تحولات لبنان و فلسطین

۲۰ مهر ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۲
کد خبر: 1019094

گفت‌وگو با فرمانده یگان حفاظت آستان قدس رضوی درباره آنچه او را به این سمت کشانده است.

پلیس شدن به عشق امام رضا(ع)

به گزارش قدس خراسان، نه فقط ارادتش به امام رضا(ع) که منش و رفتارش در کار هم زبانزد همکارانش است. سال‌ها فرمانده بوده و هر جا خدمت کرده خوش درخشیده تا اینکه امروز در جایگاه خادمی، وظیفه حفظ و حراست اموال آستان قدس رضوی را بر عهده دارد.

فرمانده یگان حفاظت آستان قدس رضوی درباره مجموعه تحت امر خود می‌گوید: یگان حفاظت آستان قدس یکی از چندین یگانی است که در سراسر کشور به دستگاه‌های دولتی خدمات ارائه می‌دهند و از سال ۱۳۹۷ با تصویب ستاد کل نیروهای مسلح تشکیل شد. وظیفه این یگان، حفاظت از اموال، اماکن و دارایی‌های آستان قدس رضوی در کل کشور است که در تمام استان‌ها نماینده داریم.

سرهنگ علیرضا حسینعلی‌زاده تأکید می‌کند: در رأس خدمت و وظایف این یگان، مسئولیت امنیت حرم مطهر قرار دارد که زیر نظر تولیت آستان قدس رضوی و قائم مقام تولیت انجام می‌شود و در کنار تأمین امنیت زائران در همه نقاط حرم مطهر ازجمله پارکینگ‌ها، خدمت به زائران همراه با مجموعه همکاران در حرم مطهر رضوی نیز انجام می‌شود. خدمت ما همیشگی است و زمان نمی‌شناسد، از ایام خاص با حجم میلیونی زائران یا در روزهای عادی که مردم برای زیارت می‌آیند، تأمین امنیت و آرامش روانی زائران به‌گونه‌ای که هیچ خدشه‌ای بر معنویت فضای حرم مطهر و حال و هوای زائران نداشته باشد وظیفه همکاران من است. در خصوص پیشگیری از جرایمی که ممکن است داخل حرم مطهر اتفاق بیفتد اگر زائران مشکلی داشته باشند، وسیله‌ای گم کنند یا جرمی اتفاق بیفتد می‌توانند به یگان صیانت حرم مطهر در کنار مقبره شیخ طبرسی در باغ رضوان مراجعه کنند و با توجه به اینکه بیشتر مراجعه‌کنندگان ما زائران هستند، اگر موضوع مراجعه آن‌ها وسیله گم شده یا سرقتی باشد، پس از پیدا شدن به آدرسی که اعلام می‌کنند پست می‌کنیم.

اما قصه ارادت این فرمانده به امام رئوف(ع) نقل امروز و دیروز نیست، ماجرا به نخستین روز خدمتش در این لباس مقدس برمی‌گردد. خودش پس از اینکه تأکید می‌کند لطف خدا و عنایت حضرت رضا(ع) و اعتماد تولیت آستان قدس رضوی و فرمانده انتظامی استان شامل حالش شده تا نوکری کند، یادآور می‌شود: از دیرباز آرزوی خادمی داشتم. سال ۱۳۷۳، ایام پایانی ماه صفر از روستای ما هم هیئت به مشهد آمده بود. داشتم هیئت‌های سطح شهر را نگاه می‌کردم و همان موقع به امام رضا(ع) گفتم می‌شود یک روز من هم مثل این پلیس‌ها که مشغول خدمت هستند به شما خدمت کنم؟ من دانشگاه پلیسی قبول شدم و ایام شهادت حضرت زهرا(س) برای انجام بعضی کارها و اندازه کردن لباس به مشهد آمدم. فردای همان روز باید به تهران برمی‌گشتم. لباس را پوشیدم و با ذوقی خاص روبه‌روی حرم مطهر حضرت رضا(ع) احترام نظامی گذاشتم و گفتم «امام رضا یه روزی میام و نوکرت میشم». من همیشه به آقا گفته‌ام نوکرت هستم و آن زمان هم دوست داشتم در مشهد خدمت کنم و منظورم فقط همان پلیس‌ها نبود، منظورم خدمت در شهری بود که زائر و مجاور حضرت رضا(ع) هستند. هر جایی مسئولیتی داشتم به همکارانم می‌گفتم اگر زائری در مسیر حرم مطهر حضرت رضا(ع) بود در هر جای کشور، اگر به او خدمت کنیم مثل خادم حضرت هستیم و دنیا هم آن‌قدر چرخید تا خدمت در یگان حفاظت آستان قدس رضوی قسمت من شد.

