فعالان محیط زیست، برنامههای جامع حفظ محیط زیست، طرفداران احیای طبیعت بکر و وحشی، طرحهای احداث پارک حفاظت شده حیوانات و... عناوینی از این قبیل البته که جذاب، قابل احترام و ستودنی به نظر میرسند، اما اگر کمی دقیقتر به گذشته و حال رفتار انسان با محیط زیست و طبیعت نگاه کنیم، ماجرا کمی خندهدار و البته به مرور تأسفبار هم میشود.
بشر سالهای سال به خاطر بهرهوری اقتصادی، پیشرفتهای علمی و... به جان طبیعت جاندار و بیجان اطرافش افتاده، شکار کرده، شیره جانش را مکیده و تا توانسته خرابی به بار آورده و از یک برهه تاریخی به بعد وقتی احساس کرده گاوِ بهرهوری اقتصادی و علمیاش زاییده و هزار جور مشکلات زیست محیطی، به هم خوردن اکو سیستم، خطر انقراض گونههای جانوری و... ممکن است به انقراض نسل بشر و حیات روی کره زمین بینجامد، به فکرحفظ محیط زیست، احیای طبیعت و زندگی بکر جانوری، کنترل طبیعت و مسائلی از این دست افتاده است.
ماجرا تا اینجا فقط کمی خندهدار به نظر میرسد اما از این مرحله به بعد تأسفبار هم میشود. اگر میپرسید چرا و چطور، بهتر است بخشهایی از مطلب «ساموئل مَتْلَک» روزنامهنگار و مدیر بخش ویراستاری نشریه «نیو آتلانتیس» در همین باره را بخوانید که «ترجمان» آن را بهتازگی منتشر کرده است: «در استرالیا سالانه صدها هزار گربه را میکشند تا پرندگان را نجات دهند. در استان آلبرتای کانادا تابهحال بیش از هزار گرگ را تلف کردهاند تا نسل گوزنها منقرض نشود و در جزیره فلورینا فعالان محیط زیست تلاش میکنند موشها را از بین ببرند تا تخم لاکپشتهای غولپیکر آن جزیره را نخورند.
موشهایی که ۱۵۰ سال پیش همراه کشتیهای حامل انسان به این جزیره وارد شدند. اینها نمونههایی از تلاش بشر برای مهار طبیعت و حفظ «طبیعت بکرِ وحشی» است که همواره آرمان دستنیافتنیِ هواداران محیط زیست بوده است. اما آیا بشر اساساً مجاز به چنین اقداماتی هست؟ آیا انسان میتواند خود را جدا از طبیعت بداند و درباره سرنوشت آن تصمیم بگیرد؟ اصلاً آیا آرمان «طبیعت بکرِ وحشی»، آنطور که تصور میشود، مطلوب است؟».
تاریخدانی به نام ویلیام کرونون سال ۱۹۹۵ در کتاب «زمینه غیرمعمول: بازاندیشی در باب جایگاه انسان در طبیعت»، طبیعت وحشی را -برخلاف آنچه باور غالب مردم است- اختراعی انسانی میداند. او معتقد است طبیعت آرمانی ساخته و پرداخته ذهن شهرنشینان غربیِ اواخر قرن نوزدهم و مخالفان مدرنیته غربی است. طبیعت آرمانی پیش از اینکه انسان برخی از گونهها را بهعنوان «گونههای مهاجم» شناسایی و در روند طبیعت دخالت کند، وجود داشته است. بزرگترین دستاورد دخالت انسان این بود که نوارههای وسیعی از سرزمین آمریکا بهعنوان پارکهای ملی و مناطق حفاظتشده معرفی شدند با این هدف که تا جای ممکن از گزند دخالتهای بشری در امان بمانند.
تاریخدانی به نام ویلیام کرونون سال ۱۹۹۵ در کتاب «زمینه غیرمعمول: بازاندیشی در باب جایگاه انسان در طبیعت»، طبیعت وحشی را -برخلاف آنچه باور غالب مردم است- اختراعی انسانی میداند. او معتقد است طبیعت آرمانی ساخته و پرداخته ذهن شهرنشینان غربیِ اواخر قرن نوزدهم و مخالفان مدرنیته غربی است. طبیعت آرمانی پیش از اینکه انسان برخی از گونهها را بهعنوان «گونههای مهاجم» شناسایی و در روند طبیعت دخالت کند، وجود داشته است. بزرگترین دستاورد دخالت انسان این بود که نوارههای وسیعی از سرزمین آمریکا بهعنوان پارکهای ملی و مناطق حفاظتشده معرفی شدند با این هدف که تا جای ممکن از گزند دخالتهای بشری در امان بمانند.
