حتی حالا که نزدیک به 40 سال از ماجرا میگذارد، در نگاه اول، اصلاً نمیشود اشغال سفارت ایران در لندن را گره زد به ماجرای عملیات نظامی آمریکاییها در طبس! یعنی اگر با اصول دیپلماسی یا منطق نظامی و حتی با چرتکه تروریستی محاسبه کنید بازهم جمع کردن این دو ماجرا با هم، امکانپذیر به نظر نمیرسد. این وسط انگار سیاستمداران انگلیسی مقصرند و سبب شدهاند ما در مقدمه گزارش از شخص در تحلیلی غیرمنطقی و غیردیپلماتیک، این دو رخداد را به هم ربط بدهیم. میگویند آنها در اردیبهشت سال 1359 پس از اشغال شدن سفارت ایران در لندن، با ارسال پیامی مخفیانه از مجاری غیردیپلماتیک برای همتاهای ایرانیشان نوشته یا گفته بودند: «اگر میخواهید مشکل سفارتتان حل شود، مسئله سفارت آمریکا و گروگانهای آمریکایی در تهران را حل کنید»!
خبرنگاران بی بی سی
39 سال پیش، ساعت ۱۱:۳۰ روز چهارشنبه، 10 اردیبهشت ۱۳۵۹، 6 فرد مسلح به سفارت ایران در لندن حمله کردند و بعد از اشغال سفارتخانه 26 نفر را به گروگان گرفتند. آنها خود را از عربهای ساکن ایران معرفی کرده و همان اول هم خواستار آزادی چندین زندانی سیاسی و دادن خودمختاری به خوزستان شده و تهدید هم کرده بودند که اگر خواستههایشان بسرعت عملی نشود، همه ۲۶ گروگان را خواهند کشت! این خلاصه و چکیده روایت حادثه گروگانگیری و خواستههای مهاجمان بود و اگر هنوز هم فکر میکنید، نمیشود این گروگانگیری را به عملیات شکست خورده آمریکاییها در طبس ربط داد، این چند نکته را هم مدنظر داشته باشید: اول اینکه از تلاش ناکام سیاستمداران و نظامیان آمریکایی برای ربودن گروگانها از لانه جاسوسیشان در تهران فقط پنج روز میگذشت! دوم اینکه خبر پیام مخفیانه انگلیسیها، شایعه نبود و رهبرانقلاب در خطبههای نماز جمعه دو روز بعد یعنی 12اردیبهشت 59 آن را اعلام کردند. نکته سوم هم که ممکن است کمک کند شما قطعات به ظاهر پراکنده این پازل و سناریو را به هم بچسبانید اینکه در میان هشت نفر از گروگانهایی که گفته میشد از جمله مراجعان روزمره به سفارت هستند دو کارمند و خبرنگار بیبیسی هم دیده میشدند که البته مدتی بعد به همراه چند نفر دیگر آزاد شدند!
بخشهای سینمایی ماجرا
گزارشهای اولیه مقامهای وزارت خارجه انگلیس، مدعی بودند مهاجمان عراقی هستند یا اینکه حداقل با گذرنامه عراقی از بغداد به لندن آمدهاند. براساس گزارشهای اولیه آنها گاه خود را عضو تشکیلاتی به نام جبهه دموکراتیک انقلابی برای آزادی عربستان (خوزستان) معرفی میکردند و گاهی هم از سازمان «خلق عرب مسلمان ایران» حرف میزدند. انگلیسیها در چند روز نخست و پیش از اینکه مشخص شود واکنش مقامهای ایرانی به این حادثه چگونه خواهد بود، امتیازی خواهند داد یا خیر و تا پیش از کشته شدن یک دیپلمات ایرانی به دست مهاجمان، حاضر نشدند ماجرای اشغال را یک عملیات تروریستی بنامند. در اخبار و اظهارنظرهایشان هم، حمله به سفارت و اشغال آن را یک مطالبه سیاسی و یا تجزیهطلبانه تلقی میکردند.
