تحولات منطقه

۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۵
کد خبر: ۹۰۷۰۴۶

کاغذ باطله‌هایی که مرکز انزلی‌پژوهی شدند

درباره معلمی بازنشسته که تصمیمش موجب بازیافت ۴۲ تن کاغذ شد

صفورا غله‌زاری پس از بازنشستگی از شغل معلمی می‌توانست دنبال هزار و یک کار دیگر برود که از لحاظ اقتصادی هم کمکی برای خودش و خانواده‌اش باشد. او اما خواست کاری برای شهر و کشورش انجام دهد

کاغذ باطله‌هایی که مرکز انزلی‌پژوهی شدند
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه

صفورا غله‌زاری پس از بازنشستگی از شغل معلمی می‌توانست دنبال هزار و یک کار دیگر برود که از لحاظ اقتصادی هم کمکی برای خودش و خانواده‌اش باشد. او اما خواست کاری برای شهر و کشورش انجام دهد.عضو پویش جمع آوری درهای پلاستیکی شد، برای معلولین در انزلی ویلچر خرید، کتابخانه‌های کوچک راه‌اندازی کرد، با کمک انجمن طرفداران توسعه بندر انزلی، مرکز انزلی پژوهی طویلی را راه اندازی کرد و این اواخر هم سراغ بازیافت پارچه و ...  رفته است. آرزویش داشتن شهری بی زباله است و به گفته خودش در این راه به دفعات مورد تمسخر و سؤال قرار گرفته است اما خودش می‌گوید:«چون هدفم روشن و مشخص بود از پا نیفتادم و مصمم‌تر شدم». این معلم بازنشسته نمونه یک شهروند دغدغه‌مند است که باید کارش را قدر بدانیم و از او بیاموزیم.


ذهنم درگیر شده بود
سال ۱۳۹۳ بازنشســته شــدم و از همان زمان ذهنم درگیر موضوع محیط زیســت شــد. مهم‌ترین آرزوی اجتماعــی من این بود شــهری بدون زباله داشــته باشــیم. بندرانزلی زمانی در بحث «تفکیک زباله از مبدأ» پیشرفت خوبی کرده بود و در اســتان مقام اول را داشت، اما متأسفانه بعدها این وضعیت به دلیل پاره‌ای از مشــکلات از بین رفت و شهر دوباره به حالت قبل برگشت. نخستین بار کارم را وقتی شــروع کردم که با پویش جمع‌آوری درهای پلاستیکی آشنا شدم. به نظرم رسید آن‌هایی که این جریان را راه‌اندازی کرده‌اند، خوب کار می‌کنند و من هم دوست داشتم در این حرکت سهمی داشته باشم. من معلم علوم اجتماعی بودم. 
بخشی از تدریسم در کلاس‌هــا هم بــه موضوعاتی چــون نظافت شهر، حقوق شــهروندی و مباحثی از این دست اختصاص داشــت که برای خودم هم بسیار مهم بودند. خیلی وقت‌ها دوستانی که به دیگر کشورها سفر می‌کردند، از مســائلی مثل تفکیک زباله و نظافت شــهری در آن کشورها تعریف می‌کردند. با این تعریف‌ها به عنوان یک شهروند علاقه‌مند بودم شاهد این اتفاقات خوب در شهرم باشم. 
به‌خصوص که ما در شــهرمان جنگل‌های زیبایی داریم که متأســفانه رهاسازی فراوان زباله در این جنگل‌ها سبب شــده با منظــره بدی روبه‌رو شویم. اگر دقت کرده باشید در جنگل‌ها زباله‌هایی رها شده‌اند که به‌راحتی بخش فراوانی از آن‌هــا قابل تفکیک و بازیافت اســت، اما ما از آن‌ها استفاده لازم را نمی‌کنیم و به جای آن، یک منظره زیبا را به منظره‌ای زشت تبدیل می‌کنیم. برای من انجام کاری در این زمینه، مهم بود و از خدا می‌خواستم به من کمک کند کاری را که دوست دارم، انجام دهم.

