تحولات لبنان و فلسطین

عضو هیئت علمی پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی گفت: بررسی شرایط و تحولات امروز جامعه نشان می‌دهد شرایط فکری فرهنگی از جهت فعال بودن تمامی فرقه ها و گرایشات فکری شبیه به زمانه حضرت صادق(ع) است و به یقین باید از رفتار آن حضرت(ع) الگو گرفت.

امام صادق(ع) در مواجهه با فرق و عقاید توصیه به «گفت‌وگو» می‌کرد

شاگرد پروری در زمان امام صادق(ع) یکی از ثمرات پررنگ دوران امامت ایشان به شمار می‌رود. ایشان در این دوره همواره به گفت‌وگو و تعامل با دیگر فرق و ادیان تاکید داشتند و بسیاری از اصحاب خود را جهت این امر به سرزمین‌های گوناگون اعزام می‌کردند. به مناسبت ایام سالروز شهادت امام جعفرصادق(ع) و ضرورت بازخوانی سیره و مشی حضرت در مواجهه با مسایل فکری و فرهنگی، با علیرضا اسعدی، نویسنده کتاب «متکلمان شیعه: هشام بن حکم» گفت‌وگویی انجام شده است که در ادامه مشروح آن را می‌خوانیم:

*در مورد هشام‌بن‌حکم آرا و اقوال گوناگونی وجود دارد. برخی او را ستایش کرده و عده‌ای ایشان را از مسببین زندانی شدن امام کاظم(ع) می‌دانند. در این‌ باره توضیحاتی بفرماید؟

مجموع روایات مربوط به هشام به دو دسته ستایش و نکوهش تقسیم می‌شود. روایات مدح و ستایش از امام صادق(ع)، امام کاظم(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) است. براساس این روایات، که تفصیل آنها را در بخش اول کتاب «متکلمان شیعه: هشام بن حکم» آورده‌ام، او پرچمدار حق ائمه، مؤید صدق، مدافع ولایت اهل بیت و نابودکننده باطل دشمنان آن‌هاست. پیروی از او پیروی از ائمه و مخالفت با او مخالفت با آن‌ها شمرده شده است. او بنده خیرخواه خداوند و کسی است که به دلیل حسادت اصحاب مورد آزار واقع شده است و با قلب و زبان و دست، به یاوری ائمه مشغول بود. هشام کسی است که امام صادق(ع) به او فرمود: «تا آن زمان که ما را به زبانت یاری کنی مؤید به روح القدس خواهی بود».

روایات ذم و نکوهش نیز چند دسته است. از جمله آن‌ها روایاتی است که هشام را به دلیل نقش وی در حبس و شهادت امام کاظم(ع) سرزنش می‌کند. براساس این روایات، که کشّی در اختیار معرفة‌الرجال و علامه مامقانی در تنقیح المقال آورده است امام کاظم(ع) اصحاب خود را از مناظره منع کرده بود، ولی هشام امتثال نکرده و ادامه مناظرات وی به زندانی شدن امام و یا شهادت ایشان انجامیده است.

به این روایات پاسخ‌های متعددی داده شده است. از جمله علامه مامقانی در تنقیح‌المقال شواهد متعددی اقامه می‌کند که چنین سخنی ناصواب است: اولا نهی از مناظره در دوران مهدی عباسی صورت گرفته است و پس از آن دوران تقیه تمام شده و هشام در دوران مهدی عباسی از آن حضرت تبعیت کرده است. ثانیا ممکن است گفته شود که از ابتدا نهی شامل هشام و امثال او نمی‌شده است. از این رو هشام خود گفته است که «مثلی لاینهی عن الکلام». ثالثا توجه به این نکته است که امام کاظم(ع) شخصیتی ناشناخته نبوده است تا هارون الرشید از راه مناظره‏‌های هشام و استدلال‏‌های او بر امامت ایشان، آن حضرت را بشناساند و درصدد حبس و شهادت ایشان برآید. افزون بر همه این‌ها اگر واقعا هشام بن حکم موجب شهادت و یا حبس امام (ع) شده بود طلب رحمت برای وی از سوی امام رضا(ع) و امام جواد(ع) وجهی نداشت.