پیچیدگی سیاسی، مسائل پشت پرده، رازهای افشا نشده، کُشت و کُشتار و... در ماجرای اشغال سفارت ایران آنقدرها هست که نیاز ندارد برای ادامه این گزارش، پیازداغ مطلب را زیاد کنیم. هرکدام از زوایای پنهان و آشکار ماجرا هم میتواند دستمایه ساخت فیلمی بلند یا سریالی چندین قسمتی شود. با این همه رمز و راز و قابلیتهای سینمایی اما تا دو سال پیش هیچ سینماگر داخلی و خارجی فیلمی از این ماجرا نساخت. سال 96 و پس از 46 سال، انگلیسیها فیلم «6 روز» را براساس داستان اشغال سفارت ایران روی پرده سینماها فرستادند. «6 روز» از حیث هنری و حتی تاریخی فیلم خوب و قابل قبولی است و کمترین حُسن و ویژگی مثبتش این است که داستان رخدادی مهم و مشکوک را که به شکلی مشکوکانهتر، سالهای سال ناگفته باقی مانده است را به مخاطب یادآوری میکند.
همهشان را بکشید
با این همه، «6 روز» در هر حال روایت 100 درصد انگلیسیِ اشغال سفارت ایران است و همه هدفش هم این است که مستقیم و غیرمستقیم و به شکلی هنرمندانه دامن دولت انگلیس و انگلیسیها را از اتهام همکاری با تروریستها پاک کند. این را میشود از مقایسه روایت شاهدان و حاضران در صحنه با روایتی که فیلم «6روز» به دست میدهد، فهمید. دکتر «غلامعلی افروز» در آن روزگار کاردار سفارت ایران و از جمله گروگانها بوده است. سخنان او درباره نحوه حمله مهاجمان و اتفاقاتی که تا روز پایانی میافتد با روایت فیلم «6 روز» تفاوت چندانی ندارد. اما وقتی نوبت به روز آخر و حمله پلیس به سفارت میرسد، شباهت چندانی میان سخنان «افروز» و کارگردان فیلم وجود ندارد. بخشهایی از سخنان «افروز» را بخوانید:
نیروهای ویژه انگلیسی ریختند داخل سفارت... گروگانگیرها به طرف اتاق دویدند... دستمال سفید نداشتند... پیراهنها و زیرپیراهنهایشان را درآوردند و دستهای خود را به نشانه تسلیم بالا بردند... اما نیروهای انگلیسی دو تا از آنها را در اتاق ما کشتند و دو تای دیگر را در راهرو... آنها را که در اتاق بودند، رو به دیوار کردند و از پشت سر به مغزشان شلیک کردند... فقط یکی از گروگانگیرها اسلحهاش را پرت کرد و خودش را قاطی گروگانها کرد... بعد او را هم پیدا کردند اما جلوی خبرنگارها نمیشد او را هم بکشند...».
در فیلم «6 روز» اما کلیه مهاجمان نه با دستهای بالا و به علامت تسلیم، بلکه در حال تیراندازی به سمت نیروهای پلیس کشته میشوند! قهرمان اصلی هم در این فیلم، خانم «تاچر» است که خیلی محکم دستور آزاد کردن گروگانها را میدهد و بعد هم نیروهای ویژه پلیس دخل همه مهاجمان به جز یک نفر را میآوردند!
قسمتهای تابلو!
