه بر مچ پا بسته که نشان مردان کرمانج است.
حالا پس از چند سال از آن دیدار دوباره دارم شاره جان را گوش میکنم با صورتی که خیس میشود و خشک میشود اما این بار غمی از نوعی دیگر در دلم بار انداخته است.
مهران رجبی در برنامه خودمونی که ۲۷ اردیبهشت از شبکه۳ پخش شده است مقام ارجمند استاد سهراب محمدی را دستمایه سرگرمی و خنده شرکتکنندگان و تماشاگران قرار داده است. نمیتوانم آنچه را میبینم و میشنوم باور کنم.
شاره جان استاد سهراب محمدی در برنامهای که ماهیت آن طنز و مسابقه است با خندههای رجبی و شرکتکنندگان، یعنی چه؟ ساعتی بعد فضای مجازی پر میشود از این خبط و خطای نابخشودنی مجری و تهیهکنندگان خودمونی.
پس از این خرابکاری فرهنگی، کلیپی پخش میشود از عذرخواهی مهران رجبی که حدس زده است شاید مردم ناراحت شدهاند! بخش غمانگیز ماجرا این است که رجبی میگوید خواسته است یادی از استاد محمدی بکند و البته این نکته را هم بیان میکند روزی با استاد ناهار خورده و او را دوست دارد و به موسیقی مناطق هم علاقهمند است!
اگر مهران رجبی به نمایندگی از صدا و سیما میخواهد از استاد یادی کند که البته هر عاقلی میداند ماجرا این نیست، چرا در برنامهای که ماهیتش مسابقه، طنز و سرگرمی است به یاد استاد افتادهاند؟ صدا و سیما چند مستند خوب درباره استاد ساخته، چند ساعت از او برنامه ضبط کرده و در این سالهای اخیر چند بار شاهد هنرنمایی استاد محمدی و بزرگانی مثل او در شبکههای سراسری و نه استانی صدا و سیما بودهایم؟
برایم به عنوان خبرنگار پس از دیدن این خبط و خطا، این پرسش پیش میآید که چگونه مهران رجبی با استاد دوست بوده و مطرحترین آهنگی را که او خوانده است، نشنیده است تا بداند ماهیت این آهنگ چیست و نباید آن را دستاویزی برای سرگرمی کرد بلکه باید از رهگذر شنیدن آن نقبی زد به تاریخ و فرهنگ کردها و کرمانجهای عزیز در جای جای این سرزمین بزرگ.
برایم سؤال است که آیا برای هیچ کدام از عوامل خودمونی آن هم در برنامهای که پخش مستقیم نبوده است، این سؤال پیش نیامده است که شعر این آهنگ چیست و خواننده با این اندوه چه میگوید؟
تقصیر مهران رجبی نیست که نمیداند چه میکند، تقصیر آن مدیری است که به مهران رجبی میدان میدهد؛ تقصیر اوست که نمیداند هر کدام از این خطاها چه با مخاطب میکند و تا چه اندازه میتواند او را از تلویزیون ملی دور کند که البته تا همین جای کار هم وضعیت این رسانه از دست رفته است. باور ندارید سری به فضای مجازی بزنید که مردم میتوانند بدون هیچ ممیزی حرفهایشان را درباره این رسانه بیان کنند!
استاد سهراب محمدی، بخشی بود. در بین مردم این باور وجود دارد که خداوند به بخشی، بخشش کرده و به او این موهبت را داده است. برای همین است که در عرف شمال خراسان بخشی به کسی گفته میشود که هم دوتار میسازد، هم مینوازد، هم شعر میسراید، هم میخواند و هم روایتگر فرهنگ و تاریخ گذشتگان است و از نظر اخلاقی و انسانی و بزرگمنشی نیز از محبوبیت خاصی بین مردم برخوردار است. خداوند اینها را به بخشیها داده است تا روایتگر بخشی از تاریخ این سرزمین باشند برای نسلهای بعدی و جوانان و نوجوانان که در همین صدا و سیما گاه و بیگاه درباره دور شدن آنها از اصالتها و فرهنگ خودمان سخن میرانند. وقتی شما احترام استادانی چون او را به جا نمیآورید و آن را صرف سرگرمی و دلقک بازیهایتان میکنید چه انتظاری از آن نوجوان و جوانی دارید که چپ و راست در معرض انواع و اقسام موسیقیها و سرگرمیهای وارداتی است؟ شما چه کردهاید که پیوند این جوانان و نوجوانان را با این بخش از فرهنگ خودمان محکم کنید؟ کدام قدم اساسی در شناسایی استادانی همچون سهراب محمدی، حاج قربان سلیمانی، حاج حسین یگانه، حمرا گلافروز، علی غلامرضایی آلمهجوقی و... برداشتهاید؟
آقای رجبی شما که ادعا میکنید با استاد محمدی دوست بودهاید و با او ناهار هم خوردهاید! میدانستید نقش اجتماعی بخشیها از راوی داستان فراتر است و هنر آنها به عنوان میراث معنوی یونسکو ثبت شده است؟ پس کمی سرتان را خلوت و اندکی مطالعه کنید تا بیش از این به بیراهه نروید و احساسات عاشقان فرهنگ و موسیقی اصیل مناطق را خدشهدار نکنید.
خبرنگار: عباس سپاهی یونسی
نظر شما