روایت دیگری که در نکوهش هشام به آن استناد شده، روایتی است که کشّی در اختیار معرفه‌الرجال آن را نقل کرده و براساس آن امام رضا (ع) وی را از اصحاب ابوشاکر دیصانی دانسته است. ولی صرف نظر از اینکه این روایت مرسل و ضعیف است، بر نکوهش شخص هشام دلالت نمی کند؛ زیرا صرف اینکه شخصی شاگرد زندیقی باشد دلیل زندیق بودن خود او نمی شود.

در هر صورت پاسخ کلی به همه روایات ذم، چنانکه علامه مامقانی در جلد سوم تنقیح‌المقال بیان کرده این است که با توجه به اینکه برخی روایات مدح را متواتر می دانند، روایات ذم امکان معارضه با آنها را ندارند. به علاوه بر فرض صدور روایات ذم، می توان آنها را بر تقیه حمل کرد، بدین معنا که ائمه به دلیل مصون ماندن هشام از گزند دشمنان این چنین علیه او موضع گیری کرده‌اند.

*به گواه تاریخ، امام صادق(ع) همواره به گفت‌وگو و مناظره با دیگر فرق اعتقاد داشتند، به طوری که بسیاری از شاگردان خود از جمله هشام را جهت مناظره با دیگر ادیان اعزام می‌کردند. با توجه به شرایط امروز جامعه، روزآمد کردن این امر در مراکز علمی و فرهنگی امروز نظیر حوزه‌های علمیه را چگونه می‌بینید؟

در پاسخ به این پرسش خوب است به شرایط و احوال زمانه امام صادق(ع) توجه کنیم. قرن دوم هجری قرنی است که نقطه عطفی در تاریخ شیعه و بلکه تاریخ اسلام شمرده می‌شود. در این قرن به دلیل انتقال خلافت از امویان به عباسیان، برای مدتی گروه‌ها و فرقه‌های متعدد با گرایش‌های عقیدتی و فکری متفاوت فرصتی یافتند تا به تحکیم مبانی خویش بپردازند و در میان آنها شخصیت‌های برجسته‌ای به ظهور رسیدند. از معتزله، به عمرو بن عبید (م 144)، ابوبکر اصم (م200) و نظّام (140 ـ 231) و از جبریه، به جهم بن صفوان (128 م) و ضرار بن عمرو ضبی (190 م) می‌توان اشاره کرد. حتی در این دوران فرقه‌های غیراسلامی نظیر زرتشتیان و حتی ثنویه و ملحدان نیز فعال بوده‌اند. افزون بر این تلاش عقیدتی ـ مذهبی، شاهد بروز و نمود افکار فلسفی در جامعه اسلامی آن دوران هستیم. مباحثی نظیر حرکت، سکون، تداخل، کمون، طفره، جزء لایتجزا، جسم، عرض و... همه از سنخ مباحث فلسفی‌اند که دست مایه بحث و بررسی متکلمان نیز قرار گرفته‌اند.