البته از همان روز نخست هم ماجرا آن قدر تابلو بود که صدای خیلی از رسانهها را درآورد. اول اینکه، مدتی پیش از این ماجرا، مقامهای وزارت خارجه و سفارتخانه ایران، به صورت کتبی از وزارت خارجه و دولت انگلستان خواسته بودند نسبت به تأمین امنیت دیپلماتهای ایرانی اقدام کنند. دو سه روز مانده به گروگانگیری، انگلیسیها در پاسخ به ایران، اطمینانخاطر و تضمین داده بودند. دوم اینکه همه میپرسیدند چطور پنج یا 6 جوان عرب، براحتی و با وجود همه تدابیر امنیتی مدتی را در لندن حضور داشته، نقشه میکشند، اسلحه تهیه میکنند و آزادانه به همه جا رفتوآمد دارند؟ سوم اینکه چرا نیروهای ویژه پلیس بدون اتلاف وقت، همه مهاجمان را کشتند؟ نکته چهارم و آخر هم اینکه حتی برخی رسانههای غربی هم مستقیم و غیرمستقیم انگلستان را دستکم به تلاش برای کشدار شدن ماجرای گروگانگیری متهم کردند. گروگانگیران که در کنار همه خواستههایشان درخواست هواپیما هم کرده بودند تا پس از گرفتن امتیاز به پایتخت یکی از کشورهای عربی پرواز کنند، با خوشخیالی تمام و آسودهخاطر از اینکه دارند طبق سناریو عمل میکنند حتی برای انجام مذاکره خواهان حضور یکی از سفیران عراق، الجزایر و یا اردن در محل سفارت شدند. البته نه مقامهای ایرانی به خواست آنها عمل کردند و نه دیپلماتهای عراقی، الجزایری یا اردنی حاضر شدند پای میز مذاکره بیایند. در این روزها و در اوج التهاب، دولت و پلیس انگلستان به ظاهر فقط تماشاگر ماجرا بودند و در باطن منتظر بودند تا دستور نهایی از سوی نخستوزیر انگلیس صادر شود.
125 سال زندان
«عباس لواسانی» که وابسته مطبوعاتی سفارت ایران بود در جروبحث و درگیری با مهاجمان به شهادت رسید. «علی صمد زاده» هم گویا در جریان درگیری و حمله پلیس انگلستان به وسیله مهاجمان شهید شد. بسیاری از تحلیلگران معتقدند نیروهای ویژه انگلیسی وقتی وارد عمل شدند که دستور صریح و مستقیم از «تاچر» رسید که: همه گروگانگیران باید بدون استثنا کشته شوند! قرار نبود کسی زنده بماند و حرفی درباره واقعیتها و اسرار این گروگانگیری برزبان بیاورد. تنها تروریستی که شانس آورد، خودش را در میان گروگانها جا زد و در بیرون سفارت لو رفت «فوزی بداوی نژاد» بود. همه جلسات دادگاه او به صورت غیرعلنی برگزار شد و اصرارهای کاردار سفارت ایران برای حضور در دادگاه و همچنین تلاش وزارت خارجه کشورمان برای تحویل دادن «بداوی نژاد» به ایران بینتیجه ماند! فقط بیبیسی به نقل از منابع مختلف مدعی شد «بداوی نژاد» در دادگاه گفته است در بغداد او را فریب دادهاند و اکنون از آنچه کرده پشیمان است. او همچنین گفته بود هدایت عملیات در بغداد و سازماندهی گروه در لندن را یک افسر عراقی ارتش بعث به نام سامی محمدعلی (با نام مستعار روباه) برعهده داشته است. جالب اینکه بعدها بخشهای زیادی از صورتجلسات دادگاه نیز به شکل مرموزی ناپدید شد.
آخرین نکته هم اینکه تنها بازمانده تروریستها در دادگاه به پنج بار حبس ابد محکوم شد. حبس ابد در قوانین قضایی انگلیس به معنای 25 سال حبس است. با این حساب «بداوی نژاد» باید 125 سال یعنی تا سال 1484 در زندان میماند! سال 1387 اما روزنامه انگلیسی «دیلی میل» نوشت: «پس از گذشت تنها چند روز از آزادی فوزی بداوی نژاد، تنها بازمانده از گروه تروریستی حملهکنندگان به سفارت ایران در لندن، وی از یک زندگی جدید در انگلیس برخوردار شده است... او که بتازگی با عفو مشروط آزاد شده از مسکن رایگان و ایمن در لندن همراه با مزایا و امکانات برخوردار شده و هر هفته چند صد پوند دریافت میکند...»!
نظر شما