تحولات لبنان و فلسطین

علی اکبر کریمی گفت: باید اعتراف کنیم اقتصاد اسلامی در این کشور پیاده نشده و فقط در حد یک ادعا بوده است. هیچ وقت این ادعا به منصه ظهور نرسیده و هیچ کس نباید این ادعا را بکند.

اقتصاد اسلامی؛ از حرف تا عمل / نسخه‌های اقتصادی منسوخ غرب کنار گذاشته شود

به گزارش قدس آنلاین، در اقتصاد اسلامی اصولی زیادی وجود دارد  که بر اخلاق متمرکز است؛ اصولی مانند عدل، قسط، عدم کم‌فروشی و غش در معامله و ... بسیار مورد تأکید دین مبین اسلام است اما با گذشت زمان امروزه فاصله زیادی با این اصول گرفته‌ایم و به تعبیری شاید در اقتصاد به این گفته هابز که انسان گرگ انسان است نزدیک‌تر شده‌ایم، اما به راستی چرا؟ در این زمینه با علی‌اکبر کریمی محقق اقتصاد اسلامی گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه آمده است:

*  اخلاق در اقتصاد اسلامی چه جایگاهی دارد؟ تاریخچه‌ای از آن را بفرمائید.

در ابتدا باید تلقی‌مان از اقتصاد اسلامی تعریف شود؛ اساساً ما به اقتصاد اسلامی چه ماهیتی می‌دهیم؟ ماهیت اخلاقی به آن می‌دهیم و آن را مجموعه‌ای از گزاره‌های اخلاقی می‌دانیم یا آن را  مجموعه‌ای از گزاره‌های اعتقادی و مکتبی با یک سری جهت‌گیری‌های مکتبی می‌دانیم؟ یا اینکه آن را مجموعه‌ای از گزاره‌های احکام و فقهی می‌دانیم؟ هر کدام از این سه تلقی سه تعریف از اقتصاد اسلامی را پیش روی ما می‌گذارد که می‌توانیم با هریک از این سه تعریف عملاً خودمان را مقید کنیم. هرچند در نگاه‌های متکامل‌تر بحث اقتصاد اسلامی را مجموعه‌ای از این عامل‌ها و گزاره‌ها می‌دانند؛ یعنی تنها به یکی از مباحث اخلاقی، اعتقادی یا فقهی بسنده نمی‌کنند، بلکه این نوع اقتصاد اسلامی هم گزاره‌های اخلاقی و هم گزاره‌های اعتقادی و فقهی را در بر می‌گیرد. در حالات خیلی گسترده‌تر قواعد علمی مرتبط با پدیده‌های اقتصادی را هم شامل می‌شود که می‌توانیم به نحوی از آنها به سنن الهی تعریف کنیم. براساس این تعاریف هرجوری که اقتصاد را تعریف کنید جایگاه اخلاق متمایز می‌شود.

*  شما از چه منظری این بحث را می‌بینید؟

اقتصاد اسلامی را نباید محدود به یک سری گزاره‌های اخلاقی کنیم هرچند برخی به دنبال این هستند که صفت اسلامی را که به اقتصاد می‌دهند محدود به اخلاق بکنند و بگویند منظور از اقتصاد اسلامی یک اقتصاد اخلاقی است و عملاً اسلام و آن بعد دینی اقتصاد را به بحث‌های اخلاقی فرو می‌کاهند. منظورشان از اخلاق هم جایگاهی نازل‌تر از حقوق و مسائل اعتقادی است و به صرف یک سری مستحبات و ترجیحات رفتاری محدود می‌شود، درصورتی‌که اگر اقتصاد اسلامی صرفاً بخواهد به یک اقتصاد اخلاقی تقلیل داده شود، کارکردش شبیه آن چیزی است که شاید ما آن را به نحوی در اقتصاد مسیحی می‌بینیم. در واقع مسیحیتی که الان از آن تعبیر می‌شود یک نسخه تحریف شده از مسیحیت است و صرفاً همین گونه به مسائل مختلف اجتماعی نگاه می‌کنند و آن را تنها به یک سری گزاره‌های اخلاقی محدود می‌کنند که عملاً نقش زیادی در جامعه و زندگی نمی‌تواند ایفا کند، لذا این تلقی باعث می‌شود که نگاه ما به دین و اسلام نگاه محدودی باشد و کارکرد آن بسیار حداقلی و مستحبی و کم فایده و کم خاصیت شود.