کاغذ باطله‌هایی که مرکز انزلی‌پژوهی شدند


یک اردوی با برکت
تلنگر  حرکت جمع آوری درهای پلاستیکی از اردیبهشت سال۹۳ در اردوی دانش‌آموزان با جمله یکی از همکارانم‌زده شــد که گفت: «بچه‌ها، درهای پلاســتیکی آب معدنی و نوشابه‌هایتان را دور نریزید، آن‌ها را حتماً جمع کنید و به من بدهید». وقتی این جمله را شنیدم، برایم جالب بود بدانم همکارم قرار اســت با این درها چکار کند. وقتی ماجرا را از او پرسیدم، پاسخ داد: «این‌ها را جمع می‌کنیم، چون سازمان‌های خیریه در مقابل دادن آن‌ها، ویلچرهایی بــه نیازمندان می‌دهند». 
همان‌جا من هم بلند شدم و از گوشه کنار اردوگاه یک پلاستیک فریزر درِ پلاستیکی جمع کردم. بعداً عضو این کمپین شدم و به مرور دوستانم را هم عضو کردم. از طرفی چون در ایــن گروه نخستین نفر در انزلی بودم، همه در بطری‌هایی را که جمع می‌کردند به من می‌دادند.
 خوشــبختانه اســتقبال از حرکت خیلی خوب بود. در مدت دو سال، یک تُن در پلاستیکی جمع کردیم، طوری که کم‌کم دیگر فضای خانه جوابگو نبود و اگر همکاری دیگران نبود، موفق نمی‌شدم این یک تُن درِ بطری را انبار کنم. بعد هم با کمک دوستان توانستیم یک خریدار برای آن‌ها پیدا کنیم و آن‌ها را بفروشیم. از فروش درهایی که جمع شده بود، یک میلیون و ۲۰۰هزار تومان درآمد کســب کردیم و با آن چهار ویلچر و یک تشــک مواج خریدیم و آن را برای اســتفاده افراد نیازمند در اختیار بهزیستی قرار دادیم. 
با این کار، ماجرای جمع کردن درهای پلاســتیکی روی غلتک افتاد. مردم و سازمان‌ها خودشــان درها را به من می‌رســاندند و یا خبر می‌دادند درِ پلاستیکی داریم. این پویش هنوز ادامه دارد و تا امروز ۱۵ ویلچر اهدا شده است. وقتی دیدم ایــن کار روی غلتک افتاده، بــا خودم فکر کردم حالا وقتش اســت کار دیگری برای شهرم انجام بدهم و گام دوم را برداشــتم. 
برای همین زمانی که در مدارس غیردولتی کار می‌کردم، اســتارت کار را زدم. به مدیرمان و مدیران مدارس دیگری که در ارتباط بودم، گفتم به بچه‌ها بگویند در خرداد ماه که امتحانات تمام می‌شــود، کتاب و دفترهایشــان را دور نریزند و به ما بدهند. به غیر از دانش‌آمــوزان، این موضوع را با دانشــجویان و خانواده‌هــا هم مطرح کردیم و از حرکتمان برای آن‌ها گفتیم. خوشــبختانه از کاری که شــروع کردیم هم استقبال شــد. 
برای من پیگیری این موضــوع آن‌قدر مهــم بود که اگــر در کوچه و خیابان هم دفتر یــا کتاب کهنه‌ای می‌دیدم، آن را برمی‌داشــتم و عقب ماشین می‌انداختم تا دور انداخته نشود. با این حرکت هم که از خرداد سال۹۶ آغاز شد، تا امروز توانسته‌ایم ۴۲ تن کاغذ را بازیافت کنیم.
تا جایی که می‌دانم در کشــور، کار جمع‌آوری کاغذ با این هدف را من برای نخستین بــار انجــام داده‌ام. جمــع‌آوری درهای پلاســتیکی همه جا بود، امــا جمع کردن کاغذ نبود. البته برای اینکه این کار عملی شود، خیلی وقت صرف کردیم و زحمت زیادی هم داشــت. چون جمع شــدن این کاغذها یک طرف بود و آوردن و انبار کــردن آن‌ها هم بخش دیگر ماجرا. دوستان دیگر هم کمک‌های زیادی به من کردند و بدون آن‌ها این کار ممکن نبود. 
مثلاً انبار مدرسه‌ای را در اختیار مــن قرار دادند و این کار موجب دلگرمی‌ام شــد. کاغذها و کتاب و دفترها را در کارتن بسته‌بندی می‌کردم و تا سقف می‌چیدم.
 من فکر کردم در مقابل اعتماد مردم باید کار مفیدی انجام دهم. هدفی که برای خودم تعریف کردم ایجاد کتابخانه‌های کوچک و بالا بردن سرانه مطالعه بود. برای پیشرفت این کار، با سازمان مردم‌نهاد انجمن طرفداران توسعه انزلی همکاری دارم.