از مصداق‌های نگاه خادمی در مسئولیت‌های قبلی‌اش می‌پرسم؛ حسینعلی‌زاده تشریح می‌کند: فرمانده نیشابور که بودم سه سوئیت داشتیم. با همکارانم صحبت کردم پنج سوئیت دیگر هم اضافه کردیم فقط به عشق امام رضا(ع) تا همکارانی که از استان‌های مختلف در این مسیر به سوی مشهد می‌روند بتوانند اینجا استراحت کنند. خب پول و امکانات کم داشتیم اما گفتیم این معامله با خود حضرت است و ان‌شاءالله آقا هوای ما را دارند و همین‌طور هم شد. با کمک همکاران، خیران عزیز و فرمانده انتظامی استان سوئیت‌ها روز اول عید ۱۴۰۲ آماده شد و همان فروردین از دفتر قائم مقام وقت آستان قدس رضوی، شهید مالک رحمتی تماس گرفتند و گفتند بیایید اینجا. پس از صحبت با فرمانده انتظامی استان متوجه شدم معامله با امام رضا(ع) جواب داده و افتخار نوکری در این آستان مقدس نصیب بنده شد. 
عشقی که در صحبت‌های فرمانده یگان حفاظت آستان قدس رضوی است انگار هر لحظه می‌جوشد و از حرارتش کاسته نمی‌شود؛ از او می‌پرسم سخت‌ترین روز کاری‌اش چه روزی بوده و آیا به هر آنچه در این شغل می‌خواسته رسیده است؟ حسینعلی‌زاده می‌گوید: سخت‌ترین ایام کاری من سال۱۴۰۱ بود. من فرمانده انتظامی نیشابور بودم و در آن ایام بچه‌های خودمان در مقابل ما قرار داشتند و می‌دانستیم اگر عده کمی لیدر هستند و آگاهانه دارند چنین اقداماتی می‌کنند بقیه، بچه‌هایی هستند که تحت تأثیر قرار گرفته‌اند و در حقیقت گول خورده‌اند و آن‌ها مگر غیر از بچه‌های خودمان بودند؟ این برای ما سخت بود، بچه‌هایی که در خیلی مسائل همراه و همدل ما بودند تحت تأثیر شرایط آن زمان در مقابل ما قرار گرفتند. وقتی دشمن مقابل ما باشد هیچ باکی نداریم و در مقابلش سینه سپر می‌کنیم اما وقتی بچه‌های خودمان باشند و ندانند راه درست اعتراض این نیست خب به ما خیلی سخت می‌گذرد و دو سال قبل، سخت‌ترین روزهای خدمت من بود. اما اگر به کودکی برگردم باز هم پلیس می‌شوم و همین راه را می‌روم. خاطرم است سال سوم راهنمایی بودم و برای امتحانات از روستا به شهر آمدیم. کنار محل امتحان ما یک پاسگاه انتظامی بود. در همان عالم بچگی وقتی فرمانده پاسگاه آمد و تشریفات نظامی را دیدم عشق من به نظامی‌گری بیشتر شد و گفتم من هم دوست دارم فرمانده پاسگاه شوم. 

این فرمانده انتظامی هر جا صحبتش به مردم و خدمت به آن‌ها می‌رسد با اعتقادی محکم سخن می‌گوید. روایت مواجهه‌هایش با مردم را این‌گونه نقل می‌کند: در راهنمایی و رانندگی خدمت می‌کردم. موتورسواری که اهل تبریز بود در تصادفی یک نفر را کشته بود. او در آن شهر غریب بود و مردم از این حادثه عصبانی بودند. البته آن شخص در آن موضوع غیرمقصر بود اما به هر حال یک نفر کشته شده بود. من او را از دست مردم نجات دادم، به مقام قضایی هم گفتم تشخیص کارشناسی ما این است که در تصادف، موتورسوار غیرمقصر است. برای آزاد شدنش ضمانت لازم بود و ضمانتش را خودم انجام دادم و پس از تمام شدن پرونده به تبریز برگشت و الان سال‌هاست با هم دوست هستیم.
سال‌ها پیش در پلیس تایباد که بودم آن زمان پلیس درون‌شهری و بیرون شهری یکی بود. خانواده‌ای در جاده خودروشان خراب شده بود. وقتی فهمیدم در جاده مانده‌اند برایشان تعمیرکار بردم و آب و غذا به آن‌ها رساندیم. مشکل خودرو که برطرف شد باران گرفت، گفت جایی وجود دارد که با خانم و بچه کوچکم بتوانیم امشب را استراحت کنیم؟ آن‌ها را به منزل خودمان بردم و الان این خانواده اهل بندر گز از دوستان خانوادگی ما هستند. من در نقاط مختلف ایران دوستانی دارم که با هر کدام یک جایی مواجهه داشته‌ام و همان برخورد با مردم موجب شده امروز دوست باشیم.

وقت گذشته و انتهای گفت‌وگو با سرهنگ حسینعلی‌زاده است. او با تأکید بر اینکه اگر نگاهت خدمت به مردم باشد هر موقعیتی را غنیمت می‌شماری، آخرین خاطره خودش را به عنوان حسن ختام، از زائران حضرت رضا(ع) تعریف می‌کند«حدود ۱۰۰زائر عراقی در مسیر سبزوار به نیشابور در برف گیر کرده بودند. شهید میرآبادی هم با من بود. تعداد زائران زیاد بود و نمی‌شد به‌راحتی شرایط را برایشان فراهم کرد. در نیشابور خیرانی را می‌شناختیم، به آن‌ها گفتیم و علاوه بر مکانی که فراهم شد ناهار و شام این زائران را هم آماده و تا مساعد شدن شرایط از آن‌ها پذیرایی کردند».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.