امام صادق (ع) در چنین دورانی می‌زیست و به اساس همین شرایط است که آن حضرت(ع) مکتب درسی باشکوه و پررونق تشکیل داد و به تربیت فکری و اخلاقی شخصیت‌های بزرگی همت گماشت و از این طریق پایه‌های تشیع را بیش از پیش تحکیم بخشید و تحولی عظیم در حوزه فرهنگ و اندیشه اسلامی پدید آورد. هشام بن حکم، زرارة بن اعین، مؤمن الطاق و هشام بن سالم از جمله دانش آموختگان مکتب درس آن امام همام‌اند. امام (ع) که فضای حاکم بر جامعه را برای فعالیت فکری فرهنگی مناسب تشخیص داده بود، و به توانمندی شاگردان خود باور داشت آنها را به مناظره با مخالفان ترغیب می‌کرد. مهم‌ترین نکته در مناظرات امام و شاگردان برجسته ایشان همچون هشام بن حکم، برخورداری از سعه‌صدر و تحمل مخالفان است افزون بر اینکه امام (ع) مناظره با مخالفان را امر تخصصی می‌دید و لذا مناظره در هر موضوع را به یکی از شاگردان خود، که در آن زمینه تخصص داشت می‌سپرد. چنان‌که در گزارش کشّی از هشام بن سالم آمده است که وقتی مردی از اهل شام برای مناظره نزد حضرت امام صادق(ع) شرفیاب شد، امام مناظره در موضوعات قرآنی را به حمران بن اعین، در زبان عربی را به ابان بن تغلب، در کلام الهی را به مؤمن الطاق، در موضوع استطاعت را به طیار، در توحید را به هشام بن سالم و در موضوع امامت را به هشام بن حکم ارجاع داد. و نکته جالب توجه این است که در پایان به ارزیابی هر یک از شاگردان خود پرداخت.

بررسی شرایط و تحولات امروز جامعه ما نیز نشان می‌دهد که شرایط فکری فرهنگی از جهت فعال بودن تمامی فرقه‌ها و گرایشات فکری شبیه به زمانه آن حضرت است و به یقین می‌توان و بلکه باید از رفتار آن حضرت(ع) الگو گرفت و به تبادل اندیشه و گفتگو پرداخت. برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی و نظریه‌پردازی در حوزه‌های علمیه و محافل علمی دانشگاهی، اگر به درستی انجام شود، تا حد زیادی می‌تواند ما را به مدل برخورد امام صادق (ع) با مخالفان نزدیک سازد. به نظر می‌رسد امروزه در برخورد با مخالفان، تنها راهکار شایسته و بایسته، تاسی به مدل رفتاری امام صادق (ع) و الگوگیری از ایشان است به ویژه در محافل علمی نظیر دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه. 

*امام‌ صادق(ع) را به عنوان مؤسس مذهب جعفری می‌شناسند. این گزاره به چه معناست؟ اساسا شأن تأسیسی امام(ع) را در چه باید دید؟

تأمل منصفانه در اسناد تاریخی و روایی بیانگر این است که ظهور شیعه در زمان زندگی خود پیغمبر (ص) بوده است و چنانکه سیوطی در جلد ششم الدرالمنثور آورده است نخستین بار پیامبر تعبیر شیعه را درباره امام علی(ع) به کار برده است. و نخستین شیعیان، چهار تن از بزرگان صحابه یعنی سلمان، ابوذر، عمّار یاسر و مقداد بن اسود بودند که در عصر خود پیغمبر (ص) به عنوان شیعه علی(ع) شهرت داشتند. لذا این تعبیر که امام صادق(ع) مؤسس مکتب تشیع بوده‌اند نادرست است. بلکه تشیع در حقیقت همان اسلام ناب است و از صدر اسلام و عصر نبوی وجود داشته است.

اما همان‌گونه که در پاسخ به پرسش‌های پیشین گفته شد، امام صادق(ع) به جهت آزادی‌های نسبی که در عصر ایشان وجود داشت، در جهت تحکیم پایه‌های تشیع و گسترش آن کوشید و معارف بلندی را در عرصه‌های فقهی، اعتقادی و اخلاقی و ... در اختیار شاگردان خویش و از این طریق در اختیار عموم انسان‌ها قرار داد. چنان‌که از حدود 16 هزار روایت کتاب کافی، حدود ده هزار روایت آن از امام صادق (ع) است. به دلیل همین نقش معنادار و اثرگذار ایشان در تبیین فروع احکام فقهی و ارائه معارف بلند نظری است که گاهی از مذهب شیعه به مذهب جعفری یاد شده و امام صادق(ع) مؤسس آن شمرده می‌شود، ولی چنان‌که گفته شد این تعبیر دقیق نیست. حتی اگر از آن حضرت به مؤسس فقه شیعه نیز تعبیر گردد باز هم دقت لازم را ندارد.

