۱۶ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۷
کد خبر: 420012

قدس ‌آنلاین / رقیه توسلی : تا زمان آشنایی با این بانوی فرهیخته نمی توانستم باور کنم کسی از نهضت سوادآموزی بتواند بیاید بنشیند روی صندلی کارشناسی ارشد.

صندلی کارشناسی ارشد...

با بانو "نورالدین" که یک روز درغذاخوری دانشکده آشنا شدم و قصه زندگی پُراز پشتکارش را که شنیدم، عقیده ام عوض شد. به قول او؛ توکل و پوست کلفتی به داد آدم ها می رسد و دیگر هیچ.

می گفت: دختربچگی اش تا دوازده سالگی به چوپانی و رَتق و فَتق امور خانه گذشت تا اینکه یک شب دید در مقایسه با دخترخاله های شهری هم سن و سالش، هیچ چیز نمی داند و روز و شب اش دارد تباه می شود.

آن روز با لبخند خاصی برایم توضیح داد بعد از گذشت بیست سال از آن شب، هنوز برای دخترهای خاله اش، به خاطرنشان دادن مقصد، دعا می کند.

آنها برایم کتاب های دبستان شان را آوردند و گاهی به داد اشکالات وسوالاتم رسیدند تا با تمام مشقاتی که بود با یک دوره عقب ماندگی، خودم را بکشانم بالا و بی سواد نمانم.

روستانشینی، فوت مادرم و وجود چند برادر و خواهر کوچکتر، روند زندگی عادی را از من گرفت اما صبوری و تلاش برای ترقی و تعالی را، نه.

خانم نورالدین بوضوح از همه بچه های کلاس مان بزرگ تر است اما بارها با طنازی اشاره می کند: کار دنیا همیشه عجیب و غافلگیرکننده است. حالا با همان خاله زاده هایم آموزشگاه باز کرده ایم. آنها شیمی و ریاضی تدریس می کنند و من، زیست شناسی.

می گوید: من همان دختربچه چوپانی هستم که گوسفند و نی و مرتع، در روحش زنده است و هنوز به چوبدستی هِی کردن حیوانات به آغل، که در خانه اش نگاه می کند یادگذشته در او جاری می شود. یاد برادر و خواهرهایی که توانست به مدرسه بفرستدشان و برایشان بزرگتری کند.

هم دانشگاهی کوشایمان یک سالی ست که دارد روی پروژه "لذت و رنج تحصیل دیرهنگام" کار می کند به این امید که شرحِ حال کودکی و بزرگ سالی اش، راهگشای دیگرانی چون خودش و حامیان دانش باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.