تحولات لبنان و فلسطین

کنکور در این سال‌های اخیر تغییرات مختلفی کرده است؛ اما همچنان این ساختار، پابرجاست و تقریباً تنها سنجه تشخیص شایستگی‌ها برای ورود به دانشگاه قلمداد می‌شود.

استعداد تحصیلی را باید باز تعریف کرد

گاهی از طرف عموم مردم و نخبگان اعتراض‌هایی به این ساختار می‌شود، اما راه حل های جایگزین هم عمدتاً یا قابلیت تحقق ندارند یا تداوم همین ساختار فعلی است. به همین بهانه با دکتر محمدصادق تراب‌زاده، پژوهشگر هسته عدالت‌پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) به گفت‌وگو نشستیم تا ضمن بررسی نسبت عدالت آموزشی و کنکور، طرح ایشان برای عبور از وضعیت فعلی را با هم بشنویم.

آقای دکتر! تعریف شما از عدالت آموزشی چیست و با چه مؤلفه‌هایی شناخته می‌شود؟

در مورد عدالت آموزشی تعاریف متعددی مطرح کردند که عموماً ناظر به مسئله دسترسی و فرصت برابر است، هم در ادبیات سند ۲۰۳۰ و هم در سند تحول این گونه تعریف شده است. اما به نظر من تعریف جامع‌تر از عدالت آموزشی یعنی دسترسی به قابلیت استفاده از آموزش مناسب و متناسب.

این تعریف سه رکن محتوا، دسترسی و قابلیت دارد. از این سه رکن محتوایی تولید می‌شود که آن زمان می‌گوییم عدالت آموزشی محقق شده است.

مسئله عدالت آموزشی این است که یک محتوای مناسب خود را چگونه در خدمت مخاطبان قرار دهیم و آن‌ها هم بتوانند استفاده کنند.

رکن دوم مسئله دسترسی است؛ ادبیات فرصت برابر، فریب‌دهنده است. فرصت برابر مربوط به زمانی است که زمینه برابر داشته باشد در حالی که ما در یک فرصت نابرابر هستیم. این ادبیات همان ادبیات رقابت آزاد است که یعنی انسان‌های مختلف وارد رقابت می‌شوند و کسی برنده است که پیشینه قوی‌تری داشته باشد. این پیشینه را تاریخ، اجتماع، خانواده، اقتصاد و غیره می‌آورد. بنابراین اتکا به تعریف فرصت برابر، تعریف درستی نیست و همچنین برابری‌سازی یکسان هم نادرست است چون به تنوع‌ها توجه نمی‌کند.

مؤلفه سوم، مؤلفه قابلیت است. در مؤلفه قابلیت نکته این است که به صرف ارائه کیفیت آموزشی به دانش‌آموز مسئله حل نمی‌شود، چون وقتی این ساختارهای استضعاف هست یا ناتوانی در فرد یا خانواده‌اش وجود دارد اساساً استفاده از هر نوع تعلیم و تربیت با کیفیتی سلب می‌شود. پس به صرف ارائه خدمات آموزشی مسئله‌ای حل نمی‌شود؛ چرا که ما در تعریف عدالت آموزشی گفتیم باید قابلیت استفاده باشد و حتماً خدمات دریافت شود.

وقتی خدمات دریافت نمی‌شود و مشکل از ساختارهای توزیع و نوع محتوای ماست عملاً عدالت آموزشی آن طور که هست رقم نمی‌خورد. شما ممکن است محتوایی در شاد یا تلویزیون ارائه دهید ولی این محتوا برای طبقه خاصی باشد؛ چرا که خانواده ساختار دریافتی ندارد و ابزاری ندارد که آموزش را دریافت کند.

گاهی همه چیز در اختیار است اما مادر سواد املا گفتن ندارد. اکنون نظام آموزشی ما هم روی مؤلفه محتوا، هم دسترسی و هم قابلیت باید برنامه داشته باشد و گرنه بی‌عدالتی همچنان وجود خواهد داشت. 

در عمده بحث‌ها درباره عدالت آموزشی، به بعد اقتصادی آن توجه می‌کنند در حالی که با وجه دیگری از بی‌عدالتی روبه‌رو هستیم که کنکور سبب حفظ محوری می‌شود و این به نوعی مسلخ علمی نخبگان شده است، قدرت ابداع و تفکر نقادانه آن‌ها را سرکوب می‌کند، عدالت آموزشی در این وجه چگونه رقم می‌خورد؟

مسئله اساسی در کنکور حافظه‌محوری صرف یا حجم تقاضایش نیست که مثلاً چه تعداد می‌روند رشته پزشکی؟ مسئله را باید بازتعریف کرد. ما برای ورود به آموزش عالی نیازمند یک غربال‌گری هستیم، یعنی آموزش عالی نیاز به ورودی‌هایی دارد که باید شایستگی این ورودی‌ها را احراز کنند برای اینکه وارد این فضا شوند، یعنی هر رشته‌ای و کدرشته‌ای دانشگاهی ممکن است برای غرض خاصی تعبیه شده باشد، معنی ندارد شما یک آزمون بگیرید و همه را پخش کنید. این یعنی نظام سنجش و پذیرش ما شایستگی افراد برای کدرشته‌ها را نمی‌سنجد.

اتفاقی که باید بیفتد این است که نظام سنجش و پذیرش باید بر اساس شایستگی داوطلبان ورود به هر کدرشته خودش را بازطراحی کند. از این منظر کنکور فعلی هیچ نسبتی ندارد، حالا شما چه سهمیه بدهید یا ندهید فایده‌ای ندارد. اساساً سهمیه یک تبعیض مثبتی است که اصلش خیلی عادلانه نیست ولو اینکه به مناطق محروم می‌دهیم.

 هیچ دلیلی ندارد کسی که شایستگی ندارد، شما با سهمیه پرتابش کنید بالا و از طرفی عده‌ای به خاطر فن تست‌زنی پرتاب می‌شوند و از آن طرف کنکور دست گذاشته روی محتوایی که می‌گوید یک محتوای استاندارد است. یعنی شما مجبورید تنوع انسانی و نیازهای اجتماعی را کنار بزنید که این مسئله هیچ نسبتی با عدالت آموزشی ندارد.

مسئله ما حجم تقاضا نیست که بخواهیم این را بشکنیم. این مطالبات بی‌مبنایی است که بر جریان‌های مطالبه‌گر عدالت آموزشی غلبه یافته است. اتفاقی که باید بیفتد این است که دانشگاه‌ها باید نیازهای خود را بر اساس شایستگی‌های ورودی تعریف کنند نه افرادی که تست بیشتر و تراز بالاتری دارند که هیچ نسبتی با علاقه، استعداد و مهارت‌هایشان ندارد.

براساس ظرفیت موجود اگر نخواهیم ایده‌آل‌گرا باشیم، سنجه‌های تشخیص این شایستگی چیست؟

مؤلفه‌های شایسته‌مدارانه‌ای مانند انگیزه و دانش نسبت به آن رشته، دانش یادگیری که در دوران آموزش و پرورش بدست آورده، هوش‌های چندگانه، مهارت‌های مختلف مثل مهارت‌های میان‌فردی، درون‌فردی و مهارت‌های مختلف اجتماعی. بحث شخصیت‌شناسی هم اندکی می‌تواند ورود کند و معیار قرار بگیرد. این‌ها مجموعه مؤلفه‌هایی است که می‌تواند بسته شایستگی‌ها را تعریف کند. قاعدتاً ما در همه‌ این‌ها هم باید قاعده‌گذاری کنیم و امکان سنجش بگذاریم.

نکته این است که هر کدرشته دانشگاهی طبق قواعدی که گذاشتیم باید بیاید تعریف کند مثلاً برای رشته برق شریف چه مقدار از مؤلفه‌ها را نیاز داریم و برای رشته عمران چه مقدار؟ اینجا شما مجبورید انتخاب کنید و در بعضی مواقع مجبورید خودتان را سوق دهید. استعداد تحصیلی را باید بازتعریف کرد و امتحانات متوسطه را براساس سنجش یادگیری برگزار کرد نه سنجش آموزش‌های کتاب درسی. باید شخصیت‌سنجی هم انجام داد. مهارت‌افزایی و زمینه‌سازی بروز استعدادها در بازتعریف هدایت تحصیلی اتفاق می‌افتد. تغییراتی باید به وجود بیاید و به نظر با یک برنامه چهارساله می‌توانیم این تغییرات را رقم بزنیم.

به نظر شما کنکور چقدر ما را متوقف به این کرده که تنها مسیر موفقیت رسیدن به دانشگاه است؟

یک مسئله‌ای به صورت تاریخی، اجتماعی در جامعه ایرانی وجود دارد که راه موفقیت از مسیر مدرسه و مدرسه هم دوره آمادگی دانشگاه است و موفقیت هم از ورود به دانشگاه است. ورود به دانشگاه هر جوری باشد همه تابع آن تغییر خواهند کرد. حالا پیشنهاد ما این است که از همین اشکال که همه می‌خواهند وارد دانشگاه بشوند نوعی غربال‌گری بگذارید که آگاهی‌بخش هم باشد. یعنی در مسیر غربال‌گری چند ساله فرد متوجه می‌شود نه مسیر موفقیت اینجاست و نه خودش به درد این فضا می‌خورد و این ریزش اتفاق می‌افتد. مشکل ما این نیست که مردم این گونه فکر می‌کنند، نه! واقعیت این است که ساختارهای اجتماعی-اقتصادی ما این گونه پایه‌ریزی شده است که شما از ثبت‌نام ریاست جمهوری و مجلس تا ازدواج و شغل مدرک لازم دارید. وقتی همه چیز گره خورده به مدرک‌گرایی و دانشگاه، از خانواده‌ها نمی‌شود توقع داشت این گونه فکر نکنند. ما باید دست بگذاریم روی نقطه تغییری که هم ذهنیت‌ها را اصلاح کند و هم مسیر را باز کند. ما متأسفانه برای اینکه افراد مشارکت اجتماعی کنند، نهادسازی نکردیم، یعنی خانم‌ها تنها مسیر مشارکت اجتماعی را رفتن به دانشگاه می‌دانند یا آقایان با این نرخ بیکاری بالا تنها مسیر اشتغال را از مسیر دانشگاه می‌دانند. پس اصلاحات اقتصادی و اجتماعی باید انجام داد.

اما در موضوع کنکور چه می‌شود کرد؟ باید دانشگاه‌ها براساس کدرشته‌هایشان اعلام نیاز کنند نه اینکه بگویند چند نفر بلکه بگویند چه آدم‌هایی می‌خواهند؟ وقتی این سؤال را از دانشگاه بپرسیم، باید پاسخ بدهد که این ورودی‌ها و رشته‌ها را برای چه نیازی می‌خواهم. ضمن اینکه آن فرایندی که عرض کردم، فرد را به این گزینه می‌رساند که دانشگاه‌های فعلی لزوماً فایده‌ای ندارد و به این می‌رسد که خودش استعدادهایی دارد که می‌تواند روی آن سرمایه‌گذاری کند. حتی شاید به این می‌رسد که مثلاً من که از خون می‌ترسم و نمی‌توانم رشته پزشکی انتخاب کنم، پس تقاضای بی‌مورد نمی‌کند و لشکر شکست‌خوردگان کنکور را تشکیل نمی‌دهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.