این تلقی نمی‌تواند تلقی درستی باشد؛ یعنی اگر واقعاً معتقد به اقتصاد اسلامی هستیم و معتقدیم که اسلام اقتصاد دارد قطعاً محدود به این ابعاد اخلاقی نمی‌شود و سایر ابعاد دیگر را هم در برمی‌گیرد؛ یعنی قواعد و احکام فقهی شامل مجموعه‌ای از قوانین است که در رفتار و تعاملات بین افراد اثرگذار و بین افراد و صاحبان حکومت تعیین‌کننده است. این قوانین در شریعت تعریف شده است. مثلاً اینکه ممنوعیت ربا را داریم صرفاً یک گزینه اخلاقی در اقتصاد اسلامی نیست، بلکه گزینه‌ای است که هم اخلاقی، هم عملاً فقهی و هم اعتقادی و حتی چه بسا می‌توان گفت که علمی هم می‌تواند باشد، چرا که ممنوعیت ربا ناشی از یک سری حکمت‌ها و فلسفه‌هایی است که بعضاً در روایات هم به آن اشاره شده است، بنابراین به این صورت نیست که بگوییم صرفاً یک گزاره اخلاقی یا فقهی است، بلکه مبتنی بر واقعیت‌های جامعه است. در اقتصاد اسلامی این تلقی به نظر می‌رسد تلقی کاملتری باشد که مباحثی مانند ربا را صرفاً یک گزاره فقهی و حقوقی نمی‌دانیم بلکه گزاره‌ای است که دارای یک سری اثرات بر مصالح افراد است و ممکن است مفاسدی را به بار بیاورد که در واقع براساس آن مصالح و مفاسد است که این حکم صادر شده است.

*  البته در مسیحیت هم درواقع دین تمام کارکردهایی که شما می‌فرمائید را در قرون وسطی داشته است و بعد از رنسانس است که دین از آن عرصه‌ها خارج شده است.

بله آن چیزی که می‌فرمائید یعنی اقتصاد مسیحیت بعد از رنسانس عملاً منحرف شد، والا ما یک مکتب اسکولاستیک در مکاتب اقتصادی داریم که کاملاً منطبق بر تعالیم حضرت مسیح(ع) است. یعنی یک اقتصاد ملی برپایه اخلاق؛ یعنی در درون آن اخلاق، اقتصاد، قانون و حقوق و... هست که در گزاره‌های افلاطون و ارسطو هم می‌بینیم. یعنی اگر آنها ربا را ممنوع می‌کنند از حیث اخلاقی، اقتصادی و حقوقی به آن توجه می‌کنند و آن را یک امر اخلاقی صرف نمی‌بینند. این نکته مهمی است که فلاسفه یونان در زمان خودشان حکیمانی بودند و به علوم زمانه‌شان مسلط بودند و به این جامعیت معترف و آگاه بودند. منتها وقتی که رنسانس اتفاق افتاد و جدایی علم از دین مطرح شد و کم کم اقتصاد به سمت نسخه کلاسیکش رفت و به سمت روش‌های تجربی و پوزیتیویستی حرکت کرد، عملاً آن گزاره‌های اخلاقی، فقهی و حقوقی از این دانش جدا شد و کاملاً یک پوشش تجربی و پوزیتیویستی به خودش گرفت، هرچند اینها پوشش است و در عمل خیلی از گزاره‌هایی که الان هم در علم اقتصاد فعلی داریم جنبه‌های ارزش شناختی ویژه‌ای دارد.

*  اگر واقعاً این علم اقتصاد متعارف کنونی را منحرف شده بدانیم، چگونه است که در جوامعی که به این سمت رفته‌اند، فساد اقتصادی کمتر است و حتی می‌بینیم که اگر یک دولتمرد یا  مسئول کمترین سوء استفاده را از موقعیتش داشته باشد مجبور به پاسخگویی و در نهایت استعفا می‌شود، اما در جوامع خودمان که ادعای اسلامی بودن و اقتصاد اسلامی داریم، می‌بینیم که خیلی راحت فساد می‌شود و هیچ کس هم کاری با آنها ندارد. اگر واقعاً آن اقتصاد منحرف شده است، پس چرا به اینجا رسیده است؟

