حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل ساجدی طی یک پرسش و پاسخی به تحلیل «رابطه میان دین، انسان و معنویت» پرداخت که تقدیم علاقهمندان میشود.
ما در تحلیل رابطه میان دین، انسان و معنویت نباید دچار خطا و اشتباه شویم.
یک بار هست که میگوییم من مسلمانم و با مسلمان بودنم این تفسیر را ارائه میدهم؛ یک بار هم میگوییم نه من کاری به اسلام ندارم و این نظریه و مکتب من است.
اگر کسی نظریه یا مکتبی داشته باشد، در مورد همین نظریه و مکتب باید مستقیما گفت و گو کند و این کار یک رشد خاص از بحث را میطلبد، اما اگر کسی گفت که نظریه اسلام این است و قرائت و فهم من از اسلام این است و این درست است، این مدعا علاوه بر مباحث عقلی نیاز به آیات و روایات دارد.
باید بررسی کرد که نظریه اسلام این است یا خیر.
ما در تحلیل اندیشه های افراد به نیت افراد کاری نداریم. خیلی از افراد نیتشان ممکن است خیر باشد؛ مثلا شاید برای جذب جوانان و کم کردن فاصله آنها از دین دست به چنین اقداماتی میزنند، ولی همین جذب، ناخواسته موجب ورود در مباحث عقلی و فلسفی میشود و آیات و روایاتی که تحلیل لازم از آنها را ندارند و موجب نتایج نامناسب میشود.
گروهی در سایه انسانیت و معنویت، کل دین را کنار میگذارند؛ گروهی هم که از گروه قبلی خطرش مقداری بیشتر است دین را میپذیرند و ادعای مخالفت با دین را ندارند، ولی دین را محدود به بُعد معنوی میکنند.
برخی این را آنقدر برجسته میکنند که میگویند دین به درد کسی میخورد که انسانیت و اخلاق او درست شده باشد؛ بدین صورت که اخلاق و انسانیتت را درست کن بعد به سراغ نماز و روزه برو.
این نماز و روزه به درد کسانی میخورد که اخلاق و انسانیت خود را درست کرده باشند؛ در غیر این صورت این نماز و روزه به دردشان نمیخورد؛ در واقع یک مرزی به اسم اخلاق و انسانیت در یک طرف و معنویت در طرف دیگر درست میکنند.
یک عده از مردم نماز میخوانند، روزه میگیرند ولی خلاف هم میکنند، پس این نماز و روزهها به درد نمیخورد و ای نمازگزار فعلا از نماز و روزهات دست بردار و اخلاق و انسانیتت را درست کن و بعد به سراغ دین بیا.
میخواهم متمرکز شوم در افرادی که میگویند «دین را تا آخر عمر میخواهیم (برخلاف متصوفه) و معنویت سکولار هم نمیخواهیم، علاوه بر این، معنویات را از دین میخواهیم (اعم از نماز و روزه و همه امور)، طوری که دین معنویت را به ما بدهد و اخلاق و انسانیت ربطی به دین ندارد و باید در جای دیگر این را درست کنیم».
این مکتب خلاف آیات و روایات است.
کسی که این نظریه را قبول کند، ما از او میپرسیم:
این فرد کی باید سراغ دین برود؟
در جواب میگوید وقتی که اخلاق و انسانیت او کامل شد.
میپرسیم که کی کامل میشود و با چه ملاکی کامل میشود و اصلا سن بلوغ دیگر در اینجا شرط تکلیف نیست در حالی که در آیات و روایات ما سن بلوغ شرط تکلیف است، روایات و اخلاق نمیگوید که هر وقت اخلاق و انسانیت شما کامل شد به سراغ دین بروید بلکه برعکس؛ آیات و روایات میگوید که دین به شما کمک می کند که همین اخلاق و انسانیت شما بالاتر برود.
نظر شما