نخستین کتابخانه کوچک ما
نخستین کتابخانه با خرید و اهدای ۱۰۰جلد کتاب در بخش اطفال بیمارســتان شهید بهشتی بندرانزلی راه‌اندازی شــد. 
سپس ســراغ استخر بانوان رفتیم که خانم‌های خانه‌دار از مراجعه‌کنندگان آن هستند. 
در دفتر مدیریت استخر، کتابخانه دوم شکل گرفت. بعد هم در جاهای دیگر مثل کانون ناشــنوایان، زندان و جاهایی مثل آن. زندان از آن جاهایی بود که راه‌اندازی و تقویت کتابخانه‌اش برای من بسیار مهم بود. یکی از مددکاران زندان با ما همکاری می‌کرد و از طریق‌ایشان در جریان وضعیت کتاب‌هــای کتابخانه آن‌ها قرار گرفتیم. مــا ۱۰۰ جلد کتاب به قیمــت ۲میلیون تومان خریداری و به کتابخانه اهدا کردیم. خوشبختانه بعد خبردار شدیم زندانیان از کتاب‌ها استقبال بســیار خوبی کرده‌انــد و این بــرای من بسیار ارزشمند بود. راه‌اندازی و تقویت کتابخانه زندان برایم مهم بود چون آن‌هایی که در زندان‌اند، فرزندان ما هستند که حالا راهی را اشتباه رفته‌ و گول خورده‌اند. برای همیــن فکر کردم وقت افراد زندانی می‌تواند با مطالعه به شــکلی بهتر پر شود. فکر کردم به جای اینکــه به بطالت وقت بگذرانند، می‌توانند با مطالعه، راهی درســت را پیدا کنند. خ��اندن کتابی ممکن است مسیر زندگی آن‌ها را تغییر دهد. می‌خواستم به سهم خودم کاری کنم که عمر زندانیان به بیهودگی نگذرد.
کتابخانه‌هایی که راه‌اندازی  کردم، چون تعداد زیادی کتاب نیست، به ابزار و وسایل خاصی نیاز نداشتند. بیشترین تعداد کتابی که به جایی اهدا کرده‌ایم، ۱۰۰جلد بوده است.
من از راه جمع‌آوری کاغذهای باطله تا امروز ۷ کتابخانه راه‌اندازی کرده‌ام؛ این کتابخانه‌ها در جاهای مختلف بوده‌اند. حتی سعی کردم اصناف را هم در این حرکت فرهنگی درگیر کنم.