البته برخی دلیل انتساب مذهب شیعه به امام جعفر صادق(ع)، را شرایط زمانه ایشان دانسته‌اند. همان‌طور که گفته شد در عصر ایشان مذاهب و مکاتب فقهی و کلامی مختلفی ظهور ‌کرده‌اند و یکی از شیوه‌های رایج برای تمایز مذاهب از یکدیگر، انتساب آنها به موسس یا شخصیت برجسته آن مذهب یا مکتب است. از آنجا که امام صادق(ع) شخصیت برجسته شیعه در آن عصر بوده و به رشد و گسترش این مکتب اهتمام فراوانی ورزیده است، لذا مکتب تشیع به نام ایشان منتسب شده است. اما در هر صورت این وجوه و دلایل با هم قابل جمع‌اند و می توانند در کنار هم صادق باشند.

*درباره احادیث امام‌ صادق(ع) همواره یک‌سری احادیث فقهی یا کلامی به ذهن متبادر می‌شود. گویی که ایشان فقط احادیثی درباره تکالیف دینی و... بیان کرده‌اند. به نظر شما احادیث امام را باید در چه گونه‌هایی صورت‌بندی کرد؟ جایگاه اخلاق و عرفان در میان این احادیث کجاست؟

روایات امام صادق(ع) را براساس ظاهر و قالب آنها می‌توان به نامه، دعا و زیارت، احتجاج و مناظره، حکمت و داستان تقسیم کرد و براساس مضمون و محتوا نیز در همه حوزه‌های معارفی از ایشان روایت داریم. معمولا معارف اسلامی را به احکام، عقاید و اخلاق تقسیم می‌کنند. فراوانی روایات آن حضرت در هر یک از این سه حوزه به همین ترتیب است. یعنی بیشتر روایات آن حضرت در حوزه احکام فقهی و پس از آن حوزه عقاید و در نهایت حوزه اخلاق است. دلیل این امر نیز روشن است و آن اینکه در عصر امام صادق(ع) مکاتب فقهی اهل سنت به شدت فعال بوده‌اند، همچنان که گرایش‌های کلامی و اعتقادی متعدد و متفاوتی نیز وجود داشته است.

البته باید توجه داشته باشیم که هر چند به لحاظ فراوانی، روایات اخلاقی کمتری وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که آنها از اهمیت کمتری برخوردارند، زیرا اولا برخی روایات دارای جنبه‌های فقهی اخلاقی‌اند و در ابواب فقهی گنجانده شده‌اند و ثانیا روایات امام (ع) هرچند به لحاظ تعداد کمتر از سایر بخش‌های معارفی است، به لحاظ محتوا آنقدر عمیق و غنی است که پایه‌های اخلاق اسلامی و بلکه عرفان اسلامی بر آنها بنا شده است. حتی کسانی که به عرفان و تصوف گرایش داشته‌اند در کتاب‌ها و تفاسیر عرفانی خود به نقل روایات ایشان پرداخته و از آنها بهره برده‌اند و سخنان امام صادق(ع) را سرشار از آموزه‌های اصیل عرفان اسلامی می‌دانند؛ به ویژه کتاب مصباح‌الشریعه منسوب به آن حضرت را که سرشار از تعالیم بلند اخلاقی و عرفانی است.