اما، برای پیادهسازی این طرح، لازم بود مردم بومی این مناطق که سالیان زیادی روی این زمینها مشغول کشاورزی بودند از آنجا بیرون رانده شوند! کرونون این رویکرد را چنین توصیف میکند: «رویکردی دوگانهباور که بر اساس آن انسان کاملاً جدا و خارج از طبیعت قرار گرفته است». هدف اصلی کرونون این است که نشان دهد چگونه این بینش قرن۱۹ هنوز هم در زیستبومگرایی معاصر رایج است و موانعی بر سر راه کنش مسئولانه انسان در برابر طبیعت به وجود آورده است.
«دِیو فورمن» نویسنده کتاب «دفاع از زیست بوم» درباره مفهوم طبیعت وحشی که انسان امروزی برای احیای آن تلاش میکند، میگوید: تا پیش از اینکه مردم خاورمیانه کشاورزی را پایهگذاری کنند و گسترش دهند، انسانها در طبیعت وحشی به سر میبردند.
اصلاً مفهومی به نام «طبیعت وحشی» وجود نداشت، زیرا هر چه بود طبیعت وحشی بود و ما انسانها هم بخشی از آن بودیم. اما با پیدایش آبیاری شیاری، مازاد مواد غذایی (محصولات کشاورزی) و روستاهای دائمی ما دیگر جزیی از طبیعت نبودیم… میان طبیعت وحشی که از آن به وجود آمده بودیم و تمدنی که به وجود آورده بودیم شکافی حاصل شد که، تا دنیا دنیا باشد، عمیقتر میشود!
رؤیایی که به حقیقت نمیپیوندد
حرف حساب «ساموئل مَتْلَک» در مقاله جالب و طولانیاش این است که انسان ابتدا با یافتهها و سبک زندگی متمدنانه راهش را از طبیعت جدا کرده و به مرور تبدیل به تافته جدا بافتهای شده و حالا سعی دارد معیارهای اخلاقی و رفتاری خود را به طبیعت وحشی اطرافش تحمیل کند. همه تلاشهای به ظاهرعلمی و محققانه اخیر هم به جای اینکه رؤیای احیای طبیعت بکر و وحشی را به واقعیت تبدیل کنند در عمل نتیجهای جز دردسر و مداخله بیشتر و برهم زدن قانون طبیعت ندارند.
«دِیو فورمن» نویسنده کتاب «دفاع از زیست بوم» درباره مفهوم طبیعت وحشی که انسان امروزی برای احیای آن تلاش میکند، میگوید: تا پیش از اینکه مردم خاورمیانه کشاورزی را پایهگذاری کنند و گسترش دهند، انسانها در طبیعت وحشی به سر میبردند.
اصلاً مفهومی به نام «طبیعت وحشی» وجود نداشت، زیرا هر چه بود طبیعت وحشی بود و ما انسانها هم بخشی از آن بودیم. اما با پیدایش آبیاری شیاری، مازاد مواد غذایی (محصولات کشاورزی) و روستاهای دائمی ما دیگر جزیی از طبیعت نبودیم… میان طبیعت وحشی که از آن به وجود آمده بودیم و تمدنی که به وجود آورده بودیم شکافی حاصل شد که، تا دنیا دنیا باشد، عمیقتر میشود!
رؤیایی که به حقیقت نمیپیوندد
حرف حساب «ساموئل مَتْلَک» در مقاله جالب و طولانیاش این است که انسان ابتدا با یافتهها و سبک زندگی متمدنانه راهش را از طبیعت جدا کرده و به مرور تبدیل به تافته جدا بافتهای شده و حالا سعی دارد معیارهای اخلاقی و رفتاری خود را به طبیعت وحشی اطرافش تحمیل کند. همه تلاشهای به ظاهرعلمی و محققانه اخیر هم به جای اینکه رؤیای احیای طبیعت بکر و وحشی را به واقعیت تبدیل کنند در عمل نتیجهای جز دردسر و مداخله بیشتر و برهم زدن قانون طبیعت ندارند.
آیا ما انسانها حق داریم برای دستیابی به رؤیای طبیعت بکر و وحشی و به بهانه نجات برخی از گونههای جانوری، به جان گونههای دیگری بیفتیم که بر اساس قانون طبیعت، حیوانات دیگر را میکشند؟ غافل از اینکه ۲۰ سال بعد، همان حیواناتی که جانشان را با کشتن حیوانات مهاجم دیگر نجات دادهایم، جمعیتشان زیاد شده و شروع به کشتن حیوانات ضعیفتر از خودشان میکنند تا ما انسانها دوباره مداخله کنیم و... این چرخه، تا جهان هست تکرار میشود و رؤیای احیای طبیعت وحشی هرگز به حقیقت نمیپیوندد.
خبرنگار: مجید تربتزاده
خبرنگار: مجید تربتزاده
نظر شما