کاغذ باطله‌هایی که مرکز انزلی‌پژوهی شدند


پاک‌سازی محیط زیست
یکی دیگر از کارهایی که انجام می‌دهم پاک‌سازی محیط زیست است. من در برنامه‌های پاک‌سازی محیط زیست زیادی شرکت کرده‌ام. به‌عنوان مثال در روزهایی که مراسمی ملی مذهبی در شهر برگزار می‌شود، به همراه دوستانم در انجمن توسعه انزلی وظیفه خودمان را تمیز کردن کوچه و خیابان‌های شهر تعریف کرده‌ایم. در برنامه جمع کردن زباله‌ها، هم دانش‌آموزانم کارم را می‌بینند و هم اقوام و همسایه‌ها. الان می‌دانند ماجرا از چه قرار است. خیلی هم حرف شنیدیم که در قالب شوخی بوده، اما می‌دانید که در هر شوخی رگه‌هایی از جدی هم وجود دارد، اما موضوع مهم برای من کاری است که انجام می‌دهم. یادم هست وقتی جمع کردن در ظرف‌های پلاستیکی را شروع کردم، کلی حرف شنیدم. الان وضعیت خیلی بهتر شده، اما چند سال پیش این‌طور نبود. یادم هست گاهی که قرار بود با دخترم بیرون برویم، دخترم پیش از خارج شدن از خانه می‌گفت: «مامان لطفاً امروز که من هستم کوتاه بیا» هر چند خوشبختانه الان این‌طور نیست. 
در بخش ایجاد کتابخانه های کوچک سراغ روستاها نرفتم، چون روی این قضیه هم فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم جمعیت جوان به دلایل مختلف در روستاها کم شده است. یعنی ما بچه‌های کوچک را می‌بینیم که خیلی زود و به محض بزرگ شدن به شهرها ‌می‌روند. تحقیقی هم در این زمینه کردیم و به این نتیجه رسیدیم اگر هزینه‌ای کنیم، مؤثر نخواهد بود. 

گفتیم مرکز انزلی‌پژوهی بهتر است
از سال ۱۳۹۷ به این نتیجه رسیده‌ام که دیگر کتابخانه کوچک راه‌اندازی نکنیم. پس از مدتی با تحقیقی که کردیم، متوجه شدیم به هدفم که بالا بردن سرانه مطالعه است، نرسیده‌ام. غیر از مورد زندان و استخر، در بقیه جاها استقبال به اندازه‌ای که دوست داشتم، نبود. برای همین فکر کردم در انزلی کتابخانه ای بزرگ یا مرکز انزلی‌پژوهی را راه اندازی کنیم .
اردیبهشت ۱۳۹۸ و در روز معلم میزبان تعدادی از مدیران و مسئولان شهرمان بودم. کار ما در رسانه‌ها بازتاب خوبی داشت و همین سبب شد مسئولان هم به پویش ما یعنی تفکیک کاغذ و تشکیل کتابخانه توجه نشان دهند. آن سال استاندار گیلان، فرماندار بندرانزلی و رئیس وقت آموزش و پرورش برای تبریک روز معلم به منزل ما آمدند. من هم از این فرصت استفاده کردم و درخواست مکانی برای استقرار کتابخانه دادم. در آن جلسه با همکاری آموزش و پرورش مدرسه‌ای که تقریباً مخروبه بود در اختیار پویش ما قرار گرفت.
 شاید مسئولان فکر نمی‌کردند ما کار را به نتیجه برسانیم و اگر مطمئن ‌بودند، مکان بهتری را در اختیار ما قرار می‌دادند. به هر حال ما کار آماده‌سازی مدرسه را آغاز کردیم، اما کند پیش رفت چون به ماجرای کرونا خورد. با این حال از طریق فروش ۱۶تن کاغذ باطله و در کنار آن کمک خیران فرهنگ‌دوست توانستیم مدرسه را برای کاری که در نظر داشتیم آماده کنیم و همچنین تعدادی کتاب بخریم. نام آن را هم گذاشتیم مرکز انزلی‌پژوهی زنده‌یاد عزیز طویلی. عزیز طویلی، چهره ارزشمند شهر ما بخش عمده‌ای از عمر با برکت خود را صرف گردآوری تاریخ فرهنگ شفاهی انزلی کرد و از او کتاب‌های ارزشمندی به‌جا مانده است. در این مرکز بیش از هزار جلد درباره گیلان وجود داردو همچنین هزاران جلد کتاب با موضوعات آزاد. 
اتاق گفتمان، اتاق مطالعه، تالار مشاهیر انزلی و اتاق یادبود استاد طویلی از جمله بخش‌های این مرکز است.