*به جهت تقدم امر فرهنگی بر سیاسی در عصر صادقین، تصور عمومی این است که امام صادق(ع) صرفا به تدریس و فعالیت‌های فرهنگی همت گماشتند. اما پرسش این است که کنشگری سیاسی امام در زمانه خویش به چه نحوی بود؟

درست است که امام صادق(ع) رویکردی فرهنگی علمی در فعالیت‌های خویش داشته است، ولی این به معنای عدم اهتمام به اوضاع سیاسی اجتماعی عصر خود نبوده است. امام صادق(ع) در عصری می‌زیسته که حوادث سیاسی مهمی نظیر جنبش علویان و جنبش عباسیان در آن رخ داده و نمی‌توان تصور کرد که امام(ع) نسبت به چنین حوادثی فاقد هر گونه موضع‌گیری و کنشگری سیاسی باشد. اما از آنجا که کنش‌گری آشکار را به سود شیعه نمی‌دانست و شرایط آن را مهیا نمی‌دید، به آن اقدام نمی‌کرد. بلکه به صورت غیرمستقیم واکنش نشان می‌داد. چنانکه از آن حضرت روایاتی با عنوان «لا تَحاکموا الی الطاغوت»، وجود دارد که جهت‌گیری کاملا مخالف با حکومت منصور را نشان می‌دهد و اصولا اگر امام هیچ‌گونه کنش‌گری سیاسی نداشت و تهدیدی برای حکومت به شمار نمی‌آمد، برقراری محدویت و در نهایت شهادت ایشان وجهی نداشت.

ممکن است بپرسید که چرا آن حضرت به صورت علنی دست به قیام نمی‌زد. امام (ع) در عصر خودش نیز با این سوال مواجه بوده و بدان پاسخ گفته است. کلینی در اصول کافی از سدیر صیرفی نقل می‌کند که او از امام در باره عدم قیام در برابر حکومت ستمگر عصر خود سوال کرده و امام با اشاره به بزغاله‌های در حال چرا به وی فرمود: به خدا قسم ای سدیر! اگر من به عدد این بزغاله‌ها، یار و یاور داشتم هرگز بر من سزاوار نبود قیام نکنم. سدیر می گوید بزغاله‌ها را که شمارش کردم، هفده رأس بود. بنابراین اگر فعالیت برجسته امام(ع) علمی فرهنگی است بدان جهت است که نهضت و قیام را نتیجه‌بخش نمی‌دانسته است.

* مهم‌ترین درس زندگی امام صادق(ع) برای جامعه امروز ایران و جهان اسلام چیست؟

به نظر می‌رسد مهمترین درسی که می‌توان از حیات امام صادق(ع) گرفت موقعیت‌شناسی، استفاده بهینه از فرصت‌ها و کادرسازی است. همان‌گونه که در پاسخ به سؤال‌های قبلی اشاره شد امام صادق(ع) در موقعیت زمانی خاصی قرار گرفته بودند و با شناخت دقیق زمان به بهترین کار یعنی فعالیت علمی فرهنگی و آموزشی پرداختند و با تشکیل حلقه درس هزاران نفری و ارائه معارف بلند فقهی، کلامی، تفسیری و ... شاگردانی توانمند در هر یک از این عرصه‌ها تربیت کرده و پشتوانه معارفی لازم را برای شیعه فراهم نمودند و با رعایت اخلاق اسلامی و سعه صدر و رفتار کریمانه با مخالفان، برتری معارف شیعی را بر معارف سایر فرقه‌ها نشان دادند. از سوی دیگر با تشکیل شبکه وکالت یا وکلا، که تا پایان غیبت صغری فعال بود و ارتباط میان ائمه(ع) با شیعیان و نیز جمع‌آوری وجوهات را برعهده داشت، نقش مهمی در ترویج و گسترش تشیع برداشتند.

امروزه نیز ما در ایران و جهان اسلام نیازمند موقعیت‌شناسی و تشخیص درست وظیفه‌ایم. بسیاری از مشکلات ما ناشی از این است که موقعیت را به خوبی نمی‌شناسیم و لذا وظیفه خود را به درستی تشخیص نمی‌دهیم و در نتیجه فرصت‌ها از دست رفته و دائما بر مشکلات افزوده می‌شود.

محسن مسجدجامعی

منبع: ایکنا (خبرگزاری بین‌المللی قرآن)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.