• قصه فلسطین را برای بچه‌هایمان بگوییم

    مسئله فلسطین و حقایقی که جوانان باید بدانند - بخش اول

    قصه فلسطین را برای بچه‌هایمان بگوییم

    «حافظه تاریخی» یا به قول کارشناسان «حافظه جمعی»، گذشته‌ و بلکه سرگذشتی مشترک میان یک ملت یا یک اجتماع و جمع بزرگ است. مجموعه‌ای از رویدادهای دیرپا و یا معاصر که دل‌ها، مغزها، احساسات، اندیشه و اعتقاد افراد یک ملت یا امت را به هم پیوند می‌زنند و در واقع «هویت»مان را می‌سازند.

  • کلاه به کلاه

    کلاه به کلاه

    کمی ساده‌انگارانه است اگر گول تقویم‌ها و مناسبت‌ها را بخوریم و آغاز کلاه‌گذاری بر سر ملت ایران را فقط ماجرای دوم تیر سال ۱۳۰۶ بدانیم.

  • ژنرال ناتمام

    ژنرال ناتمام

    تاریخ چه دور و چه نزدیکش، اگر اهل عبرت‌آموزی باشیم و نه فقط خاطره‌بازی، همیشه درس‌های خوبی برای ما دارد. آن هم در دوره و زمانه‌ای که رسانه‌ها و شبه‌رسانه‌ها اگر حواست نباشد ممکن است تاریخ دور و نزدیک جهان را برایت جوری بنویسند و روایت کنند که خودشان دوست دارند.

  • بفرمایید یک مطلب تگری!

    بفرمایید یک مطلب تگری!

    هنوز تابستان نرسیده ولی در خیلی از مناطق ایران، گرمای خردادماه آن‌قدرها هست که بشود در این صفحه، یک مطلب خنک و بلکه تگری نوشت و با آن تاریخچه بستنی‌خوری در ایران را شخم زد.

  • سختی‌های آن فتح شیرین

    سختی‌های آن فتح شیرین

    حالا و ۴۱ سال بعد، نسل دوم، سوم و... انقلاب که جای خود دارد، حتی ما نسل اولی‌ها هم خیلی از چیزها را فراموش کرده‌ایم.

  • «استارک» چگونه نفله شد؟

    «استارک» چگونه نفله شد؟

    اگر علاقه‌مند به تاریخ باشید و اهل جست‌وجو درباره رویدادهای دورو نزدیک تاریخی، وقتی دارید صفحات کتاب تاریخ جنگ هشت ساله ایران و عراق را ورق می‌زنید، هرآن، ممکن است چشمتان بیفتد به رخدادی جالب توجه. رویدادهایی که با همه جنگی بودن و ماجراهایی که دارند گاه بیشتر از یک عملیات نظامی، به سوتی و گاف شبیه‌ا

  • چو رستم برفت از لب هیرمند...

    چو رستم برفت از لب هیرمند...

    تا پیش از اینکه سروکله سیاست در حوضه آبریز هامون و اطراف هیرمند پیدا شود، این دریاچه و رودخانه هیچ‌وقت جز آب و آب و آب به خودشان ندیده بودند.

  • تاریخچه حرف مفت

    تاریخچه حرف مفت

    فکر کنم رد پای ریشه‌های اصطلاح یا ضرب‌المثل معروف «حرف مفت زدن» را اگر درست یادم باشد اولین بار حدود ۱۱ یا ۱۲ سال پیش توی صحبت‌های مدیر وقت کاخ موزه گلستان شنیدم.

  • زنگ را بزن!

    زنگ را بزن!

    ظاهر ماجرا را که حساب کنید، بله، چه پهلوان‌های امروزی و چه پهلوان‌های قدیم، بالاخره پهلوانند، در مسابقات مختلف شرکت کرده و پشت همه حریفان را به خاک رسانده‌اند، سری بین سرها درآورده‌اند و بازوبند پهلوانی گرفته‌اند.

  • نخل‌های سر به‌دار یادمان نرفته است

    نخل‌های سر به‌دار یادمان نرفته است

    چه نسل اولی باشید و چه نسل دوم، سوم و... . فرقی نمی‌کند. اگر «شلمچه» را ندیده باشید، بارها و بارها نامش را شنیده‌اید.

  • روزی که «محمدعلی» به مشهد آمد

    روزی که «محمدعلی» به مشهد آمد

    اگر توی خانه خودشان، فامیل و همسایه تلویزیون نداشتند، باید ساعت ۵ صبح خودشان را می‌رساندند به قهوه‌خانه یا کله‌پزی که تلویزیون داشته باشد و بتوانند پخش زنده مسابقه «کلی» را مثلاً با جوفریزر تماشا کنند.

  • چراغ اول

    چراغ اول

    فوتبال از آن مقوله‌هایی است که سرش را بگیری، پایش ممکن است برسد به عالم سیاست ... پایش را بگیری، سر و کله‌اش در محوطه ۱۸ قدم سیاست پیدا می‌شود! جذابیت، زیبایی، زشتی و شورانگیزی فوتبال را نمی‌شود فقط به مستطیل سبز و ورزشگاه‌های صد و چند هزار نفری محدود کرد.

  • بله ... کارِ من بود!

    بله ... کارِ من بود!

    درست ۱۰۲ سال پیش مثل امروز، ژنرال «آیرونساید» انگلیسی فرمانده قوای انگلیس در ایران و همه نیروهای انگلیسی و هندی، ظاهراً دُمشان را گذاشتند روی کولشان و خاک ایران را ترک کردند.

  • این سفیر کوچک فرهنگی

    این سفیر کوچک فرهنگی

    وقتی در قرن ۱۹ میلادی «ریچارد هیل» نخستین تمبر جهان را با تصویر ملکه ویکتوریا به چاپ رساند هدفش این بود کاری کند تا از این به بعد، هزینه ارسال پاکت‌های پستی به جای شخص گیرنده، توسط فرستنده پرداخت شود. اما فکرش را نمی‌کرد روزی این تکه کاغذ نه‌چندان ارزشمند، در ردیف مهم‌ترین دارایی‌های بزرگ‌ترین کلکسی