پویش جمع‌آوری پارچه‌ها
یکی دیگر از دغدغه‌های من بسته‌بندی‌هایی است که همسو با محیط زیست نیست و قاعدتاً بازیافت نمی‌شوند، پس برای محیط زیست آسیب‌زا هستند. این بسته‌بندی‌ها شامل بسته‌بندی انواع چیپس، پفک، بیسکویت، بعضی از مواد غذایی و...است. متأسفانه در کشورمان برای بازیافت این بخش از زباله‌ها فکری نشده و چون سبک هستند با اندک بادی در همه جا پراکنده می‌شوند و بلایی برای زمین شده‌اند. من با خودم فکر کردم باید برای این بخش از زباله‌ها هم فکری کرد. مدتی دنبال بحث اکوبریک و استفاده از این زباله‌ها در ساخت آجرهای پلاستیکی بودیم چون فکر کردیم با این کار دست‌کم از پراکنده شدن آن‌ها در طبیعت جلوگیری می‌شود.
 بعد خبردار شدم قرار است در شمال کارخانه‌ای برای بازیافت این مواد ایجاد ‌شود. با اطلاع از این ماجرا ما هم به جمع‌آوری آن‌ها پرداختیم و مواد جمع‌آوری شده به این کارخانه‌ ارسال شد تا با راه‌اندازی خط بازیافت، قدمی در راه بازیافت آن‌ها برداشته شود.ماجرای دیگری که ذهن من و دوستانم در پویش را خیلی درگیر کرده بود بحث بازیافت پارچه‌ها و الیاف است که متأسفانه در کشورمان برای آن فکری نشده است. این بخش شامل انواع لباس‌، ملحفه، چادر، موکت، فرش و بسیاری چیزهای دیگر است که در آن‌ها از الیاف استفاده شده است. چند وقتی است پویش پارچه را در شهر آغاز کردیم و مردم پارچه‌ها، لباس‌ها و هر آنچه قابل بازیافت است را به ما می‌رسانند. 
در انباری که برای این کار در نظر گرفته شده، لباس‌های قابل استفاده جدا و در اختیار نیازمندان قرار می‌گیرد و بخشی که قابل استفاده نیست را انبار می‌کنیم تا در زمان مناسب آن‌ها را بازیافت کنیم. دوستی قرار بود اختراعی برای بازیافت این مواد داشته باشد و ما هم برای کمک به ایشان این بخش از بازیافتی‌ها را جمع کردیم، هر چند هنور آن اختراع به نتیجه نهایی نرسیده است اما تا آن زمان ما به سهم خودمان از پراکنده شدن این بخش از ضایعات و زباله‌ها جلوگیری می‌کنیم.

من از خودم شروع کردم
 من در همه این سال‌ها با خودم فکر کردم رؤیای شهر بی‌زباله اگرچه آرزویی دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد اما حرکت کردن به سوی ایده‌آل‌ها همیشه از نشستن و در حسرت تحقق یافتن آرزوها ماندن بهتر است؛ پس کار را از خانه خودم آغاز کردم و با استفاده از فرصت‌های ایجاد شده در جامعه، گام‌به گام پیش رفتم.

همراهی خانواده
اگر همسرم نبود، نمی‌توانستم در کارم موفق شوم. فکرش را بکنید ما یک پراید داشتیم و آقایان هم به ماشین حساس هستند، اما چون همسرم می‌دانســت با انجام این کارها انرژی می‌گیرم و دنبال خواسته ارزشمندی هستم، نه تنها ممانعت نمی‌کرد، بلکه اجازه می‌داد بخشــی از کار در خانه انجام شــود. وقتی مردم در ظرف‌های پلاســتیکی را می‌آورند، من مجبورم آن‌ها را تحویل بگیرم تا به آن‌ها سروســامان بدهم، مدتی در خانه هستند که زحمت خودش را دارد و اگر خانواده در این راه همراه نباشد، کار خوب پیش نخواهد رفت.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.