گاهی اوقات سخن همان که هست کافی است و نیازش به تجمل و تحملِ آرایش و ویرایش بیش نیست؛ جان کلمه جاریست و هرگونه دخل و تصرف در آن به نوعی بیحرمتی به صاحب سخن تلقی میشود. این وصف برای ما هنگامه سخن با استاد سیدعلی موسوی گرمارودی، استاد شهیر ادبیات فارسی و شاعر بلندنام ایرانی روی داد. خاصه آنکه سخن از علی(ع) و سرودن برای آن در میان بود و شاعرش خالق شعرهای جاودانه برای مولای متقیان؛ اشعاری که هزار بار خواندن آن دلِ سیر را تشنه و جانِ تشنه را تشنهتر از پیش میکند! حال آنکه گوینده آن شاعر شریفش باشد. گفتوگویی که با این جمله استاد آغاز شد: «هیچ شاعری حرفی بالاتر از آنچه در شعرش نسبت به کسی گفته است، پیدا نمیکند.»
احساس دوگانهای در جانم ریشه دوانده است؛ حس بیم و پس از آن حس امید؛ به امیدش و با هزار وسواس مگو دست به کار میشوم، سلام و صلواتی خالص دلم را روشن میکند! کلمات ناب و شفاف را دوره میکنم، تلاشی برای گلچینی آنها به سوی تبدیل به جملهای در خور، سخنی سزاوار و در شأن عالیمقامترین انسان عالم و معنایی رو به آسمان خدایش! نه! دستم تنگتر از آن است که راهی به این تبدیل و جانشان بیابم!
خود را سرزنش نمیکنم _ دانستهام که در وصف امیر سخن و خداوندگار بلاغت و پرسش رسا و گویا درباره احوالات شریفی که خالق شعرهای جاودانه برای مقام عالی علی(ع) بدان دچار بوده است؛ کار سادهای نیست! پی امانی میگردم برای پناه و رسیدن به آرامی! دست به دامن شعرش میشوم:
خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران
که تو را آفرید.
از تو درشگفت هم نمیتوانم بود
که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست:
مور، چه میداند که بر دیواره اهرام میگذرد...
استاد به آرامی و با جانی جوان ادامه میدهد؛ نوش گوشمان میکنیم..
پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمیشناختم که عمود بر زمین بایستد...
پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم که پای افزار وصلهدار به پا کند و مشکی کهنه بر دوش کشد و بردگان را برادر باشد.
آه ای خدای نیمه شبهای کوفه تنگ
ای روشنِ خدا
در شبهای پیوسته تاریخ
ای روح لیلة القدر
حتّی اذا مَطلَعِ الفجر
اگر تو نه از خدایی
چرا نسل خدایی حجاز، «فیصله» یافته است...؟
نه، بذرِ تو، از تبار مغیلان نیست...
خدا را، اگر از شمشیرت هنوز خون منافق میچکد، با گریه یتیمکان کوفه، همنوا مباش!
شگرفی تو، عقل را دیوانه میکند و منطق را به خودسوزی وا میدارد.
خِرَد به قبضه شمشیرت بوسه میزند و دل در سرشک تو، زِنگارِ خویش، میشوید....
با جریانی نمناک بر چهره تاریکی که حالا اندکی راه به روشنی یافته است، پناه و سپس آرام میگیرم.
گفتوگوی ما با استاد سیدعلی موسوی گرمارودی، استاد عالی مرتبه ادبیات فارسی، شاعر اشعار ماندگار در وصف امیرمؤمنان علی(ع) پیش از این آغاز شده است؛ از همان روز که استاد اذن ورود به ساحت محترم کلمات درباره امیرالمؤمنین علی(ع) و پرسش درباره شعر و ترجمه نهجالبلاغه حضرت را به ما دادند و انبوه پرسشهایمان در قامت نامهای همراه با درود، ادب و احترام تقدیمشان کردیم. بنا بود استاد با مشی کریمانه خویش ما را به مهمانی کلمات در وصف امیر سخن بنشانند، همان شد؛ کریمانه میزبان ما شدند، وعده خوبان همه صادق است و محقق. تحققی شیرین که باید شاکر خدای متعال و خوبان جهانش باشیم.
آشنایی ما ایرانیان با کلام استاد گرمارودی دیرینه است، به نوعی همه ما پای رسایی و رسانایی سخنش آنجا که کلمات را با شور و نوری بیپایان تقدیم مولای دو جهان میکند و میگوید:
هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست
دری که به باغِ بینش ما گشودهای
هزار بار خیبریتر است
مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو
شعر سپید من، روسیاه ماند
که در فضای تو، به بیوزنی افتاد
هر چند، کلام از تو وزن میگیرد
وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگمایه، گنجانم؟
تو را در کدام نقطه باید به پایان برد؟
تو را که چون معنی نقطه مطلقی.
اللّه اکبر
آیا خدا نیز در تو به شگفتی درنمینگرد؟
فتبارک اللّه، تبارک اللّه
تبارک اللّه احسن الخالقین
...ادامه میدهد و ما غرق در عمق کلمات؛ جلسه به خوانش شعر دلنشین استاد برای مولا برقرار است و ما بیقرار! گویی در کرسی علیشناسی حاضریم، گویایی عبارات شنونده را به تاریکخانه بیوفای کوفه میبرد و میکوشیم برای قطره شدن در برهوت جهانِ بی علی(ع). تلاشی بیهوده که تنها دلت را شرحه شرحه میکند...
به راستی سایهسار نخل ولایتی که او با عشق به امیر دو جهان علی(ع) در ساحت وزین شعر به جامعه انسانی تقدیم کرد، امروز و پس از ۴۷ سالِ تمام، همچنان ما را در سایه نخلی تنومند و راستسخن برای اندیشه به عدل، انصاف، کرامت، شرافت، غیرت و بالاتر از همه قلهها انسانیت بیمثال علی(ع) امان داده است.
اینکه شعر رستاخیز کلمات است و سایه سبزش فرصت تأمل و سپس تفکر را به خواننده خود هدیه میکند، نه توهم و خیال است و نه گزافه سخن! آری! سیدعلی موسوی گرمارودی به باور اهل فرهنگ و خِرد بلندنامترین شاعر علوی سرای آباد ما ایران عزیز است!
او پیش و بیش از اینکه شهرتش را از استادی ادبیات فارسی و تعلیم و تدریس به هزاران جوان ایرانی گرفته باشد و به چهره ماندگاری در این حوزه افتخار کند، مفتخر است به سرودن برای خوبان دو جهان، برای آنانکه گفتن و سرودن برایشان کار هر استاد نیست و به تعبیر استاد در مقدمه ترجمهشان از نهجالبلاغه:
«حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)، بیتردید امیرسخن و خداوندگار بلاغت است. کلام او در نزد سخنسنجانِ ظرافت بین، فراتر از بشر و فروتر از خداست. قطعهای از سخن او به دست هر بلیغ و خطیبی میافتاد به شگفتی فرو میرفت و دست به دست میگشت، تا اینکه دانشمند نامور قرن چهارم هجری -سیدرضی- را توفیق رفیق گشت و با همت و ذوق فراوان، پارهای از خطبهها، نامهها و کلمات قصار آن امام همام (علیه السلام) را گردآوری کرد و نام نهجالبلاغه را بر آن نهاد.»
او که همی در ساحت شعر و نیز در کار ترجمه سخنان شریف امیرالمؤمنین علی(ع) عاشقانه خدمت فرهنگی و انسانی کرده است امروز و در ۸۳ سالگی، جرعههایی گوارا از اشعار توحیدی خود در وصف امام عشق به ما نوشاند. به انگیزه روز مباهله و ایامی که نام امام متقین علی(ع) و پیشوای پارسایان جهان زینت گرفته است، با ما همراه باشید و جرعهنوش اشعار زیبای استاد سیدعلی موسوی گرمارودی.
استاد ارجمند بیتردید اشعار حضرتعالی در وصف حضرت امیر(ع) منشأ خیر و برکت فراوان در ادبیات و شعر فارسی بوده و خواهد بود، اتفاقی که منجر به ماندگاری این اشعار شده است از نگاه خودتان در مقام خالق اثر چیست؟
شعر است که شاعر را انتخاب میکند، نه برعکس، هیچ شاعری حرفی بالاتر از آنچه در شعرش نسبت به کسی گفته، پیدا نمیکند. اینکه میگویند شعر رستاخیز کلمات است، حرف بسیار درستی است. در شعر گاهی سلسله معانی و مفاهیم به ذهن خطور میکند که در غیر شعر نیست.
توصیه شما به شاعران جوانی که میخواهند برای بزرگان دین نظیر حضرت علی(ع) که قله انسانیت است، اشعاری ماندگار و تاثیرگذار بسرایند، چیست؟
من هر آنچه در خصوص شعر نو در حد درک و فهم خود از این ژانر ادبی دریافتهام را در کتابهایی که نشر هرمس چاپ کرده، به ویژه کتاب «جوشش و کوشش در شعر» که کمتر از ۲۰۰ صفحه است، مطرح کردهام اما نکتهای ساده که برای نوجوانان و جوانان قابل درک و کاربردی باشد، توجه به موضوع باستانگرایی در شعر سپید است. به نظر من باستانگرایی یا آرکائیسم از موارد لازم در شعر سپید است. مثالی ملموس در این زمینه اشعار احمد شاملو از پیشروان شعر سپید و شاعر بزرگ ایرانی است.
بنده از نظر تفکر هیچ اعتقادی به آقای شاملو ندارم اما از لحاظ شعری باید اشاره کنم که شاملو شاعر بزرگی است. هنگامی که از حضرت علی(ع) پرسیدند، شاعرترین شاعر زمانه شما کیست؟ امام(ع)، اِمرُؤُالقَیس را نام بردند و فرمودند: إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یَجْرُوا فِی حَلْبَةٍ تُعْرَفُ الْغَایَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَالْمَلِکُ الضِّلِّیلُ یرید إمرأ القیس. (حکمت ۴۵۵ نهجالبلاغه)؛ شاعران در یک وادی روشنی نتاختهاند تا پایان کار معلوم شود و اگر ناچار باید داوری کرد، پس پادشاه گمراهان، بزرگترین شاعر است (پادشاه گمراه و مراد او امرؤالقیس است.)
امام(ع) در این حکمت موضع خود را تعیین میکنند اما حق را زیر پا نمیگذارند، اگر اِمرُؤُالقَیس از نظر حضرت مطرود است، اما شعر او بهترین است. علی(ع) که جرثومه عدالت و تقوا است ممکن است حق کسی تضییع کند؟ این فرض محال است.
برای مثال در قسمتی از شعر شاملو که بر محور آرکائیسم است، باستانگرایی را از آن زائل میکنم تا نتیجه شعر مشخص شود:
میوه بر شاخه شدم
سنگپاره در کفِ کودک.
طلسمِ معجزتی
مگر پناه دهد از گزندِ خویشتنم
چنین که
دستِ تطاول به خود گشاده
منم!
شعر بدان معناست که آن کسی که رنج بیشتری را به من وارد میکند خود من هستم.
در این شعر یک تشبیه مرکب به کار رفته است، شاعر خود را همزمان به میوه، سنگ پاره و کودک تشبیه کرده است. در این صورت تنها یک معجزه میتواند عامل نجات باشد وگرنه این بچه میوه را به زمین میاندازد، چراکه شاعر خود را به کودک تشبیه کرده است.
شاعر به گزندهای خود اشاره میکند و خود را دلیل ضررهای خود میداند لذا معجزه را تنها راه نجات خود از دست خود میداند.
در اینجا برای اینکه متوجه شویم باستانگرایی سبب نجات این شعر شده است کافی است شعر به زبان عامیانه برگردانده شود و باستانگرایی آن زائل گردد که در آن صورت شعر مطلقا همه چیز خود را از دست میدهد پس یکی از جهاتی که سبب میشود یک شعر صددرصد پذیرفته شود باستانگرایی آن است.
استاد ارجمند لطفا از برداشتهای معنایی خود در اشعاری که برای حضرت علی(ع) سرودهاید، برایمان نکتهای بفرمایید.
در این مجال به صورت مختصر به سجع در کلام حضرت علی(ع) اشاره میکنم، چنانچه حضرت علی(ع) میفرمایند: «إنّا لاَمَراءُ الکلامِ و فینا تَنَشَّبَتْ عُروقُهُ و علَینا تَهَدَّلَتْ غُصونُهُ: ماییم امیران سخن؛ رگ و ریشههای سخن در ما دویده و شاخههای آن بر ما آویخته است.»
در اینکه کلام امیرالمؤمنین(ع) مزین به سجع است، هیچ شکی نیست. در آثار تاریخی مرحوم استاد جعفر شهیدی نیز نمونههای بسیاری در این موضوع وجود دارد. استاد شهیدی در کتاب خود در خصوص سخنرانی کوبنده حضرت زینب(س) در برابر تجمع ابن زیاد در کوفه، از منابع معتبر نقل کردهاند که ابن زیاد پس از سخنرانی ایشان گفت: پدرش نیز همینگونه سخن مسجع بیان میکرد.
در مقدمه ترجمهای که بر نهجالبلاغه انجام دادهام در خصوص سجع در کلام حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) اینگونه گفتهام: حضرت در جایی سجع را به کار میبرد که به قوت کلام کمک میکردند اما برخی متوجه این نکته نشدهاند و گمان میکنند اگر در همه جا از سجع استفاده کنند مفید است در صورتی که اینگونه نیست چنانچه امام(ع) در بسیاری از موارد میتوانستند از سجع استفاده کنند اما این کار را نکردند.
محسن مسجدجامعی و معصومه صبور
تصاویر از حامد عبدلی و الهه علیرضالو
نظر شما