اولاً باید به این نکته اعتراف شود که اقتصاد اسلامی در این کشور پیاده نشده و فقط در حد یک ادعا بوده است. هیچ وقت این ادعا به منصه ظهور نرسیده و هیچ کس نباید این ادعا را بکند و یک ادعای باطلی است. حتی در بانکداری اسلامی که شاید یکی از اولین مباحثی بود که در فضای اقتصاد اسلامی به طور پررنگ توسط اقتصاددانان و صاحبان نظران مطرح، پیگیری، مطالعه و مدل‌سازی شد و باید اعتراف کرد که آن چیزی که در عمل اجرا می‌شود بانکداری اسلامی نیست، حتی بانکداری بدون ربا هم نیست. بنابراین اینکه بگوییم که چرا در جوامع ما که اسلامی هستیم و قوانین اسلامی اجرا می‌شود، فساد بیشتر است، معتقدم که اصلاً قوانین اسلام پیاده نشده است در حالی که معتقدم اگر انجام می‌شد ما با این حجم از ناکارآمدی و فساد و معضلاتی که الان در کشور مشاهده می‌کنیم مواجه نمی‌شدیم. وضعیت الان به این دلیل است که ما در ظاهر ادعای اقتصاد اسلامی داریم، اما آن چیزی که در عمل پیاده شده غیر از آن بوده است. حتی می‌توان گفت آن چیزی که ما عمل کرده‌ایم نه مبنای اقتصاد اسلامی را و نه مزایایی احتمالی اقتصاد متعارف را دارد؛ یعنی ما نسخه‌ای برای خودمان پیچیده‌ایم که این نسخه تمام نقاط منفی اقتصاد غرب را  به صورت کورکورانه و تقلیدی در خود دارد و نقاط مثبتش را وانهاده‌ است. از طرف دیگر به آن الگوی اسلامی که مدعی آن هستیم اصلاً ملتزم نبوده‌ایم، بنابراین نسخه‌ای که اجرا شده می‌توان گفت وضعیت ما را به وضعیتی در اقتصاد رسانده که می‌بینیم که اقتصاد ما از لحاظ شاخص‌های اقتصاد متعارف پایین‌تر از هرجایی است.

*  فرمودید که در غرب اخلاق مبنا نیست، اما وقتی به اقتصاد متعارف در کشورهای توسعه‌یافته توجه می‌کنیم می‌بینیم اساساً اخلاق است که محور اقتصاد شده و نتیجه داده و تاکنون هم نسخه بهتری برای جایگزین نیامده تا جایی که کشوری مانند عربستان بانک اسلامی‌اش را در سوئیس تأسیس می‌کند تا در عربستان. یعنی شاید زمینه آنجا را مناسب می‌بیند. بنابراین آیا فکر نمی‌کنید که اتفاقاً اقتصاد متعارف مبنایش اخلاق است.

من این جمله را می‌توانم به این شکل تکمیل و تصحیح کنم که آن اخلاق‌مداری که در اقتصاد متعارف اشاره می‌کنید اخلاق نیست و آن نسخه‌ای که ما از اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنیم، نسخه‌ای نیست که در کشورهای غربی اجرا می‌شود. آن چیزی که در کشورهای غربی و به تعبیر شما توسعه‌یافته (توسعه یافته هم براساس شاخصه‌های خودشان توسعه یافته‌اند نه بر اساس شاخص‌های اسلامی)   اجرا می‌شود نسخه کلاسیک و نئوکلاسیک نیست، اتفاقاً آن کشورها خیلی خوب نقاط ضعف تئوری‌ها و نظریات و نسخه‌های اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک را فهمیده‌ و به سمت اصلاح آن نسخه‌ها رفته‌اند که باعث شده پیشرفت کنند و در شاخص‌های اجتماعی _ اقتصادی بتوانند وضعیتشان را بهبود بدهند. شما می‌بینید مفاهیمی مانند عدالت شاخص‌سازی می‌شود و بعد براساس آن شاخص‌ها قانونگذاری و بعد برنامه‌ریزی برای مدیریت اقتصادی کشور انجام می‌شود، اما در کشور ما مشکل اینجاست که مدل‌های قدیمی و تاریخ مصرف گذشته غرب را تازه می‌خواهیم مصرف کنیم. نباید پیشرفت‌های اقتصاد غرب را نفی کنیم بلکه باید به این درجه از بلوغ برسیم که آخرین یافته‌های غرب را دنبال کنیم تا مقلد نباشیم و بتوانیم با توجه به شرایط کشور خودمان آن نسخه‌ها را عملیاتی کنیم.

*  پرسش این است که آیا همین علم روز اقتصاد را نمی‌توان اسلامیزه کرد؟ یا به تعبیر بهتر نمی‌توان آن را بومی و با داشته‌های خودمان  تکمیل کرد؟

شاید در یک سری بخش‌هایی بتوان از دانش متعارف در شاخه‌ها و سرشاخه‌ها و میوه‌ها استفاده کرد، اما وقتی شما میوه را می‌گیرید و به سرشاخه می‌آورید و بعد به ریشه می‌رسید می‌بینید که ریشه، ریشه ثابت و مستحکمی نیست؛ ریشه‌ای نیست که بتوان به آن اتکا کرد و بعد گفت این همان نسخه‌ای است که اسلام برایمان پسندیده است چرا که در خیلی از مبانی و مبادی با اقتصاد غرب عملاً تضاد دارد. مثلاً در بحث انسان اقتصادی با نسخه کلاسیک و نئوکلاسیک غرب فاصله دارید. من معتقدم که اگر آخرین نسخه‌های اقتصاد غرب را بگیریم و نه نسخه‌های تاریخ مصرف گذشته ـ چون در آخرین نسخه‌ها اصلاح شده و توانسته‌اند نقاط ضعف را تا اندازه‌ای برطرف کنند ـ  در خیلی از زمینه‌ها مانند موضوع شناسی و روش‌شناسی می‌تواند به ما کمک کند. ثانیاً نباید مفاهیم را همان‌طوری که مطرح شده استفاده کنیم چرا که این اشکال باعث می‌شود که روبناها بر اساس مبانی ضعیف و غیر الهی و غیر انسانی، کج و ضعیف ‌شود. در اقتصاد غرب شما با کلی بحران مواجه هستید و اینکه آن کشورها توسعه یافته‌اند دلیل نمی‌شود که بحران نداشته باشند. بخشی از توسعه‌یافتگی این کشورها نتیجه ظلم، تجاوزها و بی‌عدالتی‌هایی است که در حق کشورهای دیگر انجام شده است. بخش عمده‌ای از آن را کشورهای به تعبیر شما در حال توسعه متحمل می‌شوند. مثلاً امریکا با آن همه بدهی‌های سرسام‌آوری که دارد چگونه است که تورمش کنترل شده است؟ به دلیل اینکه تورمش را به کشورهای دیگر منتقل کرده است؛ یعنی این کشورها کالاهای تولیدی خود را به امریکا صادر می‌کنند و در عوض دلاری می‌گیرند که بدون پشتوانه است. چون تقاضا برای دلار وجود دارد، امریکا هیچ وقت دچار تورم نمی‌شود و کسری خودش را با واردات تأمین می‌کند.

از آن گذشته تجربیات غرب در زمینه قانون‌گذاری به نظر می‌رسد که تجربیات مفیدی باشد به هر حال این کشورها با سابقه‌ای ۲۰۰ یا ۳۰۰ ساله از شکل‌گیری اقتصاد متعارف یا اقتصاد آدام اسمیتی خودشان را روز به روز اصلاح کرده‌اند و اشکالات خودشان را گرفته‌اند. مثلا اگر بخواهند درباره مالیات قانونی تصویب کنند تجزیه و تحلیل‌های فراتر از اقتصاد را ارائه می‌کنند و آثار اجتماعی - اقتصادی و... آن را بررسی می‌کنند، اما ما در قانون‌گذاری شاید آن دقت نظرهایی که آنها دارند را نداریم. اما برعکس ما منابعی فقهی داریم که از آن‌ها استفاده نمی‌کنیم. اگر این منابع در اختیار کشورهای غربی قرار بگیرد که بعضاً هم قرار گرفته، به شدت مورد استقبال آنها واقع می‌شود و قوانین بسیاری از آنها استخراج می‌کنند، اما ما این دقت نظر را بر روی منابع خودمان نداشته‌ایم. علتش هم این بوده که برایمان مهم نبوده و صرفاً چشم‌مان به نسخه‌های غربی بوده و هیچ وقت با یک نگاه دقیق به احکام و مبانی و منابع فقهی و اخلاقی خودمان توجه نکرده‌ایم.   

*  نکته پایانی.

امیدوارم با روی کار آمدن دولت جدید فضای جدیدی در عرصه پژوهش اقتصاد اسلامی و نظریه‌پردازی و در عرصه عملیاتی کردن اقتصاد اسلامی ایجاد شود و نگاه صرفاً معطوف به غرب و نسخه‌های قدیمی آن کم‌رنگ شود.

منبع: ایکنا

انتهای